eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
11 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت دلیل گریه‌ی پنهانی من است نامت انیس این دل زندانی من است نیمه شب آمدم که نبینی رخ مرا بار‌ گناه علت پنهانی من است از خود بریده‌ام به تو نزدیکتر شوم این لحظه‌ها که خلوت روحانی من است در خلوتم همیشه کلنجار می‌روم می‌گویم این چه وضع مسلمانی من است کاری بکن که رو نزم بر کسی، بیا... چیزی بده که رزق سلیمانی من است از سفره‌ی تو می‌خورم و سیر می‌شوم شکرت از این که نعمتت ارزانی من است یک جلوه‌ات بر این دل تاریک و سنگی‌ام پایان خواب‌های زمستانی من است گرم گناه بوده‌ام و دیر آمدم عصیان دلیل غیبت طولانی من است تا که نبخشی‌ام من از این جا نمی‌روم این گریه برگ سبز پشیمانی من است :: دارد بساط سفره‌ی تو جمع می‌شود غم می‌خورم که آخر مهمانی من است
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد غربت نا باور تو خواهرت را میکشد آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد هم جوان،هم نوجوان،هم کودک‌ و هم پیرمرد سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره‌ها اضطراب دختر تو خواهرت را میکشد چشم‌های اشکبارم خیره مانده بر رباب تشنگی ِ اصغر تو خواهرت را میکشد شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن غیرت آب آور تو خواهرت را میکشد کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت "عمه جانِ" اکبر تو خواهرت را میکشد باورش سخت‌است پایان قرار ما دوتاست روزهای آخر تو خواهرت را میکشد بیگمان این خاک تعبیر همان خواب منست بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد از همه شمشیرها سهمی به جسمت میرسد پاره های پیکر تو خواهرت را میکشد روزگاری بوسه‌اش میزد پیمبر - وای من سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد واقعا سختست فکرش را نمیخواهم کنم ناله های مادر تو خواهرت را میکشد
چشم انتظار میهمان ، زد زیر گریه بغضش شکست و ناگهان زد زیر گریه دیگر توان ایستادن  هم  ندارد طفلک نشست و بی‌امان زد زیر گریه در کوچه‌های شام شامش که ندادند پیچید وقتی بوی نان زد زیر گریه دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد افتاد یاد خیزران - زد زیر گریه انگشتر بابا به یادش مانده بود و... تا دید دست ساربان ؛ زد زیر گریه خیلی دلش پر درد از بزم شراب‌است پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه میگفت "بابا"  باز  "بابا"  باز "بابا" با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه با دیدن او حرمله  زد زیر خنده با دیدن شمر و سنان زد زیر گریه سیلی ، غم بازار ، نامحرم ، اسیری با گفتنش هم روضه‌خوان زد زیر گریه . . شیرین زبان قافله از دست رفت و... آمد کنارش عمه‌جان... زد زیر گریه
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد غربت نا باور تو خواهرت را میکشد آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد هم جوان،هم نوجوان،هم کودک‌ و هم پیرمرد سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره‌ها اضطراب دختر تو خواهرت را میکشد چشم‌های اشکبارم خیره مانده بر رباب تشنگی ِ اصغر تو خواهرت را میکشد شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن غیرت آب آور تو خواهرت را میکشد کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت "عمه جانِ" اکبر تو خواهرت را میکشد باورش سخت‌است پایان قرار ما دوتاست روزهای آخر تو خواهرت را میکشد بیگمان این خاک تعبیر همان خواب منست بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد با سلاح تیزشان سهمی به جسمت میرسد پاره های پیکر تو خواهرت را میکشد روزگاری بوسه‌اش میزد پیمبر - وای من سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد واقعا سختست فکرش را نمیخواهم کنم ناله های مادر تو خواهرت را میکشد
چه جوری خاطره‌هام یادم بره سنگای به روی بام یادم بره سی سالِ دیگم اگه گریه کنم محاله بازارِ شام یادم بره :: خرابه برامون آشیونه بود ماجرای غربتِ زمونه بود حرفی از گرسنگی نمی‌زنم توی "شام" شامِ ما تازیونه بود :: آتیشِ قلبِ کباب، حرمله بود باعث رنج و عذاب حرمله بود توی راه، رباب به آب لب نمی‌زد مأمورِ تقسیمِ آب حرمله بود :: کسی می‌شه ببینه و جون نده؟ آه و ناله شو به آسمون نده؟ می‌دیدم ربابو گِریه‌ام می‌گرفت دستاشو بسته بودن تکون نده :: سنگِ غم شکسته بال و پرم و تا دیدم آتیش و اهلِ حرم و روزی صدبار می‌میرم زنده می‌شم که گذاشتم توی خاک خواهرم و
در کوفه دلت شکست از درد و بلا در شام شکست حرمتت واویلا آنقدر بلا به جانت آمد... گفتی: "ای کاش که مادرم نمی‌زاد مرا" با گریه تمام روز تو شب شده بود از هرم بلا، تنت پر از تب شده بود با دیدن "بوریا" به خود می‌گفتی ای کاش تنش کمی مرتب شده بود
