#حضرت_عبدالعظیم
ای مأمن اهالی ری سایهسار تو
بوی حسین میشنوم از مزار تو
دست تهی نیامدهام ای عزیز ری
آوردهام دلی به امید نثار تو
تا سفرهی تو هست گدایان کجا روند
وقتی که میرسد به کریمان تبار تو
هم کربلای دیگر مایی و هم بقیع
آیینهی حسین و حسن شد مزار تو
با امر هادی آمدی از سامرا به ری
تو برقرار عشقی و ما برقرار تو
برخی نوشتهاند تو را زهر دادهاند
گشتند لالههای عجم داغدار تو
تاریخ گفته زنده تو را دفن کردهاند
ای چشم دختران عرب اشکبار تو
اما کسی نگفته که مرکب دواندهاند
بر پیکر شریف تو در احتضار تو
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_مسلم_علیه_السلام_شهادت
#مسلمیه
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
القصه اولین سر خَدُّالتَّريب بود
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_مسلم_شهادت
#مسلمیه
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
القصه اولین سر خَدُّالتَّريب بود
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود، خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقَدَر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
این اولین سر است که خَدُّالتَّريب بود..
#سیدمیلاد_حسنی
#امام_هادی_علیه_السلام
محمد بانی آبادی ماست
علی هم عشق مادرزادی ماست
اگر اهل صراطالمستقیمیم
علی ابن محمد هادی ماست
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_رقیه_شهادت
به شانه بار غمت را نبرده بودم و بردم
مرا به عمه سپردی تو را به خاک سپردم
شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب
چه زجرها که ندیدم چه زخمها که نخوردم
به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم
مرا ببخش پدر جان اگر هنوز نمردم
به جای آب گوارا شراب سهم لبت شد
به بزم شام چه زهری زمانه داد به خوردم
برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم
هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم
نشد به پای تو خیزم مرا ببخش عزیزم
گُل تو بودهام اما شکسته ساقهی خُردم
تو بوریا کفنت شد من این لباس سیاهم
به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_رقیه_شهادت
به شانه بار فراقت نبرده بودم و بردم
مرا به عمه سپردی تو را به خاک سپردم
شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب
چه زجرها که ندیدم چه زخمها که نخوردم
به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم
مرا ببخش پدر جان اگر هنوز نمردم
برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم
هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم
برای دیدنت امشب لباس تازه خریدم
در آن شلوغی بازار، تازیانه که خوردم
نشد به پای تو خیزم مرا ببخش عزیزم
گُل تو بودهام اما شکسته ساقهی خُردم
تو بوریا کفنت شد من این لباس سیاهم
به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
صدای گریهی باران اباالفضل
غم جاریِ نخلستان اباالفضل
به قول مهربان مادر بزرگم
اوزون قولّاروَه قوربان اباالفضل
ترجمه: قربون دستای بلندت …
#سیدمیلاد_حسنی
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه):
#حضرت_عباس_ع_شهادت
نگاه او دل از ارباب میبُرد
ز چشم اهل کوفه خواب میبُرد
اگر سقا به باران امر میکرد
تمام کربلا را آب میبُرد
✍ #علی_ذوالقدر
#حضرت_عباس_ع_شهادت
شده تسبيحِ باران: يا اباالفضل
نوای چشمه ساران: يا اباالفضل
اگر که تشنگی جان بر لبت کرد
بگو با کام عطشان: يا اباالفضل
✍ #یوسف_رحیمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#روز_تاسوعا؛ #شب_تاسوعا؛ #شب_عاشورا؛ #جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
عباس! تو را اگرچه در دل غوغاست
شمشیر اگرچه در کفت بی پرواست
یک امشب را ز دشمنان مهلت گیر
حرّ بن یزید، صبحِ فردا با ماست
✍ #مهدی_جهاندار
#حضرت_عباس_ع_شهادت
صدای گریهی باران اباالفضل
غم جاریِ نخلستان اباالفضل
به قول مهربان مادر بزرگم
اوزون قولّاروَه قوربان اباالفضل
✍ #سیدمیلاد_حسنی
*ترجمه مصرع۴: قربون دستای بلندت…
#حضرت_رقیه_شهادت
به شانه بار فراقت نبرده بودم و بردم
مرا به عمه سپردی تو را به خاک سپردم
شبی شبیه تو افتادم از بلندی مرکب
چه زجرها که ندیدم چه زخمها که نخوردم
به روی خار دویدم که بی تو زود بمیرم
مرا ببخش پدر جان اگر هنوز نمردم
برای آنکه بخوابم تو را به خواب ببینم
هزار و نهصد و پنجاه تا ستاره شمردم
برای دیدنت امشب لباس تازه خریدم
در آن شلوغی بازار، تازیانه که خوردم
نشد به پای تو خیزم مرا ببخش عزیزم
گُل تو بودهام اما شکسته ساقهی خُردم
تو بوریا کفنت شد من این لباس سیاهم
به رسم عشق، کفن هم در این مزار نبردم
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_رسول_شهادت
ای مهربان نبی که تو را زهر داده است
دستش شکسته باد که قلب تو را شکست
بر سینهات حسین تو بود آخرین نفس
اما به روی سینهی او قاتلش نشست…
#سیدمیلاد_حسنی
#حضرت_رسول_شهادت
ای مهربان نبی که تو را زهر داده است؟
دستش شکسته باد که قلب تو را شکست
از آن دو زن نصیب تو جز شوکران نبود
آن جام زهر، رشتهی اسلام را گستت
گفتی صحابه را قلم و کاغذ آورند
تا بعد تو دوباره نگردند بت پرست
میخواستی به فتنه نیفتند امتت
تا دست، بعد تو نگذارند روی دست
ناگه در آن سکوت، صدایی بلند شد
اِنَّالرَجُل که گفت، دل دخترت شکست
باب جسارت آنکه به روی تو باز کرد
در کوچه راه را به روی دختر تو بست
زهرا کنار بستر تو زار میزند
شکر خدا که فاطمه بالا سر تو هست
قسمت نبود محسن او را بغل کنی
این صحنه در بهشت ولی دیدنیتر است
بر سینهات حسین تو بود آخرین نفس
اما به روی سینهی او قاتلش نشست
#سیدمیلاد_حسنی