#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
🔹سورۀ کهف🔹
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است...
نهجالفصاحه در خون، نهجالبلاغه در اشک
جبریل پرشکسته، بر خاکها عجیب است
قصد نماز دارد، خورشید خونگرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزهها خطیب است
قد قامتالصلاتش صد اوج در فراز است
حی علیالفلاحش صد موج در نشیب است
در این حرای زخمی، پیچیده سورۀ کهف
لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است...
ششگوشۀ مراد است این عرش خاکخورده
هرکس نیامد اینجا، از عشق بینصیب است
احساس استجابت، در این حریم جاریست
اینجا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است
در این محیط زخمی در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده عمریست بیشکیب است
#ایوب_پرندآور
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_شهادت
گودالِ قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
هر ظهر تشنه اینجا، در حیرت اولوالعزم
قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است
نهج الفصاحه در خون، نهج البلاغه در اشک
جبریل پر شکسته، بر خاکها عجیب است
قصد نماز دارد خورشید خون گرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزهها خطیب است
قد قامت الصلاتش، صد اوج در فراز است
حی علی الفلاحش، صد موج در نشیب است
در این حرای زخمی، پیچیده سورهی کهف
لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است
از بس که خیزرانها خط بر لبش کشیدند_
سرمشق اهل عالم، خطهای این کتیبه است
شیب الخضیب دارد، خد التریب دارد
با السلام رد شو، منظور هر غریب است
آهسته پای بگذار، بال فرشته پهن است
با احتیاط بگذر، این خاک بی رقیب است
اینجا غریبهها هم، یک جور آشنایند
هر کس غریبتر شد، او بیشتر حبیب است
ششگوشهی مراد است، این عرش خاک خورده
هرکس نیامد اینجا، از عشق بی نصیب است
احساس استجابت، در این حریم جاریست
این جا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است
در این محیط زخمی، در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده، عمریست بی شکیب است
#ایوب_پرنداور
#حضرت_زینب_مدح
#رباعی
داری نفحاتی از لبی می شنوی
از درد و غمش قدر تبی می شنوی
در فهم تو نیست درک زینب ممکن
زینب می گویی و زینبی می شنوی
#ایوب_پرندآور
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
بعد از به نام عشق و به نام خدا... حسن
دارد ردیف میشود این شعر با حسن
این تحفهایست آمده از سمت آسمان
این نسخهایست آمده از کبریا حسن
اینجا نوشته است به خطی شبیه نور
طاها حسن، بُروج حسن، والضحی حسن
در نسخهای به خط خداوند آمده
زهرا حسن، حسین حسن، مصطفی حسن
با «اِنَّمَا وَلیُّّکُم» و «اِنَّمَا یُرید»
پیچیده در کرامت سبز کسا، حسن
هستند اهلبیت جمالِ جمیلِ عشق
هر یازده امام ز سر تا به پا حسن
دارد چقدر خاطره از کوچههای شهر
دارد چقدر خاطره از هَلْ أَتَیٰ حسن
گاهی شکفته میشد و گهگاه میشکست
با خندهها و گریهی خیرالنسا حسن
جایی که هست حضرت مشگلگشا علی
البته هست حضرت مشگل گشا حسن
پای جمل به تیغ کجش پی شد... آفرین
در جنگ و صلح، مقتدر و مقتدا حسن
باید به سر دوید از این بیت تا حسین
باید به دل دوید از این بیت تا حسن
در مصرعی نوشت که یا مجتبا حسین
در مصرعی نوشت که یا مجتبی حسن
زهرائی است هر که بدون مکاشفه
از یا حسین میشنود بوی یا حسن
باید نوشت آخر این ماجرا حسین
باید نوشت اول این ماجرا حسن..
#ایوب_پرنداور
#ازدواج_امیرالمومنین_و_حضرت_زهرا
#رباعی
در باغ بهشت،زمزمه جاری شد
لبخند به لبهای همه جاری شد
ذکر صلوات در زمین راه افتاد
تا عقد علی و فاطمه جاری شد
#کمیل_کاشانی
.....
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
امشب به ستارهها بگو که لبخند زنید
خورشید به عقد ماه در میآید
.......
بر هر چه به غیر عشق میتاخت علی
با خوب و بد زمانه میساخت علی
از غم خبری نداشت تا وقتی که
بر فاطمهاش نظر میانداخت علی
#ایوب_پرندآور
آن خانۀ ساده
آن خانۀ ساده را که خوشبو میکرد
لبریز صمیمیتِ شببو میکرد
او شاه زنان بود، ولی نان میپخت
او گر چه فرشته بود، جارو میکرد
#ایوب_پرندآور
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_نهم #شب_ششم
اسم تو شور در آیین ملل ریخته است
همه جا طرح نو و حرف و مثل ریخته است
تا ابد در نفس خاک روان خواهد شد
عطر نام تو که در صبح ازل ریخته است
چار حرف تو ستونهای حسینیه شده
دور تو بتکده و تاج محل ریخته است
تو چه کردی که خداوند خودش آمده و
پشت هر روضهی تو اجر عمل ریخته است
مادرت خرج عزای تو تقبل کرده
در حسینیه اگر سنج و کتل ریخته است
"من چه دارم که نثار قدم دوست کنم"
پیش پای تو خدا، ماه و زحل ریخته است
خواهرت هر چه که آورد بجز اصل نبود
شاعری آمده و باز بدل ریخته است
شاعران هر چه بگویند برای تو کم است
دست عباس به پای تو غزل ریخته است
آی... برگرد ببین پشت سرت، دور و برت
قاسم است این به زمین، یا که عسل ریخته است!
#ایوب_پرنداور
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
#ایوب_پرندآور
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیه_السلام
....................
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
#ایوب_پرندآور
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_شهادت
گودالِ قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
هر ظهر تشنه اینجا، در حیرت اولوالعزم
قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است
نهج الفصاحه در خون، نهج البلاغه در اشک
جبریل پر شکسته، بر خاکها عجیب است
قصد نماز دارد خورشید خون گرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزهها خطیب است
قد قامت الصلاتش، صد اوج در فراز است
حی علی الفلاحش، صد موج در نشیب است
در این حرای زخمی، پیچیده سورهی کهف
لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است
از بس که خیزرانها خط بر لبش کشیدند_
سرمشق اهل عالم، خطهای این کتیبه است
شیب الخضیب دارد، خد التریب دارد
با السلام رد شو، منظور هر غریب است
آهسته پای بگذار، بال فرشته پهن است
با احتیاط بگذر، این خاک بی رقیب است
اینجا غریبهها هم، یک جور آشنایند
هر کس غریبتر شد، او بیشتر حبیب است
ششگوشهی مراد است، این عرش خاک خورده
هرکس نیامد اینجا، از عشق بی نصیب است
احساس استجابت، در این حریم جاریست
این جا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است
در این محیط زخمی، در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده، عمریست بی شکیب است
#ایوب_پرنداور
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
#ایوب_پرنداور
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
به خانه شمر، ده ها خنجر آورد
غنیمت، مرد کوفی معجر آورد
تن تو زیر سم اسبها رفت
سرت از دیر راهب سر در آورد
#ایوب_پرنداور