#امام_زمان_عج_مناجات
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
مادر نوشته اسم تو را روی آشها
دارد برای آمدنت نذر میکند
دستش همیشه پُرشده ازاین تلاشها
من ردپای آمدنت را کشیدهام
با رنگهای سبز و سپید گواشها
پایان جنگهای جهانی به دست توست
گُل میشود گلولهی داغ کلاشها
تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراشها
ای کاش صبح جمعهی بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاشها
#ساجده_جبارپور
یوسفِ ما ز تهی دستی خلق آگاه است
به چه امّید به بازار رساند خود را ؟
#صائب_تبریزی
#انتظار_فرج
#امام_جواد__ع__روضه
نشسته اند ملائک بر روی بام جواد
پیمبران همگی بنده و غلام جواد
شدم جواد پس از این به احترام جواد
که بهتر از همه نام هاست نام جواد
جواد مرهم درد بدون تسکین است
چقدر نام جواد الائمه شیرین است
شدی جواد همیشه فقیر تو باشیم
فقیر های میان مسیر تو باشیم
شدی بزرگ که ما هم حقیر تو باشیم
خدا کند که همیشه اسیر تو باشیم
بیا و رخ بنما شاه تا که مات شویم
فقط تو لب تر کن تا همه فدات شوی
کسی غریب تر از تو نبوده است اصلاً
غریب خانه خود بوده ای بمیرم من
شهید کرد تو را زهر فتنه یک زن
شهادت تو شبیه است به امام حسن
چه کرد با جگر پاره تو همسر تو
نگاه کن چقدر ضعف کرده پیکر تو
میان حجره نمانده کسی کنار تنش
نبود هیچ کسی وقت دست و پا زدنش
چه کرده زهر هلاهل که خشک شد دهنش
چرا به گوش کنیزان نمی رسد سخنش
کسی به خواسته آخرش جواب نداد
چرا کسی به جواد الائمه آب نداد
کنیز های تو در حق تو جفا کردند
تو ناله می زدی آنها سروصدا کردند
تن تو را به روی بام ها رها کردند
کبوتران همه روی تو بال وا کردند
شنیده ام بدنت زیر آفتاب نبود
و اهل بیت تو در مجلس شراب نبود
تن حسین هم افتاده بود در گودال
تنش به زیر سم اسب رفت و شد پامال
برای غارت جسم حسین شد جنجال
چه دید خواهرش از روی تل که رفت از حال؟
حسین در ته گودال دست و پا میزد
حسین عمه سادات را صدا میزد
آرش براری
امام جواد (ع)
روضه
مهدی مردانی
️
تفسير او به دست قلم ناميسر است
در شان او غزل ننويسيم بهتر است
شان نزول يك پري از آسمان به خاك
دامان مادري ست كه در شان كوثر است
هر مصرعم لبي ست كه لبخند مي زند
اين بيت من شبيه لبان پيمبر است
از عرش تا به فرش ملائك خمار او
ذكرش سبو سبو مي الله اكبر است
او فاطمه ست معني اين نام را هنوز
از هر زبان كه مي شنوم نامكرر است
از زخم او اگر بنويسي قلم ، بدان
نامت از اين به بعد قلم نيست خنجر است
ننويس فتنه پشت دري شعله مي كشد
در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است
در كوچه بوي آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز اين در است
با پهلوي شكسته هم از كوه كوه تر
با قامت خميده هم از آسمان سر است
لبخند مي زند كه بخندند بچه ها
مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است
.
#پندیات
بگو با هرکه در تاریکی دنیا شده محصور
"وَ مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نورًا، فَما مِن نور"
جهان مانند بازار است و سودش را کسی برده
که - با هرقیمت - از یاد خدا یکدم نباشد دور
همیشه خوب سهم خوب و بد هم سهم بد باشد
جهان شد برقرار از روز اول با همین منشور
یقین در آسمانها شهره خواهد شد هر آنکس که
بماند در زمین از دیدهی نامحرمان مستور
کلام عبد چیزی جز "سَمِعنا و اَطَعنا" نیست
زمانی که به او از جانب رب میرسد دستور
من از "والله یَهدی مَن یَشا" اینگونه فهمیدم
که بیاذن خدا حتی هدایت هم نشد منظور
اگر در خانهی دل شد چراغ یاد او روشن
نه تنها در زمین، در آسمان هم میشوی مشهور
«وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ»
کدامین نعمت او کرده ایانسان تو را مغرور؟
یقیناً چیزی از چشم خدا پنهان نخواهد ماند
سر سنگ سیاهی در دل شب، رفتن یک مور
جهان مثل کویری پر سراب است و بشر تشنه
کجا از دیدن باده شود سرمست یکمخمور؟
اگر نوح است در کشتی، اگر یونس به بطن حوت
اگر عیسیست در معراج، اگر موسی به کوه طور
"وَ لِله یُسَبِّح فیالسماواتِ و فیالارضِ"
اگر بر دار شیپور اناالحق میزند منصور
خداوندا نصیب ما مکن جز رستگاری را
در آن ساعت که اسرافیل دارد میدمد در صور
خدایا بینهایت دوستت دارم که میدانم
که با محبوب خود روز قیامت میشوم محشور
#مجتبی_خرسندی
.
