eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آن دو نفر🔹 دو مرد رزم رسیدند تا به یکدیگر یکی به خنده چنین گفت: «مدتی دیگر حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر و ذوالفقارِ زبان تو را غلاف کنند به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر و جنس دارِ تو، خرما فروش! از نخل است چقدر نقشه کشیده‌ست چرخ بازیگر» جواب داد: «حبیبِ حسین! می‌بینم که روی شاخۀ نِی سبز می‌شود یک سر سفید نیست به دستان باد گیسویت اگرچه پیر شدی، سرخ می‌رسد به نظر شبیه سرخی خورشید آن زمانی که غروب می‌کند آرام بین کوه و کمر میان کوفه تو را روز و شب بگردانند و نیزه نیزه پی‌ات کوچه کوچه سرتاسر همه به کفر تو ایمان راسخی دارند به جرم داشتن حبّ آل پیغمبر» سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر و هر که بود در آنجا به دیگری می‌گفت نگفته‌ است دروغی کسی از این بهتر
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹یا حبیب🔹 ...دل مباد آن دل که اهل درد نیست مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست در غم عشق است شادی‌های دل دل اگر بی‌درد ماند، وای دل! دل اگر داغی ندارد، تیره بِه چشم اگر نوری ندارد، خیره بِه دل ز داغ عشق روشن می‌شود شعله‌شعله پرتوافکن می‌شود هر که خواهد محفل‌افروزی کند باید اوّل خویشتن‌سوزی کند در دل آلاله افروزند داغ داغ اگر بر دل خورد، گردد چراغ... گرمی عشاق از داغ دل است داغ دل آری چراغ محفل است هر که داغ از عشق جان‌ افروز نیست در بساط سینۀ او سوز نیست سینه‌ای کز عشق بویی برده است بر دل او مُهر داغی خورده است داغ عشق آری ز دل سازد چراغ ای خوشا آن دل که از داغ است داغ هر دلی کآتش نگیرد، مرده بِه لاله چون بی‌شعله شد، افسرده بِه در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست همچو نی در بند بندش ناله‌هاست با خیال لاله‌ها صحرانورد راه می‌پوید ولی با پای درد می‌رود تا سرزمین عشق و خون تا ببیند حالشان چون است، چون؟ بر مشام جان رسید از هر کنار بوی درد و بوی عشق و بوی یار لاله‌ای از آن میان کرد انتخاب لاله‌ای از داغ‌ها در التهاب گفت: ای در خون تپیده کیستی؟ تو حبیب بن مظاهر نیستی؟! گفت: آری من حبیبم، من حبیب برده از خوان تجلّی‌ها نصیب قد خمیده روسیاهی موسپید آمدم در کوی او با صد امید در سرم افکند شور عشق را تا به دل دیدم ظهور عشق را... ناله‌ام را رخصت فریاد داد دیده را بی‌پرده دیدن یاد داد گفت: با آن والی ملک وجود حکمران عالم غیب و شهود: تو حسینی، من حسینی مشربم عشق پرورده‌ست در این مکتبم تو امیری، من غلام پیر تو خار این گلزار و دامن‌گیر تو از خدا در تو «مظاهر» دیده‌ام من خدا را در تو ظاهر دیده‌ام گر «حبیبی» تو، بگو من کیستم؟ تو حبیب عالمی، من نیستم! عاشقان را یک حبیب است و تویی از میان بردار آخر این دویی نخل پیر کربلا از پا فتاد سروها را سرفرازی یاد داد زیر لب می‌گفت آن دم با حبیب: یاحبیبی! یا حبیبی! یا حبیب! در غروب آفتاب عمر من یافت فصل خون کتاب عمر من در دل هر قطره خون، بحری‌ست ژرف کار عشق است این و کاری بس شگرف این کتاب از عشق تو شیرازه یافت اعتباری بیش از اندازه یافت دیدم آخر آن چه را نادیدنی‌ست راستی نادیدنی‌ها دیدنی‌ست
علیه‌السلام 🔹دوستی تا پای جان🔹 چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد سر پیری عجب شوری‌ست در چشمانت ای مؤمن! - جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد چنان آتش شدی، گفتند دود از کُنده برخیزد همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد چکید از دیدۀ تر اشک شوقت، تیغ آوردی کشیدی تیغ بی‌تردید تا خط و نشان باشد.. تو آن کوه کهنسالی که می‌گفتند خاموش است دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری نمک‌گیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست «حبیب» است آن‌که پای دوستی تا پای جان باشد
علیه‌السلام 🔹ذکر مکرر🔹 از جنس حیدر است رجزها که از بر است با یا علی همیشه دهانش معطر است در وصف او کتاب فراوان نوشته‌اند دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است در آسیاب کوفه نکرده‌ست مو سفید او پیر پای منبر اولاد حیدر است بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند حق داشتند، جبهه‌شان نابرابر است! تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار! این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است.. وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست معلوم بود فکر لب خشک اصغر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
بسم الله الرحمن الرحیم برای سخت‌است ازشراب ازل روی پا شدن از ابتدای مستی‌اش عاقل‌نما شدن سخت‌است بعد دعوت ساقی، چو شیخ‌ها در مسجدی به ذکر و دعا مبتلا شدن سخت‌است سخت، راحت جان را گذاشتن در کوی دلبران به‌عذاب آشنا شدن سخت‌است با کهولت جسمی،به وقت وصل چون آهوان دشت ختا تیز پا شدن سخت‌است از غریب رسد نامه بر حبیب وآنگه چو کوفیانِ وفا بی‌وفا شدن... اما چه‌راحت است ز خانه به‌شوق وصل آواره‌تر ز باد رحیل صبا شدن برخیز ای حبیب! که بهتر نبوده از چوب درخت پیر برای عصا شدن فارغ ز کار ساحر شامی و مارها در دست یک کلیم‌ِغریب اژدها شدن ای پشت شاه گرم ز تو نيست کم مقام همچون عبا به خامس آل‌عبا شدن ای نوح عاشقان حسینی مبارک است اصحاب را در این یم‌ِخون ناخدا شدن وقتی هدف نشانه گرفتی، چه‌غم ز عمر؟ قلب کمان هراس ندارد ز تا شدن از هو شدن به‌معرکه دل را غمین مساز! آیینه را چه غم بنشیند ز "ها" شدن فهمید شأن احمد مرسل ز سختی‌اش هرکس که کرد عزم حبیب خدا شدن شمعی چنین نبوده که بعد از خموشی‌اش آتش به سر گرفت برای فنا شدن کار تو بود مردن از بام عشق و بعد یک "یاحسین" گفتن و از جای پا شدن آموخت با دومرتبه جان دادن خودش یک‌مرتبه که سخت نباشد فدا شدن فرق سرش شکافت ز عشق حسین، چون کعبه که قبله گشت از این فرق وا شدن چون راز سر به مُهر بخندید تا که دید دارد زبان نیزه سر برملا شدن ای پیرمرد باده‌پرستان کربلا این خاک از تو داشت‌طلب کیمیا شدن ای مرد، زیر قبّه‌ی ارباب یافتم از نقره‌ی ضریح تو راه طلا شدن سخت‌است بین اهل‌ِریا بی‌ریا شدن از برکت وجود گلی لاله‌ها شدن عشاق را چه حاجت طی منازل است در نیم‌روز می‌شود از انبیا شدن رفتند از جفای سم اسب تا به‌عرش گندم به‌سفره می‌رسد از آسیا شدن ای مدعی ز لاف حذر کن، که خاک نیز خون‌ها خورد به مرتبه‌ی کربلا شدن اصحاب شاه کرببلا را چه‌حاجت است از غیرت مداد سیه‌رو ثنا شدن سخت است سخت ساحل آرام دیدن و در موج خون تپیدن و مرد شنا شدن مانند حر قبول گنه‌کاری و سپس چون کهنه‌خانه‌ای ز خرابی بنا شدن همچون زهیر بی‌غم مال‌وعیال خویش از خوف خود گذشتن و در او رجا شدن در عهد دوست مثل سعید ایستادن و چون تیرهای خورده به‌جسمش رها شدن چون عابس از حفاظت جان بگذر و بگیر از جسم خویش مانع حاجت روا شدن مانند جُون ناز بکش تا رسی به‌جان ای ناسزا بکوش برای سزا شدن خندان چنان بریر بخوان این ترانه را باید فدای بوسه‌گه مصطفی شدن ای نوعروس امت عیسی مبارک است داماد را به‌خیمه‌ی گل پاگشا شدن ننگ است پس گرفتن هدیه، نشان بده ام‌وهب، به‌سر ره و رسم عطا شدن ای مسلم‌بن‌عوسجه باشد مبارکت همراه باحبیب در این ماجرا شدن ای منبر محاسن مردان کبریا خون از رگش گذشت به شوق حنا شدن تنها خداست لایق کار شما و بس کز بیم زرد گشته زر از خون‌بها شدن برخیز ای ، تو را لذتی‌ست در با زور در مناسک عشاق جا شدن عشق حسین را چو صحابه به‌جان بخر ای دل بکوش بهر شبی بوریا شدن گفت آرزوی ماست؛ - به‌خواب کسی حبیب - در بزم روضه مثل تو اهل بکا شدن
