#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#قصیده
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند...
همان گروه که با دعوی مسلمانی
اسیر پنجۀ تزویر و زور و زر بودند،
همان گروه که از فیض صحبت معصوم
به زعم خود، همه اصحاب معتبر بودند
اگر نبود طلوع ستارۀ اسلام
هنوز در طلب کفر، رهسپر بودند
اگر نبود فروغ هدایت نبوی،
هنوز دشمن خونریز یکدگر بودند
بهار وحی که چشم از جهان فرو میبست،
معاشران گل، از غصه خونجگر بودند
هنوز روی زمین بود چلچراغ امید،
که این گروه در اندیشۀ دگر بودند
در سقیفه گشودند و چشم دل بستند،
تمام مدعیانی که فتنهگر بودند
چه زود خاطرههای غدیر رفت از یاد
چه زود در پی ایجاد شور و شر بودند
برای بستن دست برادر خورشید،
سپیدهدم دَم دروازۀ سحر بودند
خدا گواست که در کوچۀ بنیهاشم
ز قدر و حرمت آن خانه، باخبر بودند
ولی دریغ که آن دستهای نامحرم،
برای چیدن گل، همدم تبر بودند
بَدا به حال کسانی که روز غارت باغ
سکوت کرده و تنها نظارهگر بودند
کسی نگفت که نوغنچههای یاس کبود
درختِ طیبۀ وحی را ثمر بودند
کسی نگفت که این آیههای نورانی،
برای شوکت اسلام، بال و پر بودند...
شکست شاخۀ طوبی در آستانۀ در،
و خلق، شاهد الماسهای تر بودند
به جز حمایت از باغبان چه میکردند؟
سهچار غنچه و یک گل، که پشت در بودند...
#محمدجواد_غفورزاده
#امیرالمومنین_ع_غربت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانهزاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت
سوادِ چشم علی را، اگر نمیبوسید
به راستی حَجَرُالاَسوَد استلام نداشت
قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا
وجود هیچکس اینقدر فیض عام نداشت
علی، مقیم حرمخانۀ صبوری بود
که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت
اگرچه دست کریمش پناه مردم بود
و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت
چشیده بود علی، طعم تنگدستی را
که غیر نان و نمک سفرهاش طعام نداشت
اگرچه بود زره، بر تن علی بیپشت
اگرچه تیغۀ شمشیر او، نیام نداشت
به بردباری این بتشکن، مدینه گریست
که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت
اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او
علی، مضایقه از گفتن سلام نداشت
علی، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند
دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت
به باغ وحی جسارت نمود گلچینی
که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت
شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی
که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت
شدند آتش و پروانه آشنا، روزی
که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت
کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید
که آفرین به بلندای آن پیام نداشت
::
تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین!
دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت
حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی
که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت
در آن فضای غمانگیز فضّه شاهد بود
که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت
چرا کنار تو، نشکفته پرپرش کردند
مگر شکوفۀ آن باغ احترام نداشت؟
«شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید
«نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»
#محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچه باغ مرثیههاخوشهچین نداشت
نجوای غمگنانۀ این مادر صبور
تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت
جز چشم او که چشمهٔ احساس شد،کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت
با آنکه خفته بود بهخون، باغ لالهاش
از شکوه کمترین اثری برجبین نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژۀ امّالبنین نداشت
با خاک حرف میزد و بر خاک مینشست
حاجت به ناز شهپر روحالامین نداشت
میگفت ای دلاور نستوه! بر فلک
خورشید نیز صبر و رضا بیشازین نداشت
عباس من! که لالهٔ عبّاسی منی
ای کاش! باغ سینه به داغت یقیننداشت
ای ساقی حرم! که عطش تشنهٔ تو بود
ساقی به جز تو سلسلهٔ«یا و سین»نداشت
عباس من!شنیدهام افتادهای ز اسب
تاب حضور زخم تو را صدر زین نداشت؟
بر دست و بازوی تو علی بوسه زد، کسی
کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت
والله،بعد زمزمهٔ «اِن قَطَعتُموا»
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت
تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج وطنین نداشت
تو،ماه من، نه ماه بنیهاشمی، ولی
پیشانی بلند تو اینقدر چین نداشت
وقتی حسین بر سرت آمدکه یک نظر
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت
آن چشمهای بسته پر از راز عشق بود
پایان زندگانیات آغاز عشق بود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها_مدح_و_ولادت
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب #یلدا رسیده است
ای روزگار، دورۀ هجران تمام شد
یعنی برات وصل به امضا رسیده است
بگشای چشم شوق به سوی فرشتگان
ای باغ گل، زمان تماشا رسیده است
عطر گل محمدی از مکه میوزد
فصل گل و تبسم گلها رسیده است
تا آنکه غرق نور شود آسمان وحی
ماهی به نام اُمّ اَبیها رسیده است
آمد ندا: «فَصَلِّ لِرَبِّک» حبیب ما
محبوب ما! حبیبۀ دلها رسیده است
بر دفتر تبسم کوثر نوشتهاند
آیینۀ تجسّم طاها رسیده است
قفل حدیث قدسیِ لولاک باز شد
امشب کلید حلّ معما رسیده است
امشب سروش غیب به گوش خدیجه گفت:
مام دو مریم و دو مسیحا رسیده است
مرضیهای که سورۀ انسان مدیح اوست
انسیهای به جلوۀ حورا رسیده است
هر کس رسیده است به هر رتبه و مقام
از پرتو ولایت زهرا رسیده است
یعنی که آدم صفیالله از این طریق
کمکم به عِلمِ «عَلَّمَ الاَسما» رسیده است
از چشمۀ کرامت زهرای اطهر است،
فیضی اگر به مریم و حوّا رسیده است
تا بنگرد کلیم، تجلّای طور را
اشراق او به سینۀ سینا رسیده است...
زهرا که هر شب از دل محراب تا سحر
نورش به عرش «ربّی الاعلی» رسیده است
زهرا که سر به سجدۀ شکر خدا گذاشت
آوازهاش به مسجدالاقصی رسیده است
زهرا که چون به خطبه صدایش بلند شد
پژواک او به عالم بالا رسیده است
زهرا که «اِنَّ اَکرَمَکم» ترجمان اوست
در بندگی به قلّۀ تقوا رسیده است
زهرا که در مقام رضا، مجتبای او
تا بیکرانِ صبر و مُدارا رسیده است
زهرا که در مقام شهادت، حسین او
از کربلا به «لیلةالاسری» رسیده است
زهرا که در جبین درخشان زینبش
ایمان به رتبههای تجلّا رسیده است...
ما مثل قطره، دست به دامان کوثریم
دریاست قطرهای که به دریا رسیده است...
تنها نه مِهر فاطمه آرام جان ماست
عشق علی به دادِ دلِ ما رسیده است
ای دل، نظر به پنجرههای بقیع کن
پایان کار عشق به اینجا رسیده است...
استاد #محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹تبسم کوثر🔹
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای روزگار، دورۀ هجران تمام شد
یعنی برات وصل به امضا رسیده است
بگشای چشم شوق به سوی فرشتگان
ای باغ گل، زمان تماشا رسیده است
عطر گل محمدی از مکه میوزد
فصل گل و تبسم گلها رسیده است
تا آنکه غرق نور شود آسمان وحی
ماهی به نام اُمّ اَبیها رسیده است
آمد ندا:«فَصَلِّ لِرَبِّک» حبیب ما
محبوب ما! حبیبۀ دلها رسیده است
بر دفتر تبسم کوثر نوشتهاند
آیینۀ تجسّم طاها رسیده است
قفل حدیث قدسیِ لولاک باز شد
امشب کلید حلّ معما رسیده است
امشب سروش غیب به گوش خدیجه گفت:
مام دو مریم و دو مسیحا رسیده است
مرضیهای که سورۀ انسان مدیح اوست
انسیهای به جلوۀ حورا رسیده است
هر کس رسیده است به هر رتبه و مقام
از پرتو ولایت زهرا رسیده است
یعنی که آدم صفیالله از این طریق
کمکم به علمِ «عَلَّمَ الاَسما» رسیده است
از چشمۀ کرامت زهرای اطهر است،
فیضی اگر به مریم و حوّا رسیده است
تا بنگرد کلیم، تجلّای طور را
اشراق او به سینۀ سینا رسیده است...