#امام_جواد_علیه_السلام_شهادت
شرار زهر قاتل سر زند از جسم و از جانم
کسی بر من نمی گرید به غیر از چشم گریانم
من از دوران طفلی تا جوانی خون دل خوردم
که از هر ناله می جوشد هزاران درد پنهانم
میان حجرۀ در بسته مثل شمع، می گریم
مگر با قطرۀ اشکی شود تر چشم گریانم
تمام عمر با تنهائی و غربت گرفتم خو
ولی وقت شهادت مادرم زهراست مهمانم
که دیده صید، دست و پا زند، صیاد کف بر کف
اَلا صیاد من صید توام دیگر مسوزانم
اَلا ای آه، از زندان تنگ سینه بیرون شو
که من با ناله داد خویش از صیاد بستانم
گهی نام محمّد بر لبم گه یا رضا گویم
گهی رو به مدینه گه بود سوی خراسانم
شریک زندگی گردیده قاتل، خانه ام مقتل
انیسم اشک چشم و حجرۀ در بسته زندانم
مرا کشتی دگر شادی مکن ای دختر مأمون
گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم
زسوز خود سرودن سوز دل دادم تو را (میثم)
که خورده نظم تو پیوند با اشک محبّانم
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_جوادالائمه(علیه السلام)
مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بحودک یا جواد
تا که توسل به تو آغاز شد
هر گرهی داشت گدا باز شد
ای نمک سفرۀ سلطان طوس
محضر تو خیل ملک خاک بوس
آینۀ صورت شمس الشموس
دلخوشیِ عمر انیس النفوس
ای علی اکبر ملیح رضا
حلقۀ موی تو ضریح رضا
جود تو شد مظهر کُلِّ صفات
نام تو فتاح همه مشکلات
نازترین تک پسر کائنات
حق بده بابات بمیرد برات
بوسه زلبهای تو کار رضا
ای همۀ دار و ندارِ رضا
گوشۀ حجره شده جایت چرا ؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟
بسته شده راه صدایت چرا ؟
آب نیاورده برایت چرا ؟
شعله به جان و دل زهرا مکش
جان رضا روی زمین پا مکش
ضربه به حیثیت افلاک خورد
رنگ کبودی به رخی پاک خورد
موی به هم ریخته ات خاک خورد
داد زدی دورِ لبت چاک خورد
با جگر سوخته پرپر زدی
بر دَرِ حجره چقدر سر زدی
خون ز لب خشک تو پاشید وای
لحظۀ پرپر زدنت دید وای
چشم به چشمان تو خندید وای
تشت زنان دورِ تو رقصید وای
شعله به جان تو چنین ریخته
آب به پیش تو زمین ریخته
آب نخوردی ... بدنت پا نخورد
یک نخی از پیر و هنت پا نخورد
در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد
یاد حسین دیدۀ تر داشتی
هر چه سرت آمده ، سر داشتی
چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند
خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند
عمۀ سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد
طول کشید از نَفَس افتادنش
حنجر پاشیده روی دامنش
عده ای اعراب دَمِ رفتنش
با کتک از کرب و بلا بُردنش
عمه از آن لحظه گرفتار شد
ناقه نشین راهی بازار شد
#قاسم_نعمتی
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
علی از فاطمه قبل از تولد خواستگاری کرد
پیمبر عقدشان را ظاهرا امروز جاری کرد
علی در قبضه ی زهرا، علی با جذبه ی زهرا؛
جوابش را به تصمیم خودش در اصل آری کرد
علی از خانه راه افتاد و زهرا در پسِ خانه؛
به رسم نوعروسانش نشست و بیقراری کرد
خود تصویر آمد سمت چشم آینه اما؛
نگاهش در دل آیینه هم آیینه داری کرد
به عقد خود درآورد انسیه، زهرا و حورا را
تمام خانه اش را اینچنین آیینه کاری کرد
