eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.1هزار دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
52 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر میکشم ناز غریبان را به حکم دین ولی میکشم از هر کسی ناز رضا را بیشتر هر چه کردم بیشتر گیرد دل آرام و قرار باختم اینجا دل درد آشنا را بیشتر من به امید شما اینجا به مشهد آمدم چون شفاعت میکنی اهل خطا را بیشتر چون کریم و مهربانی دست خالی آمدم با سه حاجت میدهم زحمت شما را بیشتر در هوای وعدهء دیدار رویت در صراط آرزو کردم ز هر چیزی فنا را بیشتر چشم دارم از تو گیرم نامه اعمال خویش اعتبارت می‌کند فضل خدا را بیشتر دست من گیر و بِبَر تا پای میزان وَز کرم کفّهء جرم مرا کم کن ، عطا را بیشتر ای که روی خاک حجره مثل جد اطهرت خفتی و کردی غم آل عبا را بیشتر هر چه می‌خواهی بگیر از من ولی جان جواد حکم کن در طالع ما کربلا را بیشتر  
الا ای آنکه از بالا به مشتاقان نظر داری مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو فقط تو میتوانی درد از این بیمار بر داری پر از دلتنگی ام ، چیزی شبیه ساحل خشکم بگو ای موج جان افزا به این ساحل گذر داری؟ نه تنها صید خود کردی دل صیاد و آهو را جهان صید نگاهت میشود از بس هنر داری فقط یک دانه گندم بهر مرحم از تو میخواهم که تو دارالشفایی از دو عالم خوبتر داری بِکِش من را از این بند بلا تا گنبدت بالا که میدانم به کار خلق هم حق نظر داری نیازم یک نوازش بر سر از دستان گرم توست اگر چه یک جهان بهتر ز من در زیر پر داری دلم را غرق نورت کن جدا از هر چه غیر از خود که دانم مثل جدت قدرت شق القمر داری ضمانت نامه از دست تو میخواهم و میدانم برای لیله الدفنم چراغی زیر سر داری  
شعر ولادت امام رضا (ع) امام، کار ندارد به نام، می بخشد رئوف، اوست که بر خاص و عام می بخشد به جنگِ بدخواهش آمدم ولی چه کنم؟ من انتقام بگیرم امام می بخشد! حرم ندیده چه می داند؟ این امام رئوف گدا هنوز نگفته سلام، می بخشد مجیز شاه بگو، طعنه بر امام بزن خودت ببین که از این دو کدام می بخشد همین تفاوت کافی ست بین شاه و امام که هست و نیست خود را امام می بخشد مدام توبه شکستی؟ بیا! یکی این جاست که عادت است برایش، مدام می بخشد تو زخم می زنی آن هم به که؟! امام رضا! که زخم های تو را التیام می بخشد؟ بزن! که زخم تو هرچه عمیق تر باشد به دوستی محبان دوام می بخشد ولی اگر که پشیمان شدی حرم باز است بیا! امام علیه السلام می بخشد
🌷به‌مناسبت مشهد حرم مطهرِ سلطان است قم مرقد پاک بانوی باران است گویند که حد فاصلِ این دو حرم بین الحرمینِ کشور ایران است ✍ 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرج
الرضا_یابن_الزهرا_یاابالجوادایهاالامام_الرئوف ما را کرمش داد ز هر غصه نجات بر معرفت و مرام سلطان صلوات عازم زیارت سلطانم ودعاگوی دوستان یاعلی مدد
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 من کجا و قبله گاه کوی تو سلطان طوس گرچه نالایق می آیم سوی تو،سلطان طوس دل خوشم یک عمرهستم من خریدار تو و زیر دِین ِخواهر دلجوی تو، سلطان طوس اغنیا رفتند حجّ و ، مانده این قلب فقیر دل فریب کعبه ی ابروی تو، سلطان طوس روح داد ولحظه لحظه جان من راتازه کرد اشتیاق یک نظر بر روی تو ،سلطان طوس گل به گل هرباغ را گشتم ندیدم بهتراز آن شمیم دل نواز بوی تو ، سلطان طوس من گدا هستم تو آقا کن ضمانت بازهم گرچه هستم کمترازآهوی تو،سلطان طوس علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) امام رضا (ع) مناجات
طلبیدی و به پابوس رسیدم با اشک چشم خود را وسط صحن تو دیدم با اشک خیره بر آینه کاری شدم و آب شدم از خجالت! که چرا دیر رسیدم با اشک سخت دلتنگ نجف هستم و هنگام اذان زیر ایوان طلا آه کشیدم با اشک تو غریب الغربایی و به یادت عمری- زندگی را چه غریبانه چشیدم با اشک باز هم تا که ببندم به ضریحِ تو دخیل تکّه ای پارچۂ سبز بُریدم با اشک حاجتم شوقِ برآورده شدن داشت اگر- طرف ِ پنجره فولاد دویدم با اشک تا که از لطف تو بی واسطه دعبل بشوم باز از بوتۂ دل قافیه چیدم با اشک لحظۂ ذکر توسل شد و ابیاتم را... نه که با گوش! که اینبار شنیدم با اشک جملۂ «یأبن شبیبِ» تو پُر است از گریه تا که روشن بشود شمعِ امیدم با اشک روضۂ جدّ تو را در حرمت ضجّه زدم آبرومند شدم تا که خریدم با اشک! مرضیه عاطفی امام رضا (ع) مناجات
سائل، اگر کنار کریمی رصد شود عالم اسیر ذکر رضا جان مدد شود دست از نخ عبای شما بر ندارد او حتی اگر که راه خدایی بلد شود پس می شود که عبد عبید شما شویم وقتی ردیف قافیه هامان شود شود هر کس اسیر پنجه ی عشق شما نشد باید اسیر پنجه ی هر دیو و دد شود امشب شبیه ابر بهاریم یا رضا (ع) اذنی بده دوباره بباریم یا رضا (ع) امشب به قلب مرده جلا می دهد رضا (ع) حال و هوا به چشم گدا می دهد رضا (ع) بر خیز ... ناامید و خطاکارِ روسیاه .... امشب امان به روز جزا می دهد رضا (ع) بیمار خود بیار و دوا از رضا بخواه امشب به هر مریض ، شفا می دهد رضا (ع) ای کربلا نرفته غم کربلا بس است امشب برات کرب و بلا می دهد رضا امشب دخیل پنجره فولاد می شویم امشب به دست عشق تو آباد می شویم شاعر بیا ترنم انفاس را بگو ابراز وجد سوده ی الماس را بگو در روبروی گنبد زرد و مناره ها از جان و دل تلاطم احساس را بگو در بین روضه های حریم رضا کمی حال و هوای زائر حساس را بگو وقتِ دخیل بستن لبهات با ضریح شاعر بیا تو قصه ی عباس را بگو اهل حرم عموی رقیه شهید شد موی حسین و زینب (س) از این غم سپید شد دست از تنش جدا شده ای خاک بر سرم … آهش چه نارسا شده ای خاک برم سرم … آنیکه سالهاست عصای من است خود … بی دست و بی عصا شده، ای خاک برسرم … دنیا چه بی وفا شده … ای خاک بر سرم … حمله به خیمه ها شده … ای خاک بر سرم … پای تمام اهل حرم بعد رفتنت با خار آشنا شده…. ای خاک بر سرم ….. آقا ببخش روضه ی تان ناتمام ماند در شهر شام شعر دلم پشت بام ماند.... امام رضا (ع)
زیر ایوانِ طلا چشم ترم مخصوص ِ توست جَلد خود کردی مرا! بال و‌ پرم مخصوص ِ توست ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست رو زدم بر غیر و تا درها به رویم بسته شد زائرم کردی و گفتی: این حرم مخصوص توست رد نکردی از درِ باب ٱلجوادِ(ع) خود مرا آمدم آقا! امیدِ آخرم مخصوص توست مشهدت حجّ فقیران است و اطرافِ ضریح هر چه می بینم تویی! دور و برم مخصوص توست چشم هایش قطره قطره اشک، بعد از هر نماز... دست بر سینه سلام ِ مادرم مخصوص توست لااقل ایکاش امشب زائرت بودم! ولی- نیستم...امّا حسابم کن! کرم مخصوص توست! مرضیه عاطفی امام رضا (ع) مناجات