بسم الله الرحمن الرحیم برای سخت‌است ازشراب ازل روی پا شدن از ابتدای مستی‌اش عاقل‌نما شدن سخت‌است بعد دعوت ساقی، چو شیخ‌ها در مسجدی به ذکر و دعا مبتلا شدن سخت‌است سخت، راحت جان را گذاشتن در کوی دلبران به‌عذاب آشنا شدن سخت‌است با کهولت جسمی،به وقت وصل چون آهوان دشت ختا تیز پا شدن سخت‌است از غریب رسد نامه بر حبیب وآنگه چو کوفیانِ وفا بی‌وفا شدن... اما چه‌راحت است ز خانه به‌شوق وصل آواره‌تر ز باد رحیل صبا شدن برخیز ای حبیب! که بهتر نبوده از چوب درخت پیر برای عصا شدن فارغ ز کار ساحر شامی و مارها در دست یک کلیم‌ِغریب اژدها شدن ای پشت شاه گرم ز تو نيست کم مقام همچون عبا به خامس آل‌عبا شدن ای نوح عاشقان حسینی مبارک است اصحاب را در این یم‌ِخون ناخدا شدن وقتی هدف نشانه گرفتی، چه‌غم ز عمر؟ قلب کمان هراس ندارد ز تا شدن از هو شدن به‌معرکه دل را غمین مساز! آیینه را چه غم بنشیند ز "ها" شدن فهمید شأن احمد مرسل ز سختی‌اش هرکس که کرد عزم حبیب خدا شدن شمعی چنین نبوده که بعد از خموشی‌اش آتش به سر گرفت برای فنا شدن کار تو بود مردن از بام عشق و بعد یک "یاحسین" گفتن و از جای پا شدن آموخت با دومرتبه جان دادن خودش یک‌مرتبه که سخت نباشد فدا شدن فرق سرش شکافت ز عشق حسین، چون کعبه که قبله گشت از این فرق وا شدن چون راز سر به مُهر بخندید تا که دید دارد زبان نیزه سر برملا شدن ای پیرمرد باده‌پرستان کربلا این خاک از تو داشت‌طلب کیمیا شدن ای مرد، زیر قبّه‌ی ارباب یافتم از نقره‌ی ضریح تو راه طلا شدن سخت‌است بین اهل‌ِریا بی‌ریا شدن از برکت وجود گلی لاله‌ها شدن عشاق را چه حاجت طی منازل است در نیم‌روز می‌شود از انبیا شدن رفتند از جفای سم اسب تا به‌عرش گندم به‌سفره می‌رسد از آسیا شدن ای مدعی ز لاف حذر کن، که خاک نیز خون‌ها خورد به مرتبه‌ی کربلا شدن اصحاب شاه کرببلا را چه‌حاجت است از غیرت مداد سیه‌رو ثنا شدن سخت است سخت ساحل آرام دیدن و در موج خون تپیدن و مرد شنا شدن مانند حر قبول گنه‌کاری و سپس چون کهنه‌خانه‌ای ز خرابی بنا شدن همچون زهیر بی‌غم مال‌وعیال خویش از خوف خود گذشتن و در او رجا شدن در عهد دوست مثل سعید ایستادن و چون تیرهای خورده به‌جسمش رها شدن چون عابس از حفاظت جان بگذر و بگیر از جسم خویش مانع حاجت روا شدن مانند جُون ناز بکش تا رسی به‌جان ای ناسزا بکوش برای سزا شدن خندان چنان بریر بخوان این ترانه را باید فدای بوسه‌گه مصطفی شدن ای نوعروس امت عیسی مبارک است داماد را به‌خیمه‌ی گل پاگشا شدن ننگ است پس گرفتن هدیه، نشان بده ام‌وهب، به‌سر ره و رسم عطا شدن ای مسلم‌بن‌عوسجه باشد مبارکت همراه باحبیب در این ماجرا شدن ای منبر محاسن مردان کبریا خون از رگش گذشت به شوق حنا شدن تنها خداست لایق کار شما و بس کز بیم زرد گشته زر از خون‌بها شدن برخیز ای ، تو را لذتی‌ست در با زور در مناسک عشاق جا شدن عشق حسین را چو صحابه به‌جان بخر ای دل بکوش بهر شبی بوریا شدن گفت آرزوی ماست؛ - به‌خواب کسی حبیب - در بزم روضه مثل تو اهل بکا شدن