خیالش داشت راحت می شد از گمراهی مردم
همینکه عقد را خواندند شیطان گریه زاری کرد
قدم برداشت زهرا با علی این سو و ازآن سو؛
بدون زین،اثاث خانه اش دُلْدُل سواری کرد
علی اصل نبوت را و زهرا هم ولایت را
علی خود را و زهرا خویش را اینگونه یاری کرد
مهدی رحیمی"زمستان"
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
هدایت شده از غلامرضا نجوا
#امام_جواد_(ع)
#زمزمه
ای نهم اختر سپهر ولا،
ای که باب الحوائجی همه را،
همه جود و سخاوتی مولا،
رحمت بی نهایتی ما را،
یا جواد الائمه ادرکنی
دست ما و عنایت و کرمت،
دل پرستوی گنبد و حرمت،
بفدای حریم محترمت،
شد ز دیده روانه اشک غمت،
یا جوادالائمه ادرکنی
مظهر عدل و دادی ای مولا،
عشق باب المرادی ای مولا،
تو شفیع معادی ای مولا،
به حقیقت جوادی ای مولا،
یاجوادالائمه ادرکنی
از غم و غصه ها رهایم کن،
به غم خویش مبتلایم کن،
با ولایت خود آشنایم کن،
من گدایم تو اعتنایم کن،
یا جواد الائمه ادرکنی
نهمین حجت خدا هستی،
دردها را همه دوا هستی،
با دل ما تو آشنا هستی،
تو گُلِ گلشن رضا هستی،
یا جواد الائمه ادرکنی
ای که هستی وجیهاً عند الله،
ای که هستی ز درد من آگاه،
شد خجل از رُخ نکویت ماه،
کن شفاعت از این غلام سیاه،
یا جواد الائمه ادرکنی
من که دائم به شور و غوغایم،
نگران از حساب فردایم،
من گدایم تو هستی مولایم،
روز و شب بر لب است(نجوا)یم،
یا جواد الائمه ادرکنی
شاعر: غلامرضا ابوالقاسمی (نجوا )
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
بردار از خاک کف حجره سرت را
از بی کسی کمترصدا کن مادرت را
اینجا جواب ناله هایت نیشخند است
اصلاً نمی فهمند چشمان ترت را
آه جگر سوزت امانت را بریده
اتش زدی با سرفه ات دوروبرت را
حتی توان ایستادن هم نداری
قوّت نداری وا کنی بال و پرت را
باید که تنها در غریبی بگذرانی
در خانه ی خود لحظه های آخرت را
در پیش رویت آب را روی زمین ریخت
می بینی آقا دشمنی همسرت را ؟
#محمد_حسن_بیات_لو
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است
هدایت شده از محمد رضا کفشدار طوسی
#امام_جواد_شهادت
به وسعت همه عالم، به من جفا کردند
خبر نداشت کسی با دِلم، چه ها کردند
به میهمانی هِرمان و هجرَم، آوردند
به دردِغربتِ این شهرم آشنا کردن
د
چِقدر پُشتِ سَرم ناروا سُخَن گفتند
چقدر طعنه، چه بَد با امام ،تا کردند
برای کُشتنِ من طَرحشان قدیمی بود
هر آنچه باپدرم،با امام رضا کردند
ز سوز زَهر دِلم گُر گرفت، افتادم
وَحُجره را به من خَسته کربلا کردند
فقط بُریدنِ با تیغ و مو گرفتن نیست
که بند بند مرا با عَطَش جُدا کردند
هر آنچه آه کشیدم، به طشت کوبیدند
به آب آبِ منِ تشنه ، خنده ها کردند
ز دست وپا زدنم، نه دلی به رحم آمد
نه بر سِرِشکِ غریبی اَم، اِعتنا کردند
به خانه ای که پُر از عِطر ذکرو قرآن بود
تمام کف زده وهلهله به پا کردند
در انتظارِ جوانمرگ گشتَنَم ،ماندند
عجیب، حُرمت نان ونمک ،اَدا کردند
مرا کِشانده روی پُشت بام آوردند
در آفتاب، غریبانه ام رَها کردند
به روی پیکر من گرچه پیرهن هَم بود
کبوتران پَرِخودرا به سایه وا کردند
رسیده است به ما،ارث بَر زمین خُوردن
پس از سه روز، مرانَقشِ کوچه ها کردند
#علیرضا_شریف