#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
در ازدحام کوچههای کوفه یادِ
اهل و عیالِ مضطر تو گریه کردم
تا مادران را در برِ اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر
با روضههای مادر تو گریه کردم
تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لبتشنه یاد حنجر تو گریه کردم
#محمدجواد_مطیع_ها
#حضرت_رقیه_س_شهادت
اگه بازم اومدی سرای من
یه عصا هدیه بیار برای من
میدونی چرا نمیتونم پاشم
آخه پا خورده به دست وپای من
ممنونم که اومدی حالا دیگه
به همه میگم اینم بابای من
اِنقدر صدات زدم صدام گرفت
پس ببخش در نمیاد صدای من
یادته که میگرفتی دستمو
حالا توو دست توئه شِفای من
خیلی خستم من میبندم چشامو
تو یکم لالا بگو برای من
من فقط تورو میخواستم از خدا
حالا مستجاب شده دعای من
میبینم عمه رو گریَم میگیره
خیلی تازیونه خورد به جای من
یه جاهایی بی تو بردن ماهارو
که نه جای عمه بود، نه جای من
مجلس یزیدو یادم نمیره
کاش میزد اون چوبُ رو لبای من
#محمدجواد_مطیع_ها
#حضرت_زینب_س_شام_غریبان
عصر در آتشِ خیمه دل پیغمبر سوخت
آنچنان سوخت که از شعله دل حیدر سوخت
نه فقط دامن طفلان، نه فقط معجرها
گوشهی خیمه عبا سوخت، تن اکبر سوخت
وسط سرخی آتش دل زینب اما
یاد مسمار درو سوختن مادر سوخت
بعدها کنج خرابه به پدر دختر گفت:
تو نبودی کمکم، روی سرم معجر سوخت
از غم سوختن اهل حرم بود اگر
نیمهشب آمد و در کنج تنور آن سر سوخت
خیمهها سوخت و باد آمد و خاکستر رفت
دشت آرام شد اما دل یک مادر سوخت
دید آزاد شده آب! ولی طفلش نیست
ناله زد از جگر و یاد لب اصغر سوخت
#محمدجواد_مطیع_ها
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
از تیرگیِ شام، دل آسمان گرفت
وقت ورود شد، نَفَسِ کاروان گرفت
ذُریهی بتول، اسیران سلسله
باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت
رأسی که بود بر سر نیزه، نشانِ عشق
پیرزن یهودیه اورا نشان گرفت
راهی نبود از در دروازه تا به کاخ
از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت
اشکِ سرِ بریده درآمد که خواهرش
جا در میان مجلسِ نامحرمان گرفت
ای دختر علی چقدر داغ دیدهای!
این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت
با زجرِ نانجیب، شبی روبرو شُد و
اینگونه شد رقیه که لکنت زبان گرفت
#محمدجواد_مطیع_ها
#امیرالمومنین_ع_مدح
هرآنکس حُبِّ حیدر را تمنا میکند هر دم
دلش را جایگاه عشق مولا میکند هر دم
کسی کز اشیاقِ دل نظر بر دُرّ میاندازد
ثواب رؤیت روی علی را میکند هر دم
نجف عاشقترینها را به سوی خویش میخواند
نجفرفته، هوای کوی مولا میکند هر دم
علیٌ حُبّهُ جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَّنَه
ولایش جنت و دوزخ مُجزّا میکند هر دم
رسول الله، افلاک است تحت منظرش اما
خدا را در جمال "او" تماشا میکند هر دم
مگر میشد به یک شب در چهل منزل یکی باشد
علی هست آنکه حل این معما میکند هر دم
شگفتیآفرین باشد، ولی المؤمنین باشد
خداوند تعالی را هویدا میکند هر دم
به ایوانش اگر رفتی، مباشی کمتر از خورشید
که خورشید ارتزاقِ نور از اینجا میکند هر دم
تمام آفرینش چشم بر دست علی دارد
ولی مولا نظر بر دستِ زهرا میکند هر دم
#محمدجواد_مطیع_ها
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
از تیرگیِ شام، دل آسمان گرفت
وقت ورود شد، نَفَسِ کاروان گرفت
ذُریهی بتول، اسیران سلسله
باران سنگ بر سرشان ناگهان گرفت
رأسی که بود بر سر نیزه، نشانِ عشق
پیرزن یهودیه اورا نشان گرفت
راهی نبود از در دروازه تا به کاخ
از صبح تا غروب ولیکن زمان گرفت
اشکِ سرِ بریده درآمد که خواهرش
جا در میان مجلسِ نامحرمان گرفت
ای دختر علی! چقدر داغ دیدهای!
این روزگار از تو چه سخت امتحان گرفت
با زجرِ نانجیب، شبی روبرو شُد و
اینگونه شد رقیه که لکنت زبان گرفت
#محمدجواد_مطیع_ها
#امیرالمومنین_ع_مدح
هرآنکس حُبِّ حیدر را تمنا میکند هر دم
دلش را جایگاه عشق مولا میکند هر دم
کسی کز اشیاقِ دل نظر بر دُرّ میاندازد
ثواب رؤیت روی علی را میکند هر دم
نجف عاشقترینها را به سوی خویش میخواند
نجفرفته، هوای کوی مولا میکند هر دم
علیٌ حُبّهُ جُنَّه، قَسیمُ النّار و الجَّنَه
ولایش جنت و دوزخ مُجزّا میکند هر دم
رسول الله، افلاک است تحت منظرش اما
خدا را در جمال "او" تماشا میکند هر دم
مگر میشد به یک شب در چهل منزل یکی باشد
علی هست آنکه حل این معما میکند هر دم
شگفتیآفرین باشد، ولی المؤمنین باشد
خداوند تعالی را هویدا میکند هر دم
به ایوانش اگر رفتی، مباشی کمتر از خورشید
که خورشید ارتزاقِ نور از اینجا میکند هر دم
تمام آفرینش چشم بر دست علی دارد
ولی مولا نظر بر دستِ زهرا میکند هر دم
#محمدجواد_مطیع_ها