🔹آن دو نفر🔹 دو مرد رزم رسیدند تا به یکدیگر یکی به خنده چنین گفت: «مدتی دیگر حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر و ذوالفقارِ زبان تو را غلاف کنند به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر و جنس دارِ تو، خرما فروش! از نخل است چقدر نقشه کشیده‌ست چرخ بازیگر» جواب داد: «حبیبِ حسین! می‌بینم که روی شاخۀ نِی سبز می‌شود یک سر سفید نیست به دستان باد گیسویت اگرچه پیر شدی، سرخ می‌رسد به نظر شبیه سرخی خورشید آن زمانی که غروب می‌کند آرام بین کوه و کمر میان کوفه تو را روز و شب بگردانند و نیزه نیزه پی‌ات کوچه کوچه سرتاسر همه به کفر تو ایمان راسخی دارند به جرم داشتن حبّ آل پیغمبر» سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر و هر که بود در آنجا به دیگری می‌گفت نگفته‌ است دروغی کسی از این بهتر
علیه‌السلام 🔹مردِ بسم الله🔹 هر که از بیراهه راهی می‌شود گمراه نیست هیچ‌کس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست مانده‌ها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست از سلیمان‌ها می‌آید نامه، اما هر کسی اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگ‌ها بازگشت جان به عالم می‌دهد این روضه‌ها، جانکاه نیست شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو! آخر آنجا روضه‌ای جانسوزتر از آه نیست :: در طریق اربعین با چشم حیرت دیده‌ام «عالمی سرگشته‌اند و هیچ‌کس گمراه نیست» دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست
علیه‌السلام 🔹ذکر مکرر🔹 از جنس حیدر است رجزها که از بر است با یا علی همیشه دهانش معطر است در وصف او کتاب فراوان نوشته‌اند دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است در آسیاب کوفه نکرده‌ست مو سفید او پیر پای منبر اولاد حیدر است بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند حق داشتند، جبهه‌شان نابرابر است! تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار! این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است.. وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست معلوم بود فکر لب خشک اصغر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
علیه‌السلام 🔹أینَ الحبیب؟🔹 دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانۀ او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانۀ او موعد جان فشاندنی شیرین تشنۀ كوثر شهادت بود می‌خروشید و لشکر دشمن مُتحیّر از آن شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا از لبِ تشنۀ امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید
علیه‌السلام 🔹دوستی تا پای جان🔹 چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد سر پیری عجب شوری‌ست در چشمانت ای مؤمن! - جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد چنان آتش شدی، گفتند دود از کُنده برخیزد همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد چکید از دیدۀ تر اشک شوقت، تیغ آوردی کشیدی تیغ بی‌تردید تا خط و نشان باشد.. تو آن کوه کهنسالی که می‌گفتند خاموش است دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری نمک‌گیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست «حبیب» است آن‌که پای دوستی تا پای جان باشد
علیه‌السلام 🔹تشنۀ لبّیک🔹 كربلا عشق است، شوق كوی جانان می‌شوم جسم را وا می‌نهم، پا تا به سر جان می‌شوم تا ‌بپيوندم به اقيانوس عشقت يا حسين در كوير بی‌كسی رودی خروشان می‌شوم پيرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است در مصاف دشمنان چون تيغِ عريان می‌شوم حاليا در محضر قرآن ناطق، بر عدو با زبان تيغ خود تفسير قرآن می‌شوم جلوۀ نور خدا را در نگاهت ديده‌ام تا هميشه بر تو ای آیينه، حيران می‌شوم من حبيبم، حاجی از كاروان جامانده‌ات می‌رسم از راه و بر لطف تو مهمان می‌شوم سعی من از كوفه بود و كربلايم شد صفا پای تو ای كعبهٔ مقصود، قربان می‌شوم تشنۀ لبّيک ماندی در منای قرب دوست جوشش لبّيک بر آن كام عطشان می‌شوم
. گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌‌شود آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب می‌‌رسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش اما حبیب، جوهرش «امّن یجیب» بود یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
. علیه‌السلام 🔸أینَ الحبیب؟🔸 دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانۀ او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانۀ او موعد جان فشاندنی شیرین تشنۀ كوثر شهادت بود می‌خروشید و لشکر دشمن مُتحیّر از آن شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا از لبِ تشنۀ امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید
. ۱۶ دست بسته گرم دعایم آقا چاره ای نمانده برایم آقا به غیر طوعه اینجا دگر ندیدم مردی همین دعایم باشد خداکند برگردی حسین یابن الزهرا (س) مَردَمو گریه می کنم غمی نیست اسیری زینب حرف کمی نیست زینب و نان و خرما ، زینب و این نامردان زینب و دست بسته ، زینب و کنج زندان در این کوفه ی غرق حیله بازی تفاوت می کند مهمان نوازی سفره اهل کوفه ، ز کینه ها صد رنگ است اینجا پذیرایی با تیر و سنان و سنگ است به روی حرمت من پا نهادند کوفیان به سفیرت جا ندادند سرم روی دیوار و سر تو آمد یادم چشمم به خولی افتاد یاد تنور افتادم .............. . کاروان رسید و خیمه به پا شد کربلا تازه کربُ و البلا شد نوای یا مظلوم از عرش معلی آمد محشر کبری برپاست ، زینب کبری آمد واویلا به کربلا یکی از عمه گلبوسه به رو داشت یگی جا بر سر دوش عمو داشت نه دختری دلگیر است ، نه کودکی بی شیر است نه حرف چشم و دست و ، نه حرف مشک و تیر است فلک بنگر دو چشم تر زینب خاک غم نکن باز بر سر زینب سینه و زخم مسمار ، مدینه دیده یک بار سینه و نعل تازه کاش نگردد تکرار بنی هاشم به احترام زینب همه صف بسته محو نام زینب خوشا به حالش امروز ، وای به حالش فردا گردد تازیانة شمر  مدالش فردا ✍ ................ . مرهمِ زخم این جگر رسیده سر بابایم از سفر رسیده سلام روی زخمی ، سلام ای عطشانم سلام  موی خاکی ، سلام ای مهمانم یا ابتا یا مظلوم بسکه بوده زخمت کاری عزیزم چه سر ِدرهمی داری عزیزم کُشتة جای چوب و ، شهید زخمِ سنگم برای یک بوسه از صورت تو دلتنگم خبر داری ای نور هر دو دیده دخترت تا خرابه چی کشیده گلی ز باغ محنت نچیده بودم چیدم منی که کوچه بازار ندیده بودم دیدم وعده دادم به این دل کبابم تو آیی روی دست تو بخوابم دست نداری بابا که سر بر آن بگذارم بخواب روی دستم بخواب من بیدارم ✍ .............. آمدم بر درت با روسیاهی در بساطم دگر نمانده آهی تویی کریم عالمین ، بخر مرا آقاجان به سوی جنت الحسین ببر مرا آقا جان حسین اباعبدالله حسین اباعبدالله ندیدم چون تو غفارالذنوبی بدی را مبدّل کردی به خوبی تو شاه باشی  نوکر، به منصبش می نازد خوشا به حال آنکه رو ُ به تو می اندازد زمین خوردم از جا کردی بلندم نام مادرت کرد آبرومندم حُرّم و جار میزنم ، فقط تویی آقایم من آزاد شده ، صدیقه کبرایم صدای آب دریا کرده آبم من دلیل اشک طفل ربابم ندیده ام در عالم ، شبیه تو مظلومی فرات مهر زهراست ، ولی از آن محرومی .................. از ازل عبد والی الولیّم تا ابد با حسین بن علیّم حبیبم و گردیدم ، یار اباعبدالله آمده ام دنبال کار اباعبدالله لبیک یا ثارالله ، لبیک یا ثارالله شیرم و از کسی نمی هراسم امیری جز حسین نمی شناسم من از حدیث عشقش، ندیده ام زیباتر پرچم آقای ماست ،از همه کس بالاتر جناب زهیر : عاشق شاه کربلا زهیرم درِ این خانه عاقبت به خیرم حیات با ثارالله ، ممات با ثارالله بود تنها راه ِ نجات با ثارالله عمر و بن جناده : کیم عمر و  اِبن جُناده ام من دل به فرزند زهرا داده ام من منی که بابایم بود هوایی این آقا مادر من گفته شوم فدایی این آقا .................... حرم ذکر واقاسما گرفته نجمه در خیمه ها عزا گرفته کرب و بلا غوغا شد ، اسیر کین شد قاسم خبر رسید از میدان ، نقش زمین شد قاسم وا قاسما ، واقاسما زمین و آسمان تیره و تار است تن قاسم لگد مال سوار است زیر سم اسب براش ، نه سینه ماند و نه کمر یکی نگفت کوفیان ، چند نفر به یک نفر دو تا از پا فتاده را ببینید عمو و عموزاده را ببینید به خیمة دارالحرب ، چو گل تنش می بوید کنار جسم قاسم ، وای حسن می گوید ........... خدایا کسی غیر تو ندارم جوانم را به دست تو سپارم بود به دیده اشکم ، رود ز سینه آهم روانه میدان شد ، شبه رسول اللهم وای علی اکبرم ، وای علی اکبرم الهی دگر هیچ پدر نبیند به خون غلطیدن پسر نبیند داغ جوانم را بر روی دلم بنهادند لشکر کوفه  با تیر به جان او افتادند نشستم تا کنار او شکستم شکستم به دستم چشمش که بستم اشهد خود را  پیش پیکر او خواندم من کاش دگر بعد از او زنده نمی ماندم من فلک کردی به سر خاک عزایم تابوت اکبرم شده عبایم جسم جوانم را با نیزه ز هم پاشیدند بلند گریه کردم ، بلند می خندیدند .
. ۱۶ دست بسته گرم دعایم آقا چاره ای نمانده برایم آقا به غیر طوعه اینجا دگر ندیدم مردی همین دعایم باشد خداکند برگردی حسین یابن الزهرا (س) مَردَمو گریه می کنم غمی نیست اسیری زینب حرف کمی نیست زینب و نان و خرما ، زینب و این نامردان زینب و دست بسته ، زینب و کنج زندان در این کوفه ی غرق حیله بازی تفاوت می کند مهمان نوازی سفره اهل کوفه ، ز کینه ها صد رنگ است اینجا پذیرایی با تیر و سنان و سنگ است به روی حرمت من پا نهادند کوفیان به سفیرت جا ندادند سرم روی دیوار و سر تو آمد یادم چشمم به خولی افتاد یاد تنور افتادم .............. . کاروان رسید و خیمه به پا شد کربلا تازه کربُ و البلا شد نوای یا مظلوم از عرش معلی آمد محشر کبری برپاست ، زینب کبری آمد واویلا به کربلا یکی از عمه گلبوسه به رو داشت یگی جا بر سر دوش عمو داشت نه دختری دلگیر است ، نه کودکی بی شیر است نه حرف چشم و دست و ، نه حرف مشک و تیر است فلک بنگر دو چشم تر زینب خاک غم نکن باز بر سر زینب سینه و زخم مسمار ، مدینه دیده یک بار سینه و نعل تازه کاش نگردد تکرار بنی هاشم به احترام زینب همه صف بسته محو نام زینب خوشا به حالش امروز ، وای به حالش فردا گردد تازیانة شمر  مدالش فردا ✍ ................ . مرهمِ زخم این جگر رسیده سر بابایم از سفر رسیده سلام روی زخمی ، سلام ای عطشانم سلام  موی خاکی ، سلام ای مهمانم یا ابتا یا مظلوم بسکه بوده زخمت کاری عزیزم چه سر ِدرهمی داری عزیزم کُشتة جای چوب و ، شهید زخمِ سنگم برای یک بوسه از صورت تو دلتنگم خبر داری ای نور هر دو دیده دخترت تا خرابه چی کشیده گلی ز باغ محنت نچیده بودم چیدم منی که کوچه بازار ندیده بودم دیدم وعده دادم به این دل کبابم تو آیی روی دست تو بخوابم دست نداری بابا که سر بر آن بگذارم بخواب روی دستم بخواب من بیدارم ✍ .............. آمدم بر درت با روسیاهی در بساطم دگر