eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ما آب از دو دیده ی گریان گرفته ایم از سفره ی شماست اگر نان گرفته ایم روزی ما به دست شما میخورد رقم پس رزق را ز دست کریمان گرفته ایم از عشق های بی سر و سامان گذشته ایم با عشق روضه هاست که سامان گرفته ایم عالِم زیاد هست که کافر کند مرا از دست روضه خوان تو ایمان گرفته ایم ما مرده ی گناه و گناهی نداشتیم تو آمدی و از نفست جان گرفته ایم دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست با درد آمدیم که درمان گرفته ایم شرمنده ایم از غمتان جان نداده ایم مشکل چه بود اینقدر آسان گرفته ایم دل سنگ بوده ایم و کویری دوچشممان همراه زخمهای تو باران گرفته ایم *** با سایه ی سرت سر ما گرم شد أخا... تا کوفه روی سر، مه تابان گرفته ایم إحیا گرفته ایم همه با سرت حسین بر روی سر ببین همه قرآن گرفته ایم
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا" دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده بر نیزه آفتاب درخشان زینب است روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان العجل صاحب زمان عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان العجل صاحب زمان
کوفه دیدی زینب آمد زیر و رویت کرد و رفت با کلامی آتشین بی آبرویت کرد و رفت دیدی آخر اول دروازه ات با خطبه ای تا قیامت لال از هر گفتگویت کرد و رفت گرچه بستی دست و راه چاره از هر سو به او آمد و بیچاره از هر سمت و سویت کرد و رفت او فقط با موجی از طوفان اقیانوس خود در هَمَت کوبید و در حیرت فرویت کرد و رفت کوه را میخواستی با سنگباران بشکنی او شکستت داد و رسوا کو بکویت کرد و رفت هم تو را توبیخ کرد و هم همه تاریخ را باخبر از خُلقِ خَلقِ کینه جویت کرد و رفت
غم و درد و بلا کوچه به کوچه تب و اشک و عزا کوچه به کوچه میان کوفه گرداندند سر را به روی نیزه‌ها کوچه به کوچه
سر ِ تورا به رويِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمك خوردۀ علي بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند
7 کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این‌زن، این‌که چون‌سروی میان‌آتش‌ودود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک‌است و خیل‌کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده
آفتابا هلال ماه شدی  کاروان را چراغ راه شدی بر سرم سایهء سرت افتاد ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد بر سر نی سر تو آیت نور نِی شجر، من کلیم محمل طور چشمهای تو محملم را برد صوت قرآن تو دلم را برد مصحف سرخ هیفده آیه  سر نی کرده بر سرم سایه  من شدم سایه بان پیکر تو  حال شد سایه بان من سر تو کاش یک دم به خاطر دل من خم شود نیزه در مقابل من تا بگیرم ز نوک نی به برت  بزنم بوسه ها به زخم سرت   نیزه از خون حنجرت خجل است  نیزه دارت چقدر سنگدل است نی که خم می شود مقابل من او شود دورتر ز محمل من کاش سنگی که خورده بر سر تو خصم می زد به فرق خواهر تو کس ندیده کنار یکدیگر  آفتاب و غبار و خاکستر یاد روزی که مادرت زهرا همچو جان در بغل گرفت مرا شانه زد حلقه حلقه مویم را غرق گلبوسه کرد رویم را گفت: زینب تو نور عین منی که شبیه من و حسین منی گردش آفتاب و مه تا بود این شباهت همیشه در ما بود حال ای جان و دل ز من برده این شباهت چرا به هم خورده؟ موی زینب سفید و موی تو سرخ روی زینب کبود و روی تو سرخ صورت من ز آفتاب، کبود صورت تو ز سنگ، خون آلود در دو چشمم نگاه خستهء توست  عکس پیشانی شکستهء توست یا بیا خون ز صورتت شویم یا تو خون پاک کن ز گیسویم کاش می شد که جامه چاک کنم خون ز پیشانی تو پاک کنم   کاش پیش از بریدن سر تو  می بریدند سر ز خواهر تو تیر تا از کمان شتافته بود  کاش قلب مرا شکافته بود  نیزه بر صورت تو چنگ زده کی به پیشانی تو سنگ زده؟ از سر تو شکسته تر، کمرم از گلوی تو پاره تر، جگرم آسمان بر سرم خراب شده  گرد ره بر رخم حجاب شده   یوسف فاطمه! عزیز دلم  از تو و دختران تو خجلم...
