#امام_صادق_علیهالسلام
زانو زده به ساحت علمت مقام علم
بعد تو دیده است زمانه قیام علم
تو آبروی علم و زبانت کلام علم
هستی برای اهل تشیع امام علم
ای منبرى عرش ، تجلی گر خدا
شاگرد درس مكتب تو جبرئيل ها
شان تو را به عالم بالا نوشته اند
نام تورا ز حور معلا نوشته اند
شیخ الائمه حضرت مولا نوشته اند
نام مرا گدای تو اقا نوشته اند
ما یا کریم ساحت خاکی این دریم
فیض عظیم از در این خانه میبریم
آیینه تمامِ کمالات روی توست
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست
دارالشفای هرچه گرفتار، کوی توست
دنیای ما تمام، پر از رنگ و بوی توست
عطر تو مست کرده شمیم بهشت را
عشقت به خیر میکند این سرنوشت را
اغوش خانه ی تو شده صدبغل حسین
بوده درون سینه تو ازازل حسین
گفتی که هست اکمل خیر عمل حسین
ای منبرتو بانی فبک علی الحسین
از روضه خوانی تو جهان غرق ماتم است
تا روز حشر گریه کند آسمان کم است
هرجابهپاست بزم عزا گریه میکنی
با روضه های کرببلا گریه میکنی
با دیدن سه شعبه عصا گریه میکنی
وقت غروب هم که جدا گریه میکنی
خورشید روی نیزه توان تو را گرفت
بازار شام جوهر جان تو را گرفت
دشمن بدون شرم و حیا میبرد تو را
با دست های بسته کجا میبرد تو را
در کوچه ها بدون عبا میبرد تو را
در مجلس شراب چرا میبرد تو را
اشکت برای غربت اهل خیام بود
داغ عظیم قلب تو بزم حرام بود
ای کاش ماجرای اسارت دروغ بود
ای کاش گوشواره و غارت دروغ بود
بدگویی ِ به قصد حقارت دروغ بود
بازار و ازدهام و جسارت دروغ بود
قرآن کجا و طشت زر و خیزران کجا
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
#مبین_رستمیان
#امام_صادق_علیهالسلام
شیعه باید فاطمی باشد اصول مکتبش
تا قیامت ذکر «یا زهرا» نیفتد از لبش
عاشق هر چارده معصومِ اطهر باشد و
هشتمین معصوم هم باشد رئیس مذهبش
آنکه الگوی معلم های عالم گشته است
صادق آل محمد شد مقام و منصبش
یا که عالِم یا که کاشف یا که استادی شدند
پای درسش _ یک به یک_ شاگردهای مکتبش
عالمان را در مصاف علم، حیران کرده است
مضجع شاه نجف را او نمایان کرده است
همچو بارانی که خود از ابر رحمت می چکد
از دل دریایی اش لطف و عنایت می چکد
از رخ خورشید تابان نور ساتع می شود
بی گمان از دامن معصوم، عصمت می چکد
احترام پیرها در مکتب ما واجب است
آن هم آن پیری که از چشمش قداست می چکد
در کلامش نور و در ذاتش کرامت جاری است
از صدایش واژه ی ناب صداقت می چکد
هیچ کس مانند او صادق نبوده هیچ وقت
لفظ صادق را چنین لایق نبوده هیچ وقت
صادق و صدیقه از یک اصل و از یک ریشه اند
ریشه های هر دوتاشان زخمیِ یک تیشه اند
درب های خانه هاشان با حرارت آشناست
دشمنانِ هر دو استمرار یک اندیشه اند
کارشان هتک حریم اهل بیت عصمت است
دشمن این خاندان، نامرد و ظالم پیشه اند
یا به زنها حمله ور هستند، یا به پیرها
سنگ ها دائم به دنبال شکار شیشه اند
در شکستن عادت این قوم بی شرم و حیاست
رسمشان با ریسمان بردن میان کوچه هاست
فاطمه در کوچه ها دنبال حیدر می دوید
قدخمیده هی زمین می خورد و با سر می دوید
می کشیدند آیه های وحی را در کوچه ها
در پی قرآن ناطق داشت کوثر می دوید
گرچه بالَش را شکستند و پرَش را سوختند
با همان بال و پر خونین، کبوتر می دوید
کربلا هم یک برادر گوشه ی گودال بود
خنجری در دست قاتل بود و خواهر می دوید
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
پیش چشم خواهرِ خود دست و پا می زد حسین
#محسن_مرادنورى