eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
کنارِ نامتان زبانِ شعر لال می شود قلم شبیه مرغکی شکسته بال می شود و بین عقل و عشق باز هم جدال می شود همیشه وصفتان برای من محال می شود ولی شروع می کنم که عشق انتخاب شد سلام ماه طایفه؛ سلام حضرت قمر به یمن مقدم تو شام عاشقان شده سحر و می رسد زلطف تو به ما جنون مستمر برای آنکه دور باشد از تو چشم بدنظر و ان یکاد، ذکر دائم ابو تراب شد کمی ز وسعت نگاه او شده است آسمان شبیه کوه استوار و مثل موج بی کران چه حاجت است بر بیان نکته ای که شد عیان فراتراست مثل مرتضی ز وصف این و آن به ذره ای نگاه لطف کرد و آفتاب شد به پیش پای او تمام کائنات سائل است چه قدر با ابهت و چه قدر خوش شمایل است وفا و غیرت و ادب جمیع این خصایل است چه گویم از مقام او که او ابوالفضایل است به وصف یک کِرامتش نوشته صد کتاب شد به وقت رزم او به پا شدست محشری دگر به کارزار آمده دوباره حیدری دگر نمانده است بین معرکه دلاوری دگر سری فِتاد روی خاک و پشت آن سری دگر هزار شکر چهره اش کشیده در نقاب شد در آسمان عاشقی حسین مهر و ماه تو علم به دوش آمدی، امیر این سپاه تو برای کلِ لشکر حسین، تکیه گاه تو برای اهل بیت او پس از خدا پناه تو و زانوان تو برای خواهرت رکاب شد به سمت آب می روی به عهد خود وفا کنی گره ز کار تشنگی اهل خیمه وا کنی علم به دوش می روی حماسه ای به پا کنی چه می شود که ذره ای به آب اعتنا کنی و بوسه بر لب تو تا همیشه رشک آب شد *** همیشه بوده نام تو برای من گره گشا نگاه کن که آمده دوباره محضرت گدا من ازل شدم به عشق تو اسیر و مبتلا دعا و التماس هر شبم شدست کربلا و باز با نگاه تو دعام مستجاب شد
بدا به حال نجیبی که در حجاب نباشد و بزم جای نوامیس بوتراب نباشد فتاده جسم تو عریان به روی خاک بیابان خدا کند که دگر زیر آفتاب نباشد خدا کند که پس از خواهر تو در همه دنیا دگر دو دست زنی بسته با طناب نباشد میان این همه ماهِ نشسته بر روی نیزه خدا کند که سر کودک رباب نباشد خدا کند که نبیند کسی سر پدرش را اگر که دید، به خون سرش خضاب نباشد "سوار ناقه ی عریان شدن که کار زنان نیست اگر که مرد نباشد، اگر رکاب نباشد خدا کند قدحی را که ریخت روی سر تو گلاب باشد عزیز دلم، شراب نباشد..."
دعا و اشک به قلبِ شکسته مرهم بود پس از حسین؛ همه عمر او مُحرّم بود برای روضه نیازی نداشت او به گریز به پیش چشم تَرَش روضه ها مجسّم بود همین که طفل در آغوش مادری میدید "بساط گریه برای دلش فراهم بود" صحیفه واژه به واژه مرور عاشوراست فرازهای صحیفه مرور ماتم بود اَنَا ابنُ مکّه و زَمزَم؛ صدا صدای کسی ست که در لباسِ اسارت امیرِ عالم بود به وقت خواندن خطبه میان مجلس شام اگرچه خسته، ولی مثل کوه محکم بود اَنَا ابنُ مَن قُتِلَ الصَّبر؛ وقت روضه رسید فدای شاه شهیدی که بی کفن هم بود خودش به خاک نهاده به گریه جسمی را که چند عضو زِ اعضای پِیکَرَش کم بود میان این همه غصّه؛ امان ز ویرانه پس از خرابه دِگَر قدُّ و قامتش خم بود
  عالم صدف، وجود تو مانندِ گوهر است درکِ تو از توانِ خلائق فراتر است   بابا اگر علی بشود پس تو مادری... از این جهت ولادتِ تو روز مادر است   "اِنّى اَشُمُّ رائِحَةً طَيِّبَة"... هنوز عالم زِ عطرِ یاسِ حدیثت معطر است   وقتی خدا به عرشِ خودش مدح خوان توست وقتی که دست بوسِ تو شخصِ پیمبر است   دیگر چگونه من بسرایم که وصفِ تو با این زبانِ الکنِ من نامیسّر است...   قرآن تمام وصفِ مقامات فاطمه است یک گوشه از تجلّیِ آن قدر و کوثر است   زهرا همان کسی است که همتا نداشته غیر از علی که هست که با او برابر است؟!   زهرا همان کسی ست که هنگامه ی نماز هفت آسمان زِ نورِ نمازش منوّر است   این گوشه ای زِ شان و مقامِ کنیزِ اوست با یک نگاهِ فضه ی او خاک ها زر است   پس کیمیا غبارِ قدم های فضه است پس توتیا ...خاکِ کفِ پایِ قنبر است   آنجا که حرفِ حفظِ حریمِ امامت است او یک تنه برای علی عین لشکر است   سربازِ مرتضی است و فرقی نمی کند در بین کوچه هاست و یا پشت یک در است   مردانه ایستاده به پای امام خویش او یک زن است، از همه ی مردها سر است   با چادر آمدست به پیکارِ دشمنان با چادر آمدست؛ سلاحی که برتر است   با چادر آمدست به دنیا نشان دهد چادر حجاب نیست فقط، بلکه سنگر است   "چادر حجاب نیست فقط، یادگارِ توست" چادر برای شیعه ی تو اصل و باور است   دنیا که جز عذاب برایت نداشته اوج ظهورِ شانِ تو فردای محشر است   فردا که غرقِ هول و هراسند کل خلق حال و هوایِ فاطمیون طورِ دیگر است   مانندِ یک پرنده که دنبالِ دانه است چشمِ تو مادرانه به دنبالِ نوکر است   اصلاً بهشت ملک خصوصیِ فاطمه ست جنّت به نام نامی زهرا و حیدر است   هرکس گدای فاطمه شد بی نیاز شد عالم گدای سفره ی زهرای اطهر است   حافظ که خوب گفته ولی فکر می کنم این گونه ما اگر که بگوییم بهتر است   "ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم" وقتی بدست فاطمه روزی مقدّر است