زهرا که هر شب از دل محراب تا سحر
نورش به عرش «ربّی الاعلی» رسیده است
زهرا که سر به سجدۀ شکر خدا گذاشت
آوازهاش به مسجدالاقصی رسیده است
زهرا که چون به خطبه صدایش بلند شد
پژواک او به عالم بالا رسیده است
زهرا که «اِنَّ اَکرَمَکم» ترجمان اوست
در بندگی به قلّۀ تقوا رسیده است
زهرا که در مقام رضا، مجتبای او
تا بیکرانِ صبر و مُدارا رسیده است
زهرا که در مقام شهادت، حسین او
از کربلا به «لیلةالاسری» رسیده است
زهرا که در جبین درخشان زینبش
ایمان به رتبههای تجلّا رسیده است...
ما مثل قطره، دست به دامان کوثریم
دریاست قطرهای که به دریا رسیده است...
تنها نه مِهر فاطمه آرام جان ماست
عشق علی به دادِ دلِ ما رسیده است
ای دل، نظر به پنجرههای بقیع کن
پایان کار عشق به اینجا رسیده است...
#محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_زهرا_مدح
#دوبیتی
چون «فاطمه» هیچ واژهای ناب نبود
روشنتر از او، آینه و آب نبود
شبها که به محراب عبادت میرفت
محتاج، کسی به نور مهتاب نبود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای روزگار، دورۀ هجران تمام شد
یعنی برات وصل به امضا رسیده است
بگشای چشم شوق به سوی فرشتگان
ای باغ گل، زمان تماشا رسیده است
عطر گل محمدی از مکه میوزد
فصل گل و تبسم گلها رسیده است
تا آنکه غرق نور شود آسمان وحی
ماهی به نام اُمّ اَبیها رسیده است
آمد ندا: «فَصَلِّ لِرَبِّک» حبیب ما
محبوب ما! حبیبۀ دلها رسیده است
بر دفتر تبسم کوثر نوشتهاند
آیینۀ تجسّم طاها رسیده است
قفل حدیث قدسیِ لولاک باز شد
امشب کلید حلّ معما رسیده است
امشب سروش غیب به گوش خدیجه گفت:
مام دو مریم و دو مسیحا رسیده است
مرضیهای که سورۀ انسان مدیح اوست
انسیهای به جلوۀ حورا رسیده است
هر کس رسیده است به هر رتبه و مقام
از پرتو ولایت زهرا رسیده است
یعنی که آدم صفیالله از این طریق
کمکم به عِلمِ «عَلَّمَ الاَسما» رسیده است
از چشمۀ کرامت زهرای اطهر است،
فیضی اگر به مریم و حوّا رسیده است
تا بنگرد کلیم، تجلّای طور را
اشراق او به سینۀ سینا رسیده است...
زهرا که هر شب از دل محراب تا سحر
نورش به عرش «ربّی الاعلی» رسیده است
زهرا که سر به سجدۀ شکر خدا گذاشت
آوازهاش به مسجدالاقصی رسیده است
زهرا که چون به خطبه صدایش بلند شد
پژواک او به عالم بالا رسیده است
زهرا که «اِنَّ اَکرَمَکم» ترجمان اوست
در بندگی به قلّۀ تقوا رسیده است
زهرا که در مقام رضا، مجتبای او
تا بیکرانِ صبر و مُدارا رسیده است
زهرا که در مقام شهادت، حسین او
از کربلا به «لیلةالاسری» رسیده است
زهرا که در جبین درخشان زینبش
ایمان به رتبههای تجلّا رسیده است...
ما مثل قطره، دست به دامان کوثریم
دریاست قطرهای که به دریا رسیده است...
تنها نه مِهر فاطمه آرام جان ماست
عشق علی به دادِ دلِ ما رسیده است
ای دل، نظر به پنجرههای بقیع کن
پایان کار عشق به اینجا رسیده است...
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیده
🔹آفتاب عشق🔹
آن مقتدا که هستی دارد قوام از او
خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او
آن پنجمين امام که معصوم هفتم است
دارد حريم کعبۀ دين، احترام از او
درياشکافِ علم و يقين «باقرالعلوم»
ماهی که شرمگين شده بدر تمام از او
او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست
آن گلشنی که يافته فيض مدام از او
گلهای باغ معرفت و بوستان علم
دارند رنگ و جلوهگری هر کدام از او
روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست
دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او
بطحا شدهست باغ بهشت از ولادتش
يثرب شدهست روضۀ دارالسلام از او
در گردش مدار، فروغ اميد را
منظومههای عشق گرفتند وام از او
تا رهنمای خلق شود در ره نجات
اول گرفته بود خدا التزام از او
قولش هماره قول رسول کريم بود
شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او
اين آفتاب عشق که سوی دمشق رفت
گفتی گرفت روشنی روز، شام از او
بزم هشام بود به شام و گمان نبود
دعوت کند به «سَبق رِمايه» هشام از او
هرچند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست
تا حکم انصراف بگيرد امام از او
اما هشام بر سخن خود فشرد پای
تير و کمان گرفت امام همام از او
تير و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت
راضی نشد که خصم شود تلخکام از او
تير نخست چون به هدف کارگر فتاد
پروانه يافتند يکايک سهام از او
میدوخت تير را به دل تير در هدف
بود از خدای نصرت و سعی تمام از او
آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان
تجليل بیمبالغۀ خاص و عام از او
اين است رهبری که به هر لحظه قدسيان
در عرش میبرند به تقديس نام از او
همراه اوست عطر شهيدان کربلا
خيزد هنوز رايحۀ آن قيام از او
«جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند
با گوش جان شنيد جواب سلام از او
از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا
بر جای مانده حرمت بيتالحرام از او
از صد هزار بوسۀ خورشيد خوشتر است
خال سياه کعبه و يک استلام از او
اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند
باشد که بشنوند حديث و پيام از او
گوهرفشان به خدمت او طبع «حِميَری»ست
شعر «کميت» يافته قدر و مقام از او
در ساحل غدير ولايت نشستهاند
آنان که چون «فُضيل» گرفتند جام از او
رُو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست
جامی ز حوض کوثر و شرب مدام از او
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_جواد_ولادت
#رباعی
حُسن تو به ماهِ آسمان داده نشد
بی جلوهی تو، بهشت آماده نشد
در وصف تو ثامنالحجج فرمودهست:
مولود به این مبارکی، زاده نشد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امیرالمومنین_علیه_السلام_ولادت
#رباعی
خورشید ز شهر مکّه چون سر میزد
در سینه،کبوتر دلم، پر میزد
وقتی به حریم کعبه رفتم، دیدم
هستی درِ خانهٔ علی، در میزد
#محمدجواد_غفورزاده
......
با شوکت بی نظیرش آمد از راه
میآمد از آسمان و در دستش ماه
دیدی که دهان کعبه هم وا مانده
لا حول و لا قوة الا بالله
#یوسف_رحیمی
#امیرالمؤمنین_ولادت
#رباعی
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
از شدّتِ اشتیاقِ دیدار علی
دیوار حرم، شکاف برداشته است
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
....
گل از نفس بهار چیدن دارد
انوار خــدا ،همیشه دیدن دارد
با دیدن اعجاز، به میلاد علی
صلوات فرشتگان شنیدن دارد
#سیدهاشم_وفایی
.....
خورشید زکعبه سرزده یاماه است
دل درطلب سپیدة دلخواه است
عطری که دل ازدست ملائک برده است
عطر نفس علی ولی الله است
#سیدهاشم_وفایی
.....
آفاق پُر از زمزمه ی یاد علی است
مبهوت ز شوکت خداداد علی است
دیوار حرم چرا نخندد از شوق؟
وقتی که خدا ،شاد ز میلاد علی است
#سیدهاشم_وفایی
......
ای حیدریان به روح حیدر صلوات
برشافع ما به روز محشر صلوات
در روز ولادت علی شیر خدا
بفرست به مرتضی مکرر صلوات
#جعفر_حقیقت_پور
#امیرالمؤمنین_مدح
ای افتخار حل و حرم ،یاعلی مدد
ای جشمه زلال کرم، یاعلی مدد
آمدبرون زجنت وشدتوبه اش قبول
آدم که گفت دم همه دم، یا علی مدد
وقتی خلیل هیبت بتخانه را شکست
فریادزد قدم به قدم، یا علی مدد
مثل تودریتیم نوازی کسی نشد
در گردش زمانه علم، یاعلی مدد
درجام جان منتظران فرج ببین
غم ریخته است برسرغم، یاعلی مدد
مارا ولایت تو کندعاقبت به خیر
ای درکف تو لوح وقلم، یاعلی مدد
خواهم ز فیض بندگی آستان تو
محتاج دیگران نشوم، یاعلی مدد
ای آنکه درگرفتن حق تو پشت در
یاس کبود خورده قسم، یاعلی مدد
ای لطف تو زیادترازحد قبول کن
ازما همین ارادت کم، یاعلی مدد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق