#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
حریم حضرت سلطانعلی صفا دارد
نسیم تربت او عطر کربلا دارد
به پایبوسش اگر با نیاز روی آری
خدا به خاطر او حاجتت روا دارد
گشوده بر قدم زائران خود آغوش
چقدر عاشق دیدار آشنا دارد
ز آستان ملک پاسبان تو مولا
کجا روم که دلم کار با شما دارد
حدیث غربت تو در دل زمان جاری است
هنوز جلوه به قالی و چوب ها دارد
به اشک دیده بشوییم گرد قالی را
که هر چه دارد از آن قطعه بوریا دارد
بسان چشمه ی فین عاشقانه می گرییم
حساب گریه ی ما را فقط خدا دارد
به کربلای علی ابن باقر از سر درد
"کمیل" نای دلم شور نینوا دارد
#کمیل_کاشانی
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
سلام اي سيد وسلطان دلها
درود اي عشق تو مهمان دلها
سلام اي سبز پوش دشت اشراق
به پابوست ملك پيوسته مشتاق
زلال چشمه سار كوثري تو
علي ابن امام باقري تو
حديث عشق را فصل الخطابي
گل صدبرگ عصمت وگلابي
فروغ پنجمين مهر كمالي
صفاي سرزمين اردهالي
به باغ آرزوي ما بهاري
حريم نور را آيينه داری
سخاوت آبرومند عطايت
شجاعت بوسه زد بر خاك پايت
قيامت امتداد كربلا بود
كه خونت جوشش خون خدا بود
شهادت وامدار خون پاكت
بهشت از عاشقان سينه چاكت
گل توحيد شد خون جبينت
فداي آن نماز آخرينت
شكسته خاطريم از ماتم تو
چه سنگين است انبوه غم تو
غمت ياﺩ آور داغ حسين است
كه جاري اشك زهرا از دوعين است
دهد بوي مدينه مشهد تو
دلم شمع مزار و مرقد تو
جلاي مهر ﺑﺮ آیينه ام زن
مدال نوكري بر سينه ام زن
نگاه خواهشم سوي تو باشد
« كميل » از جان ثناگوي تو باشد
#کمیل_کاشانی
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
در سجده ی حضور سرش چون بریده شد
زیباترین حماسه ی عشق آفریده شد
فریاد و شور و رزم و عطش چون حسین داشت
سلطانعلی شهید مرام و عقیده شد
اندوه او تداعی داغ محرم است
پشت فلک دوباره ز ماتم خمیده شد
یک دشت در برابر او پرپر از خزان
او باغبان این همه گلهای چیده شد
تا شد دلش هوایی دیدار روی دوست
بر قامتش لباس شهادت بریده شد
جریان گرفت در رگ خشکیده ی زمین
خون خدا ز حنجر سرخش چکیده شد
خورشید سر بریده بر آمد ز کوهسار
در گوش شب پیام رسان سپیده شد
در آن غروب تا که غریبانه پر کشید
خطی ز خون به صفحه ی صحرا کشیده شد
آغوش جان گشود به رویش بهشت قرب
آوای" ارجعی" ز ملائک شنیده شد
#کمیل_کاشانی
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
تا سجده برد ملت آزاده به خاک
تن شسته به خون و آبرو داده به خاک
سلطان علی از نسل امام باقر
در مشهد اردهال افتاده به خاک
......
نسبت به امام باقرش داده خدا
فخریه ز نسل طاهرش داده خدا
مانند زیارت حسین است ، آری
اجری که برای زائرش داده خدا
.....
این گل که گلاب از او ببوید تاحشر
خضرازحرمش حیات جوید تاحشر
داغی که ز یاران شهیدش به دل است
چون لاله ز تربتش بروید تاحشر
#سیدمحمد_رستگار
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
تشنهی خونین بدن ، کشتهی در اردهال
آه از آن ساعتی ، که میزدی بال بال
زائر تو زائرِ... ، کشتهی در کربلاست
زان که شبیه حسین ، سر از تن تو جداست
بوی حسین شهید ، در حرمت میوَزَد
گر که همه جان دهیم ، در غم تو میسِزَد
قتلِگَهَت روضهی ، بازِ شه کربلاست
یاد تنی بی کفن ، روی لبم این نواست:
......
(آه از آن ساعتی ، که با دل چاک چاک
نهادی ای تشنه لب ، صورت خود روی خاک
تنت به سوز و گداز ، لبت به راز و نیاز
سوی خیامِ حرم ، دو چشم تو مانده باز
آمده از خیمه گه ، خواهر غم دیده ات
دید که شمر از جفا ، نشسته بر سینه ات
گفت بده مهلتی ، تا برسم در برش
برادرم تشنه است ، مبر سر از پیکرش)
#محمدعلی_انصاری
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
السلام ای در جمالت نور وجه ذوالجلال
ای غریب اردهال
السلام ای شاهزاده، حجت الّهی خِصال
ای غریب اردهال
آه و واویلا جدا کردند سر از پیکرت
مثل جد اطهرت
از چه دانستند نامردانه خونت را حلال؟
ای غریب اردهال
درهجوم تیرو نیزه ازنفس افتادی و...
ازفرس افتادی و...