؛ ؛ نَقل است که فَخرِ علما، شیخ بهایی شد شامل لطف و کرم خاصِ خدایی گفتند بیا فاطمه داده‌ست رضایت معمار حرم باش، علی کرده جدایت جا داشت بنازد به همه عالم امکان روزیِ کمی نیست حرم‌سازیِ سلطان آن شیر که خورده‌ست، نهاده اثرش را او خرج حرم کرد تمام هنرش را اخلاص نشان داد، خدا داد توانش فردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش نزدیک به اتمام حرم بود که ناگاه دیدند همه روی لب شیخ نشست آه با پوزش از آقای جهان گفت به یاران باید که کنم چند شبی ترک خراسان من می‌روم اما بخرید آبرویم را اجر همه با مادرمان حضرت زهرا تا اینکه دوباره برسم خدمت آقا جز سَردَر این کعبه بسازید همه‌جا را در غیبت او گشت مهیا چه بنایی چه گنبد و گلدسته‌ی انگشت‌نمایی بَه بَه! چه ضریح و حرم و صحن و سرایی از شوقِ طوافش دل کعبه‌ست هوایی ناگاه چنین توصیه گردید ز خدام: وقتش شده معماری سَردَر شود اتمام گفتند که ما اذن به این کار نداریم تا آمدن شیخ، همه لحظه شماریم هنگام سفر شیخ به ما گفته مکرر: کار خود من هست مهیایی سَر‌دَر گفتند که از جای دگر آمده دستور فرمان امام‌ست و پُر از حکمت و منظور پس ساخته شد سَردَرِ آن روضه‌ی رضوان کم داشت فقط روح الامین، عرشِ خراسان پس شیخ بهایی ز سفر آمد و ناگاه با دیدن سَردَر ز دلِ خویش کشید آه شد غوطه‌ور حسرت و غم، حال و هوایش تا داشت توان، کرد گله از رفقایش گفتند مُکدر نشو این امر امام‌ست سرپیچی رعیت ز شهنشاه حرام‌ست یک خادم خوش‌روزی این روضه‌ی اعلا دیدار نصیبش شده در عالم رؤیا کرده‌ست چنین امر، به او قبله‌ی عالم بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم گو: مرد خدا، پیرِ هنر، دست مریزاد معمار کرمخانه‌ی ما، خانه‌ات آباد در خانه‌ی اُمید! تو در فکر طلسمی؟ ما کار نداریم، که آمد! به چه اسمی! بسپار حرم‌ را به طلسمِ کَرَم ما بگذار بیایند همه در حرم ما ای شیخ بِدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طایفه ذاتاً همه ستارُ العیوبیم ما چشم به راهیم‌ گنه‌کار بیاید با هر چه که آورده، خریدار بیاید باید به حرم پاک شود زائر ما تا، گیرد صله‌ی تذکره‌ی کرببلا را
عشق یعنی تپشِ این دل بارانی من لطف پیدای تو و گریه‌ی پنهانی من و خدا خواست که از دست تو درمان برسد خواست تا عطر علی، تا به خراسان برسد یا رضا گفتم و وا شد به نگاهت گره‌ها چه خبرها که رسید از دل این پنجره‌ها یا رضا گفته و بینا شده چشمان کسی یا رضا گفته اسیری که به دادش برسی عشق یعنی که به شوق تو به صحرا بزنم به هوای دلِ پاکِ تو به دریا بزنم عشق یعنی بشوم آهوی آواره‌ی تو بدهم دل به صدایِ خوشِ نقاره‌ی تو عشق یعنی به هوایت، گذر از دامن و دشت عشق در شوق سلامی‌ست، سرِ ساعت هشت عشق در قلب قطاری‌ست که از قم برسد در نمازی‌ست که تا رکعت هشتم برسد
مثل یک خواهشِ لبریزِ حیا آمده بود از هیاهوی فراگیر، رها آمده بود با دل ساده و باران‌زده‌اش نجوا داشت که چرا دیر به حج فقرا آمده بود رعیت سوخته از غم به پناهندگیِ سایه‌ی چتر مُعین الضعفا آمده بود گره زد زلف دلش را به ضریح خورشید "هر چه دردست به امید دوا آمده بود" او که با پای عصا سخت قدم بر می‌داشت حال با پای خودش رو به شما آمده بود دل ویران شده، آباد شد و بر می‌گشت آنکه چون شهرِ پس از زلزله‌ها آمده بود راه صدساله که درویشِ طریقت می‌رفت زائرت یک شبه آن‌را به‌خدا آمده بود بر لبش در دل ظُهری غزلی ابری داشت شاعری باز به دنبال عبا آمده بود صحن آزادی و لبخند تو پایان کسی‌ست که به پابوس غریب الغربا آمده بود