eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
مَرا بَرای خودَش اِنتِخاب کرد حسین گِرفت غوره ی دِل را، شَراب کرد حسین . مِنَ الغَریب... بَرایم شَبی که نامه نِوِشت مَرا شَبیهِ حَبیبَش حِساب کرد حسین . زُهِیر بودم و اَز او فَرار می کَردَم وَلی میانِ دِلَم اِنقِلاب کرد حسین . که مُدَّعی ست، که شُد حُرّ و توبه اَش رَد شُد؟ که را اَز این حَرَمِ خود جَواب کرد حسین؟ . عَجب سُلوکِ سَریعی! غُلامِ تُرکَش را... ...به گوشه ی‌ نَظَر عالیجِناب کرد حسین . هِزار مِثلِ مَن از ذَرّه کَمتَریم اَمّا به لُطفِ خود هَمه را آفتاب کرد حُسین . تُرابِ کرب و بلا، ارزِشَش به این اَشک است گرفت اشکِ مَرا و تُراب کرد حسین . بَرای روضه ی گودالِ او گِریسته سَنگ دِلی نَماند، که آن را مُذاب کرد حسین . کنارِ مِهریه ی مادَر اَلعَطَش می گُفت... فُرات را زِ خِجالَت چه آب کرد حسین... . حَنا نَبَست اَگَر او، مَحاسنِ خود را... ...به خونِ حَنجَرِ اَصغر خِضاب کرد حسین . شاعر رضا رسول زاده امام حسین (ع) مناجات
علیه‌السلام 🔹جادۀ توحید🔹 کنار پنجره‌فولاد، گریه مغتنم است در این حریم برای تو گریه محترم است جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم! تو در کنار من و سرنوشت من عدم است تو را در آینه‌هایم نشد نشان بدهم چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است برای جستن دُرّ حدیث سلسله‌تان زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد به حکم «اِلّا»‌یت، پرده از نفاق افتاد.. نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد سرودی «اَشهَدُ اَن‌ لا ‌اِلهَ اِلّا ‌الله» ولایت تو نشان داد راه را از چاه به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی برائت از همۀ کفر را نشان دادی «بشرطها»‌ی شما راه را به ما فهماند حضور منتشر ماه را به ما فهماند به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما به بارگاه ولا، حصن محکم «الا» به حصن محکم خود راه داده‌ای ما را به زیر پرچم خود راه داده‌ای ما را حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است تجلیات ولایت به قاب خورشید است به سمت جادۀ توحید می‌برد ما را به سوی خانۀ خورشید می‌برد ما را کلیم‌وار به طور تبسم آمده‌ایم به شوق «و رضی‌الله عنهم» آمده‌ایم زیارت تو شبیه عروج تا عرش است حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟ عروج عرش‌نشینان، هبوط در حرمت مقام سلطانی، خوشه‌چینی از کرمت به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد گناه‌کار بیاید فرشته برگردد به اشتیاق نگاه تو زائرت شده‌ام همین بسم که بگویی که شاعرت شده‌ام تو قول داده‌ای ای مهربان- که هم‌نفسی- سه‌جا به داد دل شیعیان خود برسی سه‌جا؟ نه در همه‌جا لطف تو کنار من است تو آن امام رئوفی که بی‌قرار من است...
۳۲۰ از ماتم إبن الرّضا دلها بسوزد دلها برای غربت مولا بسوزد یا ثامن الحجج! جوادت از ره کین در حجره ی در بسته ای تنها بسوزد یکدم بگو ای میوه ی قلبم اگر چه از زهر کینه حنجرت یکجا بسوزد از تشنگی می سوخت حلقوم تو امّا دیگر کجا از نیزه ی اعدا بسوزد بردند جسمت را به روی بام خانه با دیدنت قلب و دل زهرا بسوزد بال کبوترها برایت سایه کردند نگذاشتند تا پیکرت آنجا بسوزد ماندی به زیر سایه و جدّ غریبت بی پیرهن در گوشه ی صحرا بسوزد بهتر ز گودال است پشت بام خانه اینجا تنت کی زیر دست و پا بسوزد بر بام خانه صورتت اصلاً نمی سوخت دلها به یاد ماتمی عظما بسوزد ای وای از طفل رباب و نی سواری آن سر به روی نیزه از گرما بسوزد
بی حیا همسر بی مهر و وفا خیره بر حالتم آنجا می شد خنده می کرد به غلتیدن من خوب سرگرم تماشا می شد تا در حجره به رویم می بست غربت فاطمه معنا می شد ما ز در خاطره ی بد داریم دیده از اشک چو دریا می شد پشت در مادر ما آمده بود با لگد درب حرم وا می شد میخ با سینه ندارد نسبت قامتم از غم او تا می شد یاد آن روز که در خانه ی وحی مادرم حامی مولا می شد
درون حجره ی دربسته گشته مامنم بابا بیا یکدم تماشاکن به خاک افتادنم بابا منی که دائما هستم به فکر رافت وبخشش ولیکن همسرم بوده به فکر کشتنم بابا صدایم در نمی آید ز سوز زهرو بی آبی نباشد جوهری دیگر به بابا گفتنم بابا زظلم همسرِبی مهربانم،لحظه ای بنگر میان حجره ی دربسته دست وپا زنم بابا غریب الغربایی و غریبی چون حسین و،من برایت چون علیِ اکبری درگلشنم بابا برای بردن جسمم عبالازم نمی باشد نشد دیگر ز هم پاشیده اعضای تنم بابا می اندازند جسمم را روی خاک زمین امّا نباشد دست این وآن دگر پیراهنم بابا اگرچه پای کوبی کرده اند از داغ من امّا نگردد زیرو رو جسمم به پای دشمنم بابا
بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم اگر در حجره ی در بسته ماندم من ولی بابا خیالت جمع در زیر سم مرکب نمی مانم بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم
اثری نیست به جا ازجگر شعله ورت پاره پاره شده از زهر تمام جگرت بین حجره به روی خاک بخود می پیچی پدرت نیست ببیند که چه آمد به سرت پاکشیدی به زمین همسر تو می خندید بود خوشحال که می دید روی خاک سرت وسعت حجره کجا تنگی گودال کجا شکرحق نیزه دراینجا نبود دور وبرت به روی بام تنت ماند ولی چکمه نخورد شکرحق پای کسی نیست به روی کمرت یک دوبیتی نتواند که بگوید شائق ز ره لطف نباشد اگر آقا نظرت
. ۳۱۳ سوخت در حجره ی در بسته همه بنیادم کس در این حجره نباشد برسد بر دادم نفسی نیست مرا بس که به خود پیچیدم پا به سر آتش و خاموش بود فریادم جگرم سوخت ولی یاد مدینه هستم آن در سوخته پیوسته دهد بر بادم یادم از خد تریب آمده و از گودال تا به حجره رخ خود روی زمین بنهادم خنده ها پشت در حجره دلم سوزاندند یاد غارت شدن اهل حرم افتادم همه با خنده سوی غارت طفلی رفتند گوش خونی شده هرگز نرود از یادم .
. "یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط‌به‌خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد .
. ‍( عالم آل نبی ) یا امام الرئوف علیک آلاف التحیه و الثناء ... دور تا دور ضریحت دیدم اقیانوس را می کنی دلشاد هر دلخسته و مایوس را می شوم در مرقدت مهمان ، نگاهی کن به من از شمالِ شرقیِ ایران نگاهی کن به من عاجز و درمانده ام آقا ! اسیرم من ، اسیر سائل کوی توام شاها ! فقیرم من ، فقیر عالمِ آل نبی ! فرمانروای ملک دین مرقد نورانی ات بر کشورِ ما شد نگین از زمانی که دلم جَلدِ خراسان گشته است کار من با گوشه ی چشمت چه آسان گشته است زائر کوی شما سلطان خوبان می شود سنگ در صحن شما دُرِّ درخشان می شود کوریِ چشم تمام عنکبوتانِ ذلیل بسته ام تنها به درگاه شما بندِ دخیل باز هم جبریل آمد فرشِ شَهپَر باز کرد حافظ از شیراز آمد باز دفتر باز کرد " ای که بر ماه از خطِ مشکین نقاب انداختی لطف کردی سایه ای بر آفتاب انداختی " هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده ام " بر امام مهربانِ خود پناه آورده ام " هر که خوشبخت است تنها مرغِ بختش مشهد است کشور ما تا قیامت پایتختش مشهد است هر چه دارم می دهم تا که بیایم پای بوس چشم ما و بارگاه حضرت شمس الشموس با نگاهش حال ما را او دگرگون می کند عشق او ، "خورشید" را این گونه مجنون می کند ...
. بارگاه سلطانی حرم قدس رضا حال و هوایی دارد این حریم ملکوتی چه صفایی دارد بانگ نقاره ی او تا ز حرم می آید خوش تر از نغمه ی داوود صدایی دارد هرکه فیضی برد از نور ولایت پیداست دلش از پرتو خورشید ضیایی دارد با دل خویش به پابوسی او باید رفت دل بشکسته ی ما راه به جایی دارد گر شفا می طلبی روی براین درگه کن که طبیبانه به هر درد دوایی دارد ما نداریم جز این کعبه دگر قبله ی عشق هر دلی کعبه ای و قبله نمایی دارد به نگاه کرمش در همه جا محتاجم که نگاه کرم و عقده گشایی دارد بنویسید براین بارگه سلطانی که به همسایگی خویش گدایی دارد روضه ی ابن شبیب اش به همه گفت که او در میان دل خود کرب وبلایی دارد سر زخاک در این روضه کجا بر دارد چون «وفایی» به رهش هر که وفایی دارد .
. امام مهربان باز با قصد زیارت برشما دارم سلام برامام و رهبرو برمقتدا دارم سلام منتظرهستم علیکم بشنوم از حضرتت هر زمانی سوی مشهد برشما دارم سلام زیر ابر رحمت و بارانی ات یابن کریم مثل یک سائل نه مثل یک گدا دارم سلام گرچه بی قیمت تر از خاکم ولی در محضرت روبه روی گنبد زرد طلا دارم سلام گاه درمشهد ،گهی دربین ره، گه دروطن برامام مهربان خود سه جا دارم سلام مرکز نورهمه خورشید ها ،شمس الشموس برتو مثل ماه وخورشید ازسما دارم سلام همره فوج ملائک بهر عرض احترام جبرئیل آید که آقا از خدا دارم سلام مادرم یک روز با گریه شفایم را گرفت من غریبه نیستم بر آشنا دارم سلام با سفارش های فبک للحسین ات بارها همره چشمان تر برکربلا دارم سلام دیده ام در عالم رؤیا که با عهد شما چون «وفایی» درسه جا من برشما دارم سلام .