بر زمین خوردی شبیه طائر بشکسته بال
ای غریب اردهال
مثل شهزاده علی اکبر شدی صد پاره تن
زیر تیغ اهرمن
مثل جدت بین مقتل حرمتت شد پایمال
ای غریب اردهال
مثــل جدت بی رمــق افتــــــــاده ای در قتلگاه
بی معین و بی پناه
خوب شد خواهر نبود وقتی تو می رفتی زحال
ای غریب اردهال
خواهری از خیمه تا مقتل صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسین
زیر خنجـــــر نالـــهی واغربتــــا می زد حسین
دست و پا می زد حسین
#محمدعلی_قاسمی
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
گلوی هجر فشردم که داده آزارم
فراق یار چه کرده است با دل زارم
سلام صبح امیدم، سلام مطلع فجر
هنوز منتظر صبح روز دیدارم
برای من که گدایم جهان نمی ارزد
اگر ز دامن لطف تو دست بردارم
به اینکه آبرویم ریخته نگاه نکن
نگاه کن چقدر بی پناه و ناچارم
گره به کار من افتاده است بازش کن
مرا ز خانهء خود رد نکن گرفتارم
کسی نبودم و قدر و بها به من دادی
کسی نبوده بجز فاطمه خریدارم
تمام نوکریم را به روضه مدیونم
تمام زندگیم را به تو بدهکارم
صدای خواهر زینب می آید از کوفه
دوباره سینه زن خواهر علمدارم
هنوز گریه کن کوچه های شام و یهود
هنوز مضطر راه شلوغ بازارم
#رضادین_پرور
#حضرت_ام_کلثو_سلام_الله_علیها
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب
فقط زینب
مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا, دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا
باشد, تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد
نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد
دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم
تویی کعبه , که گرد تو جوانان بنی هاشم
برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر , رکابت زانوی قاسم
چنان عباس , جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها
سوار ناقه خواهرها , سوار نی برادر ها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها
گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی باسکینه زخم پیشانی
زینب را
بمیرم , در شلوغی های شام آنچه نباید , شد
خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد
همینجا بود که حال عروس مادرت بد شد
نه….از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد
رباب آنجا که دایم آه حسرت می کشد اینجاست
و جایی که ابوفاضل خجالت می کشد اینجاست
#مجیدتال
#حضرت_سلطانعلی_ابن_امام_باقر
#حضرت_سلطانعلی
#مشهد_اردهال
حرمت جنت اعلاست خدا می داند
مشهدت باغ تماشاست خدا می داند
از غلامی درت صاحب منصب شده ام
هر که شد نوکرت آقاست خدا می داند
دامنت را ندهم تا به قیامت از دست
محشر لطف تو بر پاست خدا می داند
مرقد و صحن و سرایت چه صفایی دارد
هرچه نور است در اینجاست خدا می داند
نبرم پیش کسی غیر شما شکوه ز درد
چشمت اعجاز مسیحاست خدا می داند
هر شب جمعه که پابوس شما می آئیم
کربلا در نظر ماست خدا می داند
روضه های تو زند شعله به سامان دلم
در غمت دیده چو دریاست خدا می داند
آنچه در مدح شما گفته و خوانده است (کمیل)
مَثَل قطره و دریاست خدا می داند
#کمیل_کاشانی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
دوسالش بوده وقتی شعله با آن در, درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده
دوسالش بوده امّا دیده وقت غسل یاس آنشب
چه بوده ماجرا؟ لرزه به دست حیدر افتاده
و در کوفه پدر را دیده در محراب , خون آلود
که با فرق دوتا گشته کنار منبر افتاده
ندیده تشتِ از خونِ جگر, پُرلاله را امّا
یقیناً دیده تشتی را که بین آن سر افتاده
گمانم,روی ناقه زیر لب”وامحسنا” گفته
نگاهش تاکه بر رأس علیِّ اصغر افتاده
دلیل پیری اش را از خودم پرسیدم و گفتم:
گمانم چشم او , بالای تل بر حنجر افتاده
صدای مادری پیچیده در گودال , از ترس است
اگر از دست شمر بی مروّت , خنجرافتاده
فقط او دیده و زینب که طیِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پیکرِ بچّه کبوترها پر افتاده
دُرست آندم که پیش کعب نِی خود را سِپر کردند
حُسین از روی نِی چشمش به هردو خواهر افتاده
رقیّـه راه رفته دست بر دیوار با زحمت
خدایا امّ کلثوم از چه یاد مادر افتاده ؟
و شاید قید عُمْرش را زده آن لحظه که دیده
سر ارباب در آغوش گرم دختر افتاده
#محمدقاسمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
خدا خلقت نموده آيه آيه كوثري ديگر
همينكه داده بر زهرا دوباره دختري ديگر
خديجه آمده يا فاطمه بنت اسد دنيا
تمامأ مادرش بود و تمامأ حيدري ديگر
چه ارثي برده از مادر بلاغت در سخن دارد
به گوش آمد صداي مرتضي از حنجري ديگر
فداي ام كلثومم غلامم خادمين اش را
ملائك آستان بوس اش نخواهد نوكري ديگر
به نام او گره خورده غم و مظلومي و غربت
زده كل وجودش را به نام خواهري ديگر
كنار اصلأ نيامد با غم داغ برادرها
به پا كرده است اين ام البكا هم محشري ