eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانه، محمّد و دردانه علی چارم نفر ز سلسله ی پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچه ی دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینه ی جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چقدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولی خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمی‌کنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند می‌خورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکسته پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هرجا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند. .
. ای علوی ذات خدایی صفات صدرنشین همه ی کائنات پاک ترین گوهر نسل بشر از همه خوبان جهان خوب تر جدِّ تو پیغمبر نوع بشر جن و ملک بر قدمش سوده سر باب تو سرسلسله ی اولیاست چشم پر از نور خدا مرتضی است مادر تو دخت پیمبر بود آیه ای از سوره ی کوثر بود در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعا ماه خدا ماه نور نورفشان شد ز دو سو آسمان از دو طرف تافت دو خورشیدِ جان وحی خدا از افق سرمدی نور حسن از افق احمدی مشک و گلابی به هم آمیختند در قدح اهل ولا ریختند ای رمضان از تو شرف یافته نور تو بر چهره ی او تافته بعد پدر شاخص عترت تویی وارث میراث نبوت تویی صبر هم از صبر تو بی تاب شد کوزه شد و زهر شد و آب شد بعد شهادت نکشید از تو دست تیر شد و بر تنِ پاکت نشست تا ابد ای سرور والا مقام بر تو و بر دین (محمد) سلام کلک (ریاضی) که گهر ریز شد زان نظر مرحمت آمیز شد. .
. مدح ای یاس نشان، عجب گلابی داری اَحلی من عسل، عجب شرابی داری نامَت حسن است و مجتبی هم لقبَت به به که چه اسم و رسم نابی داری ای عزّت مسلمین سپاه تو حسن(ع) ای روزیِ شیعه در نگاه تو حسن(ع) ثابت شده کربلا به ایثار حسین(ع)، همواره ادامه داشت راه تو حسن(ع) مدیون عطای باراله حسنیم گر شامل یک نیم نگاه حسنیم یک روز می آید که همه می گوییم ما عازم صحن و بارگاه حسنیم به به به خودم که مستِ نامِ حسنم در سجده خود محوِ قیامِ حسنم باید که دو عالمی غلامم گردد وقتی که به عالمی غلامِ حسنم .
. السلام‌علیک یا کریم‌اهل البیت می نویسم حُسن می خوانم حَسَن من کویر تشنه ، بارانم حسن بین ظلمت، ماه تابانم حسن روز محشر باب رضوانم حسن با نگاهش می رود نوکر بهشت با حسن باشد چه حاجت بر بهشت دست های اوست جنّت آفرین روی ماهش، نور فردوس برین دیده اش سرچشمه ی ماء مَعین سایه اش عرشی ست بر روی زمین جمع شد در او تمام حُسن ها خوانده اند او را امام حُسن ها سفره دار است و دلش باب کرم ما گدا و اوست ارباب کرم بحر حق را دُرّ نایاب کرم اوست هر تصویر در قاب کرم پهن‌کرده سفره ای شاه کریم که در آن پیداست جنّات نعیم سفره ای از جنس بال جبرئیل از دلش جوشیده زمزم ،سلسبیل ریزه خوارش نوح و موسی و خلیل هر ملک دل را به آن بسته دخیل پای این سفره فلج ها پا شدند کور مادرزادها بینا شدند نان او رزق تمام عمر ماست گندمش سرمایه ی شاه و گداست آن چنان او مظهر جود وسخاست دشمنش هم با عطایش آشناست بر سر اطعام او کافر نشست شد به لطف نان او یکتاپرست او اگر چه در شجاعت حیدراست یک تنه پیروز بر صد لشکر است تیغ صلحش، گاه برّنده تر است مثل صدها فتح جنگ خیبر است تیغ صلحش ،مصلحت اندیشه بود ریشه ی تزویر را چون تیشه بود گاه هم شد پاسخش دندان شکن رفت میدان در جمل استاد فن ریخت سرها پای رزمش از بدن ذکر اهل عرش شد جانم‌ حسن راه ِ امّ الفتنه را با تیغ بست شاخ شیطان را به یک ضربه شکست بَه ! چه رویایی ست باران بقیع روی گنبد،صحن و ایوان بقیع وعده ی ما در شبستان بقیع محفل شعر  ِامامان بقیع می شود ابیات ناب شعر ما وصف ایوان طلای مجتبی هست امّید دل ما، منتقم جان دهد نام حسن را منتقم محشری برپا شود با منتقم می دهد وقتی که فتوا منتقم می شود وقت عمل بر وعده ها می رسد روز عذاب جَعده ها علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. عرض ارادت به محضر امام کریم... به نام خداوندِگار حسن دوباره شدم بی قرار حسن به حکم ولایش همی از ازل به سر دارم از سایه سار حسن فدایش که از دست او می رسد به ما رحمت بی شمار حسن سلام و درودِ پیمبر بُوَد به هر روز و هر شب نثار حسن فدای جمال و کمالش دلم سرم هم فدای وقار حسن الهی که ایل و تبارم شوند به قربان ایل و تبار حسن منم عبد آن افتخار جمل منم عاشقِ کارزار حسن همه عُمر من نذر فرزند او بُوَد قاسم آئینه دار حسن اَلا لعنت حق بر آن فتنه گر که شد دشمنِ نابِکار حسن همه آرزوی گدایانش است بقیعی که باشد مزار حسن خدایا مدد کن به روزِ فرج مدینه شود لاله زار حسن شدم«ملتمس»بر دو دست کریم منم شاعر و عبد و یار حسن