eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ای در اندیشه‌ات هوای حسین ای که در کوفه‌ای صدای حسین از تمام جهان گذر کردی از همه ماسوا سوای حسین بعد ساقی تشنگان هستی صاحب پرچم و لوای حسین بچه های بزرگ و کوچک تو همه قربان بچه های حسین تو اسیری فدای خواهر او بی کس و خسته‌ای فدای حسین با غریبی خویش خرسندی هست اگر غربتت رضای حسین گیسوان تو بر سر نیزه اولین پرچم عزای حسین خبر توست اول مقتل مقتل توست مبتدای حسین خیر پیش و خدا نگهدارت بود پشت سرت دعای حسین نامه دادی بیا، نیاید کاش بعد تو چیست ماجرای حسین با زنان سوی کوفه می‌آید بود در گوش تو ندای حسین مردمانی که پیش از این بودند در همین کوچه ها گدای حسین حال دنبال غارتش هستند نقشه دارند اگر برای حسین پی خلخال دختران هستند گرچه هستند آشنای حسین همه که سیم و زر نمیخواهند عده ای را هدف عبای حسین سنگ و شمشیر و نیزه ‌می‌بارد کوفه‌ی‌ توست کربلای حسین دوره ات کرده اند وحشی ها آمده بر سرت بلای حسین با تو تمرین ذبح میکردند مُثله ات کرده‌اند جای حسین به قفای تو خورد تا شمشیر گفتی ای وای از قفای حسین از سر بام تا زمین خوردی بند بند تو گفت وای حسین پ‌ن: شاعر به ایراد قافیه‌ی بیت آخر واقف است
نامه از محبوب آورده‌است کسوت را ببین مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد مثل زین العابدین، آری شباهت را ببین اب آوردند و خونش را درون کاسه ریخت تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند بصیرت را نگر گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
نامه از محبوب آورده‌است کسوت را ببین مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد مثل زین العابدین، آری شباهت را ببین اب آوردند و خونش را درون کاسه ریخت تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند بصیرت را نگر گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
آن روزهای خوب کنار حبیب بود این روزهای آخر عمرش غریب بود از آن جماعتی که به پابوسش آمدند یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود در روضه‌اش برای علی گریه می‌کنم در مرکز خلافت مولا غریب بود مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت “آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود گاهی زنان غیورتر از مرد می‌شوند چون طوعه‌ای که بین لئيمان نجیب بود سر روی بام و تن پی مرکب به کوچه‌ها این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود دیدند روی خاک، سری غلط می‌خورد این اولین سر است که خَدُّالتَّريب بود آویزه‌ی قناره‌ی قصاب‌ها تنش عیسای کوفه آخر کارش صلیب بود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 سلام باد به مسلم كه روح غيرت داشت شكوه هاشمي و دانش و فضيلت داشت سلام باد به مردي كه بر امام حسين به قدرِ وسعتِ صد كهكشان ، ارادت داشت درودِ خلق نثارش كه پيش از ميلاد بزرگ گريه كني ، چون رسول رحمت داشت چنانكه صهر رسول خداي ، گشت علي براي صهر علي بودن ، او لياقت داشت ز دركِ فيضِ حضورِ سه حجّت بر حق درون سينه يمِ علم و حلم و حكمت داشت مروّجي كه شريعت به وي بُود مديون مبلّغي كه در ابلاغِ حق ، بلاغت داشت خطيب منبر اخلاص و پاسدار يقين شهيد راه عقيده كه پاك سيرت داشت به دست ، تيغِ گران در جهاد با كفّار به فرق ، افسري از ياريِ ولايت داشت نسيم بارگهش دردها كند درمان هزار معجزه آن صاحبِ كرامت داشت خوشا كسي كه شبي پيشِ مسجد كوفه طواف مرقد او كرد و اين سعادت داشت خبر دهيد به زوّارِ مسلم بن عقيل كه او ز روز ازل ، رخصتِ شفاعت داشت امام عصر ، در آن بارگاه ديده شده كنارِ مرقدِ مسلم ، مقامْ حجّت داشت اگر چه او نَبُوَد جزء چارده معصوم سفير خون خدا ، پاك بود و عصمت داشت به كوفه آمد و بگرفت عهد از مردم ز سوي سرورِ آزادگان ، نيابت داشت زدند دست به دامان پاك او مردم كه آن مناديِ حق ، مژده ي سعادت داشت ولي چه سود ؟! شكستند عهدِ خود قومي كه بي وفايي آنها به دهر ، شهرت داشت كسي كه صبح ، هزاران نفر مُريدش بود ميان مسجد كوفه به پا جماعت داشت به غيرِ سايه ي خود ، همرهي نداشت به شب به روي شانه ي خود ، كوله بارِ محنت داشت اگر چه لعل لبش خشك بود و كام عطشان ز چشم ، چشمه ي اشكي روان به صورت داشت غريب كوفه به تاريكيِ شب از كوچه گذشت و ديد زني را كه پاك فطرت داشت گرفت آب از او ، كام خشكِ خود تر كرد بگفت نام و نشانش ، چنانكه شهرت داشت خلاف عهد شكن هاي كوفه ، آن بانو به لوح سينه ي خود مُهرِ مِهرِ عترت داشت شناخت مسلمه ، چون مسلمِ فلك فر را و ديد چهره ي ماهش كه گردِ غربت داشت گشود دربِ سرا را به روي مهماني كه با نبيّ و وصي ، نسبت و قرابت داشت بگفت خانه از آنِ تو ، من كنيزِ تو اَم قدم به چشمِ ترم نِه ، كه اشك حسرت داشت غريبِ كوفه پناهنده شد به بانويي كه بر سفير امامش ، خيالِ خدمت داشت درون خانه ي طوعه به ميهماني رفت چو ديد دعوت آن پيرِ زن ، حقيقت داشت سحرگهان كه خبر يافت ، خصم از جايش ميان كوچه به پا جلوه ي قيامت داشت برابرِ سپهي ، يك تنه قيام نمود دلير بود و چنان كوه استقامت داشت چو شيرِ شرزه بر آن روبهان هجوم آورد كه هم شجاعتِ بسيار و هم شهامت داشت به بندِ فتنه كشيدند دستِ او ، افسوس ! لبش ز ضربتِ خصمِ دني ، جراحت داشت چو دست بسته به دارالاماره اش بردند نكرد سر برِ كس خم ، شكوه و عزّت داشت نداشت محرمِ رازي كه حرفِ دل گويد وصيّ پاك نبودش ، ولي وصيّت داشت كه با حسين بگوييد : باز گرد از راه شكست كوفي پيمان ، چنانكه عادت داشت ميا به كوفه كه ترسم كُشند دونانت به امرِ آن كه به آل نبي ، عداوت داشت فراز بام ، سپردند چون به جلّادش دلي شكسته از آن قومِ بي مروّت داشت چو خواست آب ، سه نوبت برايش آوردند نگشت قسمتش آن آب ! اين چه حكمت داشت ؟ به كام خشك نظر كرد سوي شهر رسول سلام داد به آنکس كز او نيابت داشت وفاي او بنگر ، زير تيغِ خصم ، سلام به سيّد الشّهدا لحظه ي شهادت داشت بگير دامنِ او (( ايزدي )) كه پورِ عقيل جواب داده به هر سائلي كه حاجت داشت التماس دعای فرج.