eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
پس می زنم غبار هوا را که بنگرم دارد چه ها می آید از امروز بر سرم وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی از التهاب چشم ترت، رنج می برم هول و بلا به جان من افتاده جان تو این ترس را چگونه به رویت نیاورم پیشانیت چروک شد انگار مثل آن پیراهنی که دوخت برای تو مادرم من را کنار گودی این دشت می کُشد بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم اینجاست قتلگاه؟ نگو… نیست باورم اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم برگرد تا که دست نبردم به معجرم
گوش مرا کشیدند، گوشم به ربّنا خورد چشم گناهکارم، بر خانه ی خدا خورد چوب خطای خود را خوردم گله ندارم با گریه قلب تارم، آیینه شد جلا خورد مردم که خواب خوابند، سَرخورده ها می آیند این بنده را بغل کن، یک عمر پشت پا خورد آلوده دامنی را بین نجف خریدند تا قطره های باران، از ناودانْ طلا خورد گر عبد هم نبودی، زحمت بکش گدا باش از زحمت علی بود، هر لقمه که گدا خورد هرکس علی ندارد، دستش نمک ندارد ای خوش به حال آنکه با مرتضی غذا خورد  زهرا بجای حیدر، مردانه پشت در رفت در شعله سوخت اما، سیلی که خورد ... جا خورد دعوا سر علی بود، با چل نفر در افتاد دیوار بی هوا زد ... از میخ، بی هوا خورد آن نانجیب نامرد، بد موقعی لگد زد ریحانه ی پیمبر، آنجا ز ساقه تا خورد حیدر عبای خود را انداخت روی زهرا او حرف محسنش را، زیر همان عبا خورد مادر که غصه اش را از بچه ها نهان کرد یک روز با قد خم، راهش به کربلا خورد آن تشنه ای که دورش، صد جرعه آب می ریخت از لشکری سنان و از پیرها عصا خورد صد بار بر زمین خورد پشت سر حسینش خنجر دوازده بار، روی سر از قفا خورد دنبال جا برای بوسه به پیکرش بود از بین نیزه ها دید، سر روی نیزه ها خورد
غالباً عاشق به معشوق و تمنایش خوش است دل به دلدارش خوش و سائل به آقایش خوش است مجلس ویران نشین پائین و بالایش خوش است امشبش تاریک، اما صبح فردایش خوش است دورهء آل سعود و دشمنی رد می شود صحن و ایوان بقیع ما چو مشهد می شود مکتب ما با امام صادقش پُر رونق است هرکجا که روضه اش برپاست نور مطلق است گرچه بی زائر شده، اما همیشه برحق است نام او در هر حسینیه به روی بیرق است تا بقیع خلوتش، هرشب صدایم می رسد او بخواهد خرج راه کربلایم می رسد شرمگین از آتش سرد تنور صادقیم با پشیمانی سر راه عبور صادقیم باحسین گفتن همیشه در حضور صادقیم گریه کن زهراست، ما هم دور نور صادقیم گریه کن زهراست، وقتی در به آتش می کشند در مدینه خانه را، با ضربه آتش می کشند از در و دیوار، دشمن سرزده در خانه ریخت آتش بغض خودش را بر سر پروانه ریخت نیمه شب قلب عیالش ناجوانمردانه ریخت دور آقا جای شاگردانِ او بیگانه ریخت بی حیایی با جسارت جانمازش را کشید دید افتاده عبایش بر زمین، با پا کشید بد دهان ها، تیغ را بر صورت گُل می کِشند پیرمردی را میان کوچه با هُل می کِشند چون ندارد پای بیجانش تحمّل می کِشند دستهای بسته اش را بی تعادل می کِشند آنهمه همسایه اش کو؟! بوالحسن هم گریه کرد بارها افتاد و شاه بی کفن هم گریه کرد گرچه بین کاخ رفته، با کسی درگیر نیست بی عمامه بر سرش صد قبضهء شمشیر نیست محکم است و پیکرش در حالت تغییر نیست هم عصا هم سنگ در دست جوان و پیر نیست رفته زیر دست و پای اسب، با جنجال نه! رفته بین نیزه داران، در ته گودال نه! نیمهء شب شد اسیر و دیر خانه برنگشت در پی جسم هزاران پاره اش خواهر نگشت هیچکس دنبال جای بوسه بر حنجر نگشت ساربان در خاک و خون دنبال انگشتر نگشت تا چهل منزل، کسی در امتداد سر نرفت فکر نامحرم به سوی چادر و معجر نرفت
تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ می آئی و مرگ شیرین است . مگر نگفتی علی جان ؛ فَمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است . به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است . شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد بیا همه کس و کارم ! زمان تلقین است . سلام وادی من ؛ وادی السلام علی ! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است . رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح ، تسکین است . کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است . فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان سرم به دامن حیدر ، به روی بالین است . سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف … سرم مقابل زهرا همیشه پائین است . علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش ، غمگین است . بخواه روزی از این پادشاه ، بنده خدا ! گدای خانه ی او هر که هست تضمین است . ممات ، عین حیات است و نار ، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است . . . شاعر :
گلوی هجر فشردم که داده آزارم فراق یار چه کرده است با دل زارم  سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر هنوز منتظر صبح روز دیدارم برای من که گدایم جهان نمی ارزد اگر ز دامن لطف تو دست بردارم به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم گره به کار من افتاده است بازش کن مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم کسی نبودم و قدر و بها به من دادی کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم تمام نوکریم را به روضه مدیونم تمام زندگیم را به تو بدهکارم صدای خواهر زینب می آید از کوفه دوباره سینه زن خواهر علمدارم هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود هنوز مضطر راه شلوغ بازارم