eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
منم که زنده نمودم خدا پرستی را منم که شیخ و مرادم تمام هستی را منم که زنده نمودم علوم قرآن را کشانده ام به تماشا بهشت ایمان را منم که زنده نمودم قیام جدّم را منم که زنده نگه داشتم محرّم را در اوج عرش مقامی رفیع دارم من و غربتی چو غروب بقیع دارم من منم که سنگ مزارم پر کبوترهاست منم که زائر تنهای هر شبم زهراست منم که در نفسم عطر کربلا جاری است شمیم غربت من در دل منا جاری است هزار حرف نگفته میان دل دارم هزار درد نهفته میان دل دارم هزار حرف نگفته ز ماجرای حسین چقدر روضه گرفتم فقط برای حسین هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست سری که رفت روی نیزه ها که یادم هست همین که رفت عمو، قامت حسین خمید همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید میان سلسله ها یک به یک قطار شدند به روی ناقه ی عریان همه سوار شدند چه زلف ها که در این ماجرا سپیده شدند چه حرف ها که در این کوچه ها شنیده شدند هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز هنوز بر کف پا زخم آبله است هنوز هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند چه موی ها که سر هر گذر کشیده شدند هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست صدای دخترکی بی قرار یادم هست هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین «سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود» سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود
ای سروری كه سروراهل ولا تویی مولاتویی، امام تویی،مقتدا تویی بعد ازچهارمين گل گلخانه ی بهشت خوشبوترين شكوفه ی باغ ولا تویی ای پنجمين چراغ هدايت كه بربشر درراه عشق و وادی دين رهنماتویی آن واجب السّلام كه  جابر به محضرش گفته سلام حضرت خيرالورا تویی ترديدره نيافته هرگز به نورتو ايمان تویی حقيقت بی منتها تویی زهد و وقارآينه ای ازصفات توست آئينه ی صفات همه  اوليا تـویی دريای علم و دانش تو بيكرانـه است بركشتی علوم وشرف ناخدا تویی گرداده انـدبرتولقب باقرالعلوم دريا شكاف علم رسول خداتویی حِجروحَجَر به خاك توكردنداستلام آن كعبه ای كه دادصفا را صفا تویی چشمان ماه خيره به سوی تومانده است خلوت نشين گلشن سبزدعا تویی بيگانگان زمرحمتت فيض می برند بارحمت خدا به خدا آشنا تویی مثل علی كسی كه همه شب به دوش خويش می بُرد نان به سفره ی هربينواتویی آن كس كه گشته است زطفلی تمام عمر يادآورحكايت كرب وبلا تویی آن نازنين كه ديده تمامی لاله ها پرپرفتاده است وسرازتن جداتویی آزاده ای كه ديده به كوفه به شهرشام هجده سرمنوربرنيزه را تویی آن كس كه ديده است سه ساله گل حسين درگوشه ی خرابه كندجان فداتویی آن گل كه بعدديدن يك باغ داغ گل كرده به صبرعمه ی خود اقتدا تویی آن شمع سينه سوخته ای كزشرار زهر آتش گرفت وسوخت ولی بی صداتویی خورشيد سوّمی كه غريبانه دربقيع گردیده دفن از ستم اشقیا تویی ميعادگاه اهل ولايت بقيع توست يعنی كه قبله ی دل  اهل ولاتویی چشم «وفایی»ست به الطافت ای كريم مرهم گذار زخم دلش درجزا تویی
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست این دانش بی حد مگر از سوی خدا نیست در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف جز آیه ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست هر تیر نگاهت به هدف می خورد آری در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست از لطف احادیث و تفاسیر بلندت در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق جابر همه ی عمر دلش در نگرانی ست یک عمر گذشته ست ولی خاطر پاکت یک لحظه جدا از سفر کرب و بلا نیست هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
ای نام تو قرارِ دلِ بیقرارها حرف تو ماندگارترین یادگارها درک بشر به فهم مسائل نمی رسید از علم تو شکسته تمام حصارها تعبیرهای ناب تو راه عبور ماست ای معتبرتر از همه ی اعتبارها سیل فرشتگان خدا پای درس تو شاگردی ات بزرگترین افتخارها از هر طرف به مادر سادات می‌رسی محوِ سلاله ی تو تمام تبارها ای سومین امام ستمدیده ی بقیع قربان خاک قبر تو سنگ مزارها از کوچه های شام  تو هم شکوه ای بکن ای بازمانده ی سفرِ  نی سوارها اصلا خودت بگو چقدَر بین ازدحام خورده ست بر سرت لگد نیزه دارها بی شک تو  هم میان بیابان دویده ای مثل رقیه رفته به پای تو خارها با آنکه تو مراقب او بوده ای، ولی از دستهای زجر، کتک خورده بارها ای وای از آن دمی که به دست حرامیان از گوشها کشیده شود گوشوارها
ای نام تو قرارِ دلِ بیقرارها حرف تو ماندگارترین یادگارها درک بشر به فهم مسائل نمی رسید از علم تو شکسته تمام حصارها تعبیرهای ناب تو راه عبور ماست ای معتبرتر از همه ی اعتبارها سیل فرشتگان خدا پای درس تو شاگردی ات بزرگترین افتخارها از هر طرف به مادر سادات می‌رسی محوِ سلاله ی تو تمام تبارها ای سومین امام ستمدیده ی بقیع قربان خاک قبر تو سنگ مزارها از کوچه های شام  تو هم شکوه ای بکن ای بازمانده ی سفرِ  نی سوارها اصلا خودت بگو چقدَر بین ازدحام خورده ست بر سرت لگد نیزه دارها بی شک تو  هم میان بیابان دویده ای مثل رقیه رفته به پای تو خارها با آنکه تو مراقب او بوده ای، ولی از دستهای زجر، کتک خورده بارها ای وای از آن دمی که به دست حرامیان از گوشها کشیده شود گوشوارها