#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹به اذن عشق🔹
دلم پرواز میخواهد، رها در باد خواهم شد؟
نمیدانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟
اگر که رو بگرداند، اگر رنجیده باشد چه؟
گناهم را نبخشد دوست، دشمنشاد خواهم شد
دلم مثل بیابان در تب دلشوره میسوزد
بخندد آسمان با خندهاش آباد خواهم شد
سرود سروها آرام کرده اضطرابم را
دلم قرص است با آزادهها همزاد خواهم شد
رسیده وقت آن تا بشکنم قفل سکوتم را
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد
اگر عشق است، این افتاده را هم میبرد بالا
میان اشکهای توبهکاران یاد خواهم شد
بگو با حنجر خونین رقم خوردهست تقدیرم؟
بگو مثل کسی که پای تو سر داد خواهم شد؟
کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لالهای که از تو دور افتاد خواهم شد
#عباس_همتی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹یهدی مَن یَشاء🔹
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
ما چه میفهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند
او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشیهای جهان پروا کند
آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند
با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
#علی_گلی_حسینآبادی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹روزی آماده🔹
جدا میکردی از لشکر مسیر جادۀ خود را
به روی اشک میانداختی سجادۀ خود را
به استقبال تو با روی باز آمد امام ما
چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را
چه کردی با دل فرزند پیغمبر که میخواهد
در آغوشش بگیرد پیکر آزادۀ خود را
بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت
بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را
شهادت روزی مردان سرمست است و قسمت شد
که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را
ز جا برخیز و سیری کن در آفاق و ببین با او
شکوه پیکر در خاک و خون افتادۀ خود را
#احمد_حسینپور_علوی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹پرواز بیپروا🔹
کسی در بالهایت ریخت شوق پر کشیدن را
به جان مردهات بخشید آهنگ تپیدن را
نگاه تیرهات را برد تا آن سوی آبیها
به چشم پرغبارت یاد داد آیینه دیدن را
دلت بی شور عشق و بی حضور نور نارس بود
چشیدی عاقبت گرمای شیرین رسیدن را
لب تفتیدهای راز عطش را گفت با چشمت
که هر گوشی ندارد تاب از دریا شنیدن را
رها از خاک تا آتش پریدی چون پری در باد
خدا قسمت کند اینگونه بیپروا پریدن را
#عباس_چشامی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹دیر آمدم اما قبولم کن🔹
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
#محمود_شریفی
#حر_ریاحی علیهالسلام
#غزل
🔹بندۀ همیشگی🔹
شهید عشقم و پایندهام برای همیشه
که کشته میشوم و زندهام برای همیشه
هنوز صاعقه بارد ز هرم هیبت خشمم
که گردبادم و توفندهام برای همیشه
اگرچه خوارترینم، تو گلنسیمترینی
که از شمیم تو آکندهام برای همیشه
نبود حاصل عمرم به غیر نامهسیاهی
که بسته شد ز تو پروندهام برای همیشه..
بگو مرا نفریبد بهشت و حور و قصورش
که من ز غیر تو دل کندهام برای همیشه
زبان قال ندارم، زبان حال من این است:
اگر امیر تویی، بندهام برای همیشه..
#محمدعلی_مجاهدی
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست
تا حر به بهشت کربلا برگردد
#محمد_فخارزاده
#امام_حسین علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
🔹صد قافله دل🔹
خوبرویان چو علم بر سر راهی بزنند
ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند..
دلسپیدان چه خوش است آنکه به صحرا چو زهیر
خیمه در منظر چشمان سیاهی بزنند
گر پسند دلشان افتی و منظور حضور
به دمی راه دلت -گر چه نخواهی- بزنند..
به یکی مصرع برجسته که از حرّ شنوند
قلم عفو به دیوان گناهی بزنند
روح عشاق چو احرام محبت بندند
هاله گردند و طواف رخ ماهی بزنند
بسکه آیینۀ وصلاند، شهیدان حسین
خبر از زخم ندارند که آهی بزنند
دل ما در هدف تیر کمانابرویان
همه تن سینه سپر کرده... الهی بزنند!
#ذوقی_اصفهانی
#امام_حسین علیهالسلام
#مناجات
#غزل
🔹آه از آن ساعت...🔹
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم میدهد
میگذارد بر سر هر راه چاه دیگری
گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین
توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری
مثل حرّ من نیز برگشتم که غیر از خیمهات
نیست ما را در همه عالم پناه دیگری
از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت
هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری
ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟
بیکفن، لبتشنه، بیسر پادشاه دیگری؟
آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه
آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری
میکشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزهها
از دل هر تیر برمیخاست آه دیگری
کاش در آن لحظهها یا خواهرش آنجا نبود
یا نمیانداخت بر جسمش نگاه دیگری
نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا
نه! جهان میایستد در ایستگاه دیگری
انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت
از پس این ابرها پیداست ماه دیگری...
#فاطمهمعصومه_شریف
#شعر_عاشورایی
#شعر_تعلیمی
#غزل
🔹در جستجوی کربلا🔹
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
حالم بههمخورده از این «ابنسیاهی»ها
باید به فکر روشنایی در خودم باشم
بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا
باید به فکر جابهجایی در خودم باشم
زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون
میراثدار کربلایی در خودم باشم
باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش
تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم
غمگینم و از غم بساط گریهام جور است
باید شب ماتمسرایی در خودم باشم
::
هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم
چشم انتظار کربلایی در خودم هستم
حال غریبی دارم و از داغ لبریزم
محتاج تغییر هوایی در خودم هستم
گاهی ابوسفیانیام... گاهی یزیدی... گاه،
در جستجوی نینوایی در خودم هستم
روز و شبم ویرانتر از ویرانۀ شامست
هر شب عزادار عزایی در خودم هستم
حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لبها
دنبال ردِّ چشمههایی در خودم هستم
هر شب گلویم را به زیر نیزه میگیرم
هر شب به دنبال منایی در خودم هستم...
#مریم_سقلاطونی
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹در این صحنه کیستم؟🔹
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر
هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم
آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟!
پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟
حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟!
اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟
اصلاً در این مبارزهها جای من کجاست؟
ای وای اگر که روبروی تو بایستم
آخر شهید میشوم آری به راه تو
در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم!
#حسن_زرنقی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹سفرنامهٔ فرات🔹
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
بكش ز سینهات آهی اگر حواله شود
بریز قطرهٔ اشكی اگر برات كنند
اگر خلاف رضای خدا قدم نزنی
به اشک چشم تو البته التفات كنند
تو روزها گره از كار غنچه وا كردی؟
كه رهروان وفا نیمهشب دعات كنند
كمر به تزكیه نَفْس بستهای كه تو را
مقیم خیمۀ «آتیتُم الزّكاة» كنند
اگر چو «حُر» ز رهِ اشتباه برگردی
تو را در آینهٔ عشق، محو و مات كنند
به سوی كعبهٔ دلها سفر توانی كرد
اگر به حال خود این همرهان رهات كنند
كبوتران مهاجر دم از عطش نزنند
اگر كه مشقِ سفرنامهٔ فرات كنند
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
«حبیب» باش كه دعوت به كربلات كنند
سفینههای سعادت اگرچه بسیارند
یكی از آن همه را كشتی نجات كنند
كسی كه در ره جانان ز جان گذشت او را
مدار گردش منظومۀ حیات كنند...
#محمدجواد_غفورزاده