eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دل نوشته اربعین سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)
عالم هستی همه در اختیار زینب است یک برادر دارد او دار و ندار زینب است ماسوا گرم طوافش ماخلق در ظلّ او نُه فلک از روز اول در مدار زینب است پاسبان حرمتش، چون فاطمه، روح الامین شیرمردی چون ابوفاضل کنار زینب است شرط تزویج است بین هر زن و شوهر ولی با حسین بن علی بودن قرار زینب است هم حفاظت هم صیانت از امامت می کند کربلا گر کربلا گردیده کار زینب است پرچم سرخ حسین و کربلا بر دوش او اعتبار کربلا از اعتبار زینب است کوفه و شام است میدان نبردش در جهان نطق حیدر گونه اش هم ذوالفقار زینب است بوسه های مرتضی بر روی قبرش آشکار اشک های فاطمه شمع مزار زینب است فوج فوج از آسمان آید فرشته محضرش هم تحیت هم درود حق نثار زینب است کودکانش بی مهابا راهی میدان شدند چون شجاعت ارث در ایل و تبار زینب است نعش طفلانش که آمد پیش چشم خصم گفت جان فدای یار کردن افتخار زینب است بر اسیری اش کند خون گریه چشم عالمین روز و شب مهدی زهرا داغدار زینب است روی نی راس برادر قلب زارش را شکست دیدن راس بریده انکسار زینب است
چهل روز از برادر بی خبر بود فقط با نیزه او همسفر بود شبیه مادرش افتاد بر خاک چهل دفعه ولی او پشت در بود مصیبت دیده او از خردسالی که زینب دائما خونین جگر بود سپر بود هر کجا وقت کتک ، پس کبودی های زینب بیشتر بود نشسته کرد اقامه او صلاتش که درد کعب نی ها دردسر بود همه گفتند زهرا در خرابه است همان لحظه که دستش بر کمر بود ز بام آتش به سمتش پرت کردند میان کوچه های پر خطر بود تمام بچه ها را خواب می کرد نگهبان همه شب تا سحر بود چهل روز از فراق کربلا سوخت تمام حاصل او شعله ور بود رسید و روی خاک افتاد و غش کرد چهل رو از برادر بی خبر بود
من نیمه جان زِ داغِ تو در این سَفَر شدم یک اربعین گذشته و من پیرتَر شدم من آب رفته ام! تو مَرا می شِناسی اَم؟ من زِینبم! ببین شبیه مُحتَصَر شدم آن زینبم که بی تو نَکردَم شَبی سَحَر چون شَمع، آب، بی تو به شام و سَحَر شدم سنگین تَرین مُصیبتَم این بود، بَعدِ تو با قاتِلانِ سَنگ دِلَت هَمسَفَر شدم از کوچه های شام چه گویم بَرای تو؟ آماجِ سَنگ و طَعنه ی هَر رَهگُذَر شدم هَر جا که تازیانه به اَطفال می زَدَند با یادِ مادَرَم، تَنِشان را سِپَر شدم
من بَلای عشقِ تو، بر جان خَریدم ای حسین آمدم تا کربلا، امّا خَمیدم ای حسین ماجرای این سفر را ای برادر جان بخوان از سیاهیِ تن و موی سِفیدم ای حسین آن وداعِ آخرت هرگز نرفت از خاطِرَم از کنارم رفتی، از تو دِل بُریدم ای حسین داغِ هِجدَه یوسُفِ بی سَر به دل دارم ولی غیرِ زیبایی که من چیزی نَدیدم ای حسین کوفه قَصدش بود تا خارم کند اما اَخا تو زِ نِی دیدی شَهامَت آفَریدم ای حسین خاطراتِ شام، آتَش می زَنَد بر جان و دل ناسِزاها بود که، آنجا شِنیدم ای حسین مَجلِسِ نامَحرَمان، شُد خاکِ عالَم بَر سَرَم تا که در طَشتِ طَلا رَاسِ تو دیدَم ای حسین تو به روی من نَیاور، چون خِجالت می کِشَم بی رُقیّه تا مَزارِ تو رِسیدم ای حسین
