.
#امیرالمؤمنین علیهالسلام
#عید_غدیر
#شکیب_اصفهانی
چو در غدير خم آمد ز مکّه شاه حجاز
در آن مقام به صد شور اين نوا شد ساز
بهگوش هوش رسيدش ندا ز حيّ قدير
که اي بهمنزلت از کل ما سَوي ممتاز
بگير پرده ز رخسار شاهد مقصود
که عالمي همه از جان شوند شاهد باز
به اهل دل بنما طاق ابروي دلدار
که قبله را بشناسند جمله بهر نماز
بساز در ره دين مشعلي ز نور ازل
که تا به حشر بود روز و شب بهسوز و گداز
ز جاي خيز و علي را نشان به مسندخويش
که پي برند به مقصود اهل راز و نياز
نمود راه سعادت به خلق، هادي کل
مگر به سوي حقيقت روند اهل مَجاز
ز بعد حمد خدا سيّد بشر احمد
به وصف نقطۀ ايجاد شد سخن پرداز
شهي که سايۀ لطفش چو آفتاب بلند
فتاده بر سر هر ذرّه در نشيب و فراز
عليِّ عالي اعلا که از ولايت او
بهروي اهل صفا گشته باب رحمت باز
وليِّ والي والا که کارخانۀ حق
به دست اوست ز انجام کار تا آغاز
به امر اوست يکي با هزار محنت و غم
به حکم اوست يکي با هزار نعمت و ناز
به انبياء همه رهبر به اولياء ياور
به اوصيا همه همدم به کبريا دمساز
امام جن و بشر خسرو مَلَک دربان
که بندگان درشراست، رايت اِعزاز
بر آسمان شرف آفتاب عالمتاب
به ملک هر دو جهان پادشاه بنده نواز
جهان جود، سپهر سخا، محيط عطا
که از يم کرمش کور گشته چشمۀ آز
ز بيم کفر و ضلالت گريخت سوي فنا
چو او به ياري دين گشت با نبي انباز
به مَأمني که بود نامي از عدالت او
حَمام لانه گذارد به چنگل شهباز
به بام قصر جلالش ببين به ديدۀ دل
که جبرئيل امين صَعوهايست در پرواز
هر آنکه غير علي را امام خود خواند
خدا گواست که جادو نداند از اعجاز
بجان در آتش عشقش بسوز تا داني
تمام کار خدائي از اوست آيد ساز
مقام شاه ولايت خداي داند و بس
در اين طريق بهجائي نميرسد تک و تاز
به ذات او نتوان بُرد پي ز راه صفات
اگر چه بوي بود مُشک ناب را غَمّاز
ز رشتهاي که بود دست عقل کل کوتاه
مکن بهمشت خيالي،«شکيب»! قصّه دراز
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
دیوان شکیب اصفهانی
.