نمانده آهی تویی کریم عالمین ، بخر مرا آقاجان به سوی جنت الحسین ببر مرا آقا جان حسین اباعبدالله حسین اباعبدالله ندیدم چون تو غفارالذنوبی بدی را مبدّل کردی به خوبی تو شاه باشی  نوکر، به منصبش می نازد خوشا به حال آنکه رو ُ به تو می اندازد زمین خوردم از جا کردی بلندم نام مادرت کرد آبرومندم حُرّم و جار میزنم ، فقط تویی آقایم من آزاد شده ، صدیقه کبرایم صدای آب دریا کرده آبم من دلیل اشک طفل ربابم ندیده ام در عالم ، شبیه تو مظلومی فرات مهر زهراست ، ولی از آن محرومی .................. از ازل عبد والی الولیّم تا ابد با حسین بن علیّم حبیبم و گردیدم ، یار اباعبدالله آمده ام دنبال کار اباعبدالله لبیک یا ثارالله ، لبیک یا ثارالله شیرم و از کسی نمی هراسم امیری جز حسین نمی شناسم من از حدیث عشقش، ندیده ام زیباتر پرچم آقای ماست ،از همه کس بالاتر جناب زهیر : عاشق شاه کربلا زهیرم درِ این خانه عاقبت به خیرم حیات با ثارالله ، ممات با ثارالله بود تنها راه ِ نجات با ثارالله عمر و بن جناده : کیم عمر و  اِبن جُناده ام من دل به فرزند زهرا داده ام من منی که بابایم بود هوایی این آقا مادر من گفته شوم فدایی این آقا .................... حرم ذکر واقاسما گرفته نجمه در خیمه ها عزا گرفته کرب و بلا غوغا شد ، اسیر کین شد قاسم خبر رسید از میدان ، نقش زمین شد قاسم وا قاسما ، واقاسما زمین و آسمان تیره و تار است تن قاسم لگد مال سوار است زیر سم اسب براش ، نه سینه ماند و نه کمر یکی نگفت کوفیان ، چند نفر به یک نفر دو تا از پا فتاده را ببینید عمو و عموزاده را ببینید به خیمة دارالحرب ، چو گل تنش می بوید کنار جسم قاسم ، وای حسن می گوید ........... خدایا کسی غیر تو ندارم جوانم را به دست تو سپارم بود به دیده اشکم ، رود ز سینه آهم روانه میدان شد ، شبه رسول اللهم وای علی اکبرم ، وای علی اکبرم الهی دگر هیچ پدر نبیند به خون غلطیدن پسر نبیند داغ جوانم را بر روی دلم بنهادند لشکر کوفه  با تیر به جان او افتادند نشستم تا کنار او شکستم شکستم به دستم چشمش که بستم اشهد خود را  پیش پیکر او خواندم من کاش دگر بعد از او زنده نمی ماندم من فلک کردی به سر خاک عزایم تابوت اکبرم شده عبایم جسم جوانم را با نیزه ز هم پاشیدند بلند گریه کردم ، بلند می خندیدند .
علیه‌السلام 🔹ذکر مکرر🔹 از جنس حیدر است رجزها که از بر است با یا علی همیشه دهانش معطر است در وصف او کتاب فراوان نوشته‌اند دیگر نوشته‌اند که این مرد، دیگر است در آسیاب کوفه نکرده‌ست مو سفید او پیر پای منبر اولاد حیدر است بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند حق داشتند، جبهه‌شان نابرابر است! تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد تنها خودش به منزلۀ چند لشکر است با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت گفت آن‌که پای پس کشد از مرد کمتر است حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار! این‌ها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است.. وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست معلوم بود فکر لب خشک اصغر است وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است 📝