من اگر اینجا رسیدم میهمان زینبم تا ابد مدیون لطف بیکران زینبنم واجب التعظیم  باشد دختر شیر خدا مثل خیل انبیا از خادمان زینبم ناله صوت الحزین او به گوش من رسید با حسین جان گفتن خود همزبان زینبم راه را با اشک چشمم آب و جارو میکنم دست بر سینه غلام آستان زینبم ذوالفقار خطبه هایش بوی حیدر میدهد واله و سرگشته از فن بیان زینبم در طواف محمل خود هیجده خورشید داشت در چهل منزل به فکر آسمان زینبم راه را واکن ابوفاضل که زینب آمده روضه خوان شوکت و قد کمان زینبم حضرت پرده نشین برگشته از بزم شراب این چهل منزل فقط در فکر جان زینبم درمیان دختران جای رقیه خالی است در عزای روضه خوانِ کاروان زینبم
پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است دور کعبه‌گشتن ما علتش این است که پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد افتخار مذهب ما این نگاه زینب است سر‌شکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد خون رویِ چوبه‌ی محمل گواه زینب است با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است خطبه ها سربازهای ارتش این خانم‌اَند کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است . . بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس... نیزه‌ها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است
دل زنده می شود ز ولای تو یا حسین جان تازه می شود ز ثنای تو یا حسین مرغ دلم که طایر عرش آشیان بود پرواز می کند به هوای تو یا حسین تو خواستی برای خدا هرچه خواستی حق خواست هرچه خواست برای تو یا حسین خود گرچه کعبه‌ای و صفایی و مروه‌ای شد کعبه باصفا ز صفای تو یا حسین تا فخر بر ملایکه روح الامین کند روبد به مژّه خاک سرای تو یا حسین باشد خلاف حق به خلاف رضای تو باشد رضای حق به رضای تو یاحسین تو شاه ملک عشقی و بر آسمان قدر شاهان دهر جمله گدای تو یا حسین هرچند خضر ز آب بقا یافت زندگی فانی بود به جنب بقای تو یا حسین چون ذات حق که راه ندارد فنا در او هرگز نبود و نیست فنای تو یا حسین مقصود کردگار ز ایجاد ماسوا مانا که خود نبود سوای تو یا حسین بخشی دو کون را به یکی سائل از عطا آرد چو موج بحر عطای تو یا حسین هرچند با خدا نَبُود کس شریک لیک جای خداست در دل و جای تو یا حسین مانند خضر تشنه لبی هر کجا بود سیراب گشته ز ابر سخای تو یا حسین آیینه لقای خداوند روی تست پیدا بود خدا ز لقای تو یا حسین از بند بند من چو نی آید نوای عشق در نینوا به شور و نوای تو یا حسین غیر تو در ازل که بلی گفت در بلا کس را نبود تاب بلای تو یا حسین صد چاک خوش‌تر است ز شمشیر آبدار در هر دلی که نیست ولای تو یا حسین پیغمبران برای شفاعت به رستخیز سر می نهند بر کف پای تو یا حسین جز جامه شهادت هر جامه دوختند کوتاه شد به قد رسای تو یا حسین جان دادی و به عهد وفا کردی ای شهید جانها فدای عهد و وفای تو یا حسین گر خونبهای خون تو خواهند روز حشر خونخواه و خونبهاست خدای تو یا حسین هرگز قفا نمی کنی از خصم بدسیر گر خصم سر برد ز قفای تو یا حسین از کین جفای ایزد دادار جسته اند جستند آن کسان که جفای تو یا حسین باشد دوای خسته دلان خاک کوی تو دلهاست دردمند دوای تو یا حسین تو جان و مال جمله نمودی فدای دوست ای جان دوستان به فدای تو یا حسین در دامن رسول که برتر ز عرش بود پیوسته بود نشو و نمای تو یا حسین باب تو هفت قلعه گرفتی ز ذوالفقار ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد قربان دست قلعه گشای تو یا حسین گویا که می خلید به قلب رسول پاک هر خار می خلید به پای تو یا حسین میگفت مصطفی که حسین از من است و من از وی، فدای عز و علای تو یا حسین روزی که هر کسی طلب مأمنی کند باشد طرب به زیر لوای تو یا حسین