چه جوری خاطره هام یادم بره سنگای به روی بام یادم بره سی سالِ دیگم اگر گریه کنم محاله  بازارِ  شام  یادم بره ...... خرابه برامون آشیونه بود ماجرای غربتِ زمونه بود حرفی از گرسنگی نمیزنم توی "شام" شامِ ما تازیونه بود ..... آتیشِ  قلبِ  کباب حرمله بود باعث رنج و عذاب حرمله بود توی راه رباب به آب لب نمیزد مأمورِ تقسیمِ آب حرمله بود ...... کسی میشه ببینه و جون نده؟ آه و ناله شُ به آسمون  نده؟ میدیدم رباب ُ گِریه م میگرفت دستاشو بسته بودن تکون نده .... سنگِ غم شکسته بال و پرم و تا دیدم  آتیش و اهلِ حرم و روزی صدبارمیمیرم زنده میشم که گذاشتم توی خاک خواهرم و
بس احترام دیدیم، آن‌هم چه احترامی در حال انتقام‌اند، آن‌هم چه انتقامی اطرافمان به شادی، سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند...، حتی به یک سلامی از کوچه ها و بازار، در بین چشم انظار ما را عبور دادند، این مردم حرامی دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت من این‌چنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته‌ی نگاه یک مشت لا ابالی تو کشته‌ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی، دور و برم یهودی در بین ازدحامم، آن هم چه ازدحامی بالای نیزه و طشت، روی درخت و خورجین هم سنگ خورده، هم چوب، برآن لب گرامی با اینکه من صبورم، خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی...، لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...، لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی...، لعنت به مرد شامی
سر بریده که از دِیْر سر در آوردی چرا چگونه چه شد، قصه‌ات معما شد؟! تورا گرفت در آغوش نیمه‌شب راهب به دور روی تو می‌گشت تا مسیحا شد گرفت گریه‌اش از حال و روز تو، وقتی شنید گریه کن روضه‌ی تو زهرا شد چقدر بوسه به زخم تو زد ولی با اشک جراحت سر و پیشانی‌ات مداوا شد ولی چه فایده با چوب خیزرانِ یزید دوباره زخم لب و گونه و سرت وا شد
کرم از دست تو ای دست عطا میچسبد در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد بارها تجربه کردم به خدا در حرمت... بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
از آسمان ترّنم باران چه دیدنیست این بار طعم رویش گلها چشیدنیست آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست او آمد و به نام  خداوند لب گشود تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست آرام جا میان دو دست  پدر گرفت با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولی ُالله ِ پنجم است نام  تو نام  حضرت  پیغمبر خدا محو توام  تو بنده ی زیباتر خدا هستی برای خلق جهان با علوم خود بعد از پیام بر – تو  پیام آور خدا یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار آورده ای برای من از محضر خدا با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست آسان تر است آمدن ِ بر در ِ خدا من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولیُ اللهِ  پنجم  است ای یادگار ِ واقعه ی  کربلا  سلام با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام یادت نمی رود دم دروازه های شهر با سنگ داده اند به روی شما سلام جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم بر تو رسانده است رسول خدا سلام قبر بدون شمع و چراغ بهشت ماست ما زائر مزار تو  هستیم با ” سلام “ مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ ولادت ِ ولیُ اللهِ   پنجم است
شیر جنگاور بنت اسدی یا حیدر مظهر روی خدای صمدی یا حیدر همه ی عرش خدا را بلدی یا حیدر همه جا ذکر لبانم مددی یا حیدر می کند نام قشنگت به خدا دلبری ام از طفولیت خود تا به کنون حیدری ام نفسی دارم اگر از کرمت دارم و بس میل بوسیدن خاک قدمت دارم و بس در سرم شوق طواف حرمت دارم و بس در دل خود بخدا درد و غمت دارم و بس دل که شد جای علی قیمت زر میگیرد مرده با ذکر ”علی” جان دگر میگیرد ازتوگفتن بخدا کار کمی نیست که نیست خطّی از مدح تو حد قلمی نیست که نیست پیش توحاتم طایی رقمی نیست که نیست سرکوی توسخن از اِرمی نیست که نیست این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت هرکجا نام علی هست همانجاست بهشت آسمان پای قدم های تو سر خم کرده و زمین زیر قدومت چه قدر دم کرده دشت را سرخی رگ هات جهنم کرده هیبت تو به خدا روی همه کم کرده رقص تیغ دو سر تو چه تماشا دارد ملک الموت اگر جان بدهد جا دارد به تو و گرمی بازار تو ماشاءالله به وفاداری و ایثار تو ماشاءالله به غلامان فداکار تو ماشاءالله هیچ کس نیست جلودار تو ماشاءالله فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟ که به یک ضربه زمین رابه زمان دوخته ای مرد میدان نبرد و یل بی باک علی باعث رونق هستی گل افلاک علی ثمر رزق حلال و نطفه ی پاک علی طبق فرمایش خالق پدر خاک علی ای همه هستی وآرامشم ای جانم علی در شب اول قبرم به تو مهمانم علی