. ما کسی رو از تو بهتر نداریم یه امام حسین که بیشتر نداریم مارو از درِ خونه‌ت جدا نکن جایی رو به غیر این در نداریم ای که به یک گوشه نگات آقا سنگ سیاه و مثل در کردی یه نیم نگاهی هم به ماها کن از اون نگاها که به حر کردی یا اباعبدالله     ،   نعم الارباب به علیِ اکبرت  ،   منو دریاب رحمت واسعه خدا حسین شاه با وفای کربلا حسین غرق در گنام دستمو بگیر  ای سفینه‌ النجات ما حسین راه تو رو اگرچه بستم من به جد اطهرت ببخش آقا دل رقیه رو شکستم من به جون مادرت ببخش آقا یا اباعبدالله --- ای حسین جان ...... حر از این به بعد دیگه بنده توست جنت و بهشت من خنده توست حتی دست دشمنت رو می‌گیری آقایی فقط برازنده توست صدات نکرده بودم و دیدم تو لحظه‌های آخرم آقا با علی اکبر اومدی پیشم منت گذاشتی به سرم آقا یا اباعبدالله --- ای حسین جان ....... کشتی تو از همه وسیع‌تره نور تو از همه پرفروغ‌تره محشرم ورودی باب‌الحسین از بقیه درا شلوغ‌ تره  من چی بگم از کرم و فضلش پهن همیشه سفره بذلش روز قیامت که میاد زهرا کارو میده دست اباالفضلش ✍ .................. هر کی میخواد کسب آبرو کنه نوکر ی رو از یه جا شروع کنه اصحابی از اصحاب  امام حسین هر کسی سراغ داره رو کنه جوونا مون فدا جوناشون پیر غلاما فدای پیراشون هم حسینیای این عالم فدای این اصحاب وآقا شون یا ابا عبدالله ---- ای حسین جان ....... درد و باید از طبیب سوال کنیم بی کسی رو از غریب سوال کنیم قیمت نوکری این خونه رو آره باید از حبیب سوال کنیم چه کار با قد کمونش کرد دخت علی دعا به جونش کرد جای عصا تیغ گرفت دستش عشق حسین تازه جوونش کرد یا ابا عبدالله --- ای حسین جان ...... به فدای جونو و عشق وادبش نوکریش بوده همه تاب و تبش رجزش بوده امیری یا حسین حسبش رو رخ کشید نه نسبش چیزی نداشت ولی حسین و داشت جون دیگه غلام زنگی نیست بوسید حسین صورتشو یعنی  بالاتر از سیاهی رنگی نیست یا ابا عبدالله --- ای حسین جان ................ اومدم میون تیغ و نیزه ها تا برای تو سپر باشم عمو تو برام مثل پدر بودی ، میخوام برا تو مثل پسر باشم عمو چقدر سنگ دور و برت ریخته چقدر نیزه رو پرت ریخته تو هم شبیه مادرت زهرا یه لشکری روی سرت ریخته یا ابا عبدالله ---- ای عمو جان ....... راضیم سرم جدا بشه ولی تو یه مو کم نشه از سرت عمو راضیم که دست من قلم بشه تو زیر پا نره پیکرت عمو تو مدینه مقابل بابام به مادرش زهرا جسارت شد سخته عمو باشم ببینم که دار و ندار عمه غارت شد یا ابا عبدالله ---- ای عمو جان ............. ای عمو مثل زره شده تنم جای سالمی نموند رو بدنم تا که فهمیدن یتیم حسنم همه با بغض حسن می‌زدنم گفتم به لشکر تازه دامادم هلهله کردن تا که افتادم مونده تنم به زیر دست و پا بیا عمو برس به فریادم یا اباعبدالله ____ ای عمو جان ...... مثل مادرت شده پهلوی من منو به خیمه نبر عموی من مادرم ببینه که دق می‌کنه جای این خنجر و رو گلوی من از بس زیر پا پیکرم مونده از پیکرم فقط سرم مونده از من فقط یه پیرهن پاره برا عروس مضطرم مونده یا اباعبدالله ____ ای عمو جان ........ میپاشم خونش و سمت آسمون ای خدا ببین چی اومد به سرم آخه از فرات چیزی کم نمیشد می دادن یه جرعه آب به اصغرم تو دست و پا زدی و من مُردم پر خون شدی و خون دل خوردم نمیدونی چها کشیدم تا این تیر و از گلوت در آوُردم وای علی اصغرم ____ ای علی جان ...... حرمله آخر من و بیچاره کرد بین میدون و حرم آواره کرد گلوی از برگ گل نازک ترو با تیر سه شعبه پاره پاره کره حرمله از غصه من و پیر کرد شیرخواره من و چه جور سیر کرد ببین چه کرد با گلوی طفلم تیری که عباس و زمینگیر کرد وای علی اصغرم ____ ای علی جان ....... زبانحال حضرت رباب عروس فاطمه ام که مثل اون داغ شش ماهه به روی دلمه اون ندید محسن‌ش و دیگه ولی سرتو مقابل محملمه تو رو زدن رو دستای بابا محسن و در بین در و دیوار نشون بده گلوت رو به محسن بگو که تیر بدتره یا مسمار وای علی اصغرم ____ ای علی جان ✍ ........... .👇