شکسته باد دهانی که از تو دم نزند بریده باد زبانی که حرف غم نزند شب زیارتی ات زار می‌شود حالم اگر دوباره هوای تو بر سرم نزند کسی که نذر تورا با خلوص هم بزند بساط زندگی‌اش را غمی به هم نزند تمام حاجتم این بود در شب احیاء خدا بدون تو سال مرا رقم نزند عجیب نیست اگر مرده جان تازه گرفت بیار قلب کسی را که در حرم نزند قرار ماست پیاده نجف به کرببلا اگر که وعده‌ی ما را اجل بهم نزند
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!! مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
عرش بر جلوه‌ی رخسار حسین می‌نازد فرش بر رونق بازار حسین می‌نازد ابر بر اشک عزادار حسین می‌نازد قبر شش‌گوشه به زوار حسین می‌نازد کربلا هم به علمدار حسین می‌نازد آیت لیله‌ی معراج، حسین است حسین عشق را سلطنت و تاج، حسین است حسین فُلک افتاده به امواج، حسین است حسین عاشق مست به صهبای حسین می‌نازد شیعه بر عشق و تولای حسین می‌نازد جز حسین کیست که پرچم به مساوات زند؟ جز حسین کیست کلامی به مباهات زند؟ جز حسین کیست دم از قاضی حاجات زند؟ مصطفی در صف محشر به حسین می‌نازد مرتضی ساقی کوثر به حسین می‌نازد هشت در را که گشایند به فردوس برین شهپری را که خدا داده به جبریل امین حوض کوثر، خم و ساغر، خود ساقی به یقین خط توحیدپرستی به حسین می‌نازد صانع عالم هستی به حسین می‌نازد دل که باشد تهی از مهر و محبت، دل نیست به خدا محفل بی ذکر حسین، محفل نیست هر که دیوانه‌ی مولا نبُوَد، عاقل نیست نه فقط عاقل مجنون به حسین می‌نازد مدعی، دیده‌ی گردون به حسین می‌نازد یاحسین آب حیات است، بگو یامولا نردبان درجاتِ است، بگو یامولا یاحسین رمز نجات است، بگو یامولا هر کسی گفت حسین، عزت او تأمين است فاطمه ضامن اوست آخرتش تضمین است جز حسین کیست که در شأن و شرف بی همتاست؟ جز حسین کیست که محبوب تمام‌ دل‌هاست؟ او حسین است، بلی میوه‌ی قلب زهراست فاطمه‌ ام ابیها به حسین می‌نازد همه‌جا زینب کبری به حسین می‌نازد یاحسین ذکر ولایی ست، خدا می‌داند یاحسین رمز رهایی ست خدا می‌داند یاحسین فیض خدایی ست، خدا می‌داند نه فقط عالم و آدم به حسین می‌نازد این شرف بس، که خدا هم به حسین می‌نازد فوق اندیشه و پندار و گمان است حسین مصطفی هر چه که فرموده همان است حسین چون علی مبتکر سیر زمان است حسین طبع (خوشزاد) حقیقت به حسین می‌نازد در سحرگاه قیامت به حسین می‌نازد مرحوم
برگشتم از رسالت انجام داده‌ام زخمی‌ترین پیمبر غمگین جاده‌ام ناباورانه از سفرم خیل خارها تبریک گفته‌اند به پای پیاده‌ام یا نیست باورم که در این خاک خفته‌ای یا بر مزار باور خود ایستاده‌ام بارانم و ز بام خرابه چکیده‌ام شرمندهٔ سه‌سالهٔ از دست داده‌ام زیر چراغ ماه سرت خواب رفته‌ام بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهاده‌ام دل می‌زدم به آب و به آتش برای تو از خیمه‌ها بپرس که پروانه زاده‌ام چون ابر آب می‌شدم از آفتاب شام تا ذره‌ای خلل نرسد بر اراده‌ام