محشر نزول  کرده   قیامت به پا کند فکری بحالِ مردمِ  بی دست و پا کند اصلا ًخدا نخواست که زینب بیاورد انگار خواست صبر خودش را بنا کند هفت آسمان به زیرِ پَرش خاک میخورد یک لحظه  با  اراده  اگر  بال  وا کند بیرون زِ حجره اش برود بی نقاب اگر... خورشید   آسمان و زمین را  رها کند در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است تا سهمِ قرصِ نانِ خودش را عطا کند مشکلگشایِ  حضرتِ معصوم زینب است کافیست در نماز شبش ، ربنّا  کند یعنی همان که قبله ی حاجاتِ عالم است میخواست تا که خواهرش او را دعا کند اینکه سه روز  بی وجناتِ حسین شد نزدیک  بود  تا  نفسش  را  فدا  کند زینب عقیله ، عالمه ی بی معلمه ... خونش حلال  هر که  جز او  ادّعا کند مبهوتِ درکِ پایه ی ایمانی اش همه انگشت  میگزند  ز حیرانی اش همه از هر چه مرد ، یک سر و گردن اگر سر است این ماده شیرِ   شیرِ خداوند  ،  حیدر است تنها  امام زاده ی  این  خانواده  که... سرچشمه ی معارفش از جای دیگر است بهتر به نقلِ قولِ  حسن ، اکتفا کنیم تفسیر کردنش  چِقَدَر  حیرت آور  است مبعوث  شد  که  گریه  مسلمانمان  کند..‌. در کسوت ِ زن  است  ولیکن پیمبر است ناباورانه  بود  شبِ  خواستگاری اش بالا نشینِ   مسندِ  دربارِ   باور  است با شرطِ  ضمنِ عقدِ  خودش  ازدواج کرد هر جا  حسین  رفت  کنارِ  برادر است باید که از قداستِ  پوشیه اش نوشت وقتی خدا  محافظِ  این سطحِ معجر است اثبات میکند خبر  شام و کوفه اش با مِلّتی ز کُفر  حضورش برابر  است جانها فدای خطبه ی "یا اشبحُ الرِّجال..." بالله قسم  که درخورِ  الله ُاکبر  است از  نای  دل نوای علی میرسد بگوش یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
بالا نشین نیزه اعدا حسین من آرام جان زینب کبری حسین من پای سر بریده ات ای سایه سرم آید صدای گریه زهرا حسین من دیشب تنور خولی و امروز روی نی برگو کجاست جای تو فردا حسین من قرآن بخوان زنیزه که این کوفیان پست کمتر مرا کنند تماشا حسین من مارا به بزم زاده مرجانه می برند زینب کجا و مجلس اعدا حسین من با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو ذکر لبش ببین شده بابا حسین من
رفت به نیزه سر برادر زینب بر روی محمل شکسته شد سر زینب کاش به این نیزه دارها بسپارند تا که نیایند در برابر زینب بوسه زینب روی گلوی حسین است خنجر شمر است روی حنجر زینب روح عقیله اگر چه رفت به کوفه ماند ته قتلگاه پیکر زینب آه که بازار رفت عمه سادات آه کجایی علی اکبر زینب؟ پرده نشینان اهل بیت پیمبر حال نشستند زیر معجر زینب عین طهارت کجا و عین نجاست؟ بزم شراب و وجود اطهر زینب!؟ فاطمه دیده تمام حادثه‌ها را در همه جا بوده است مادر زینب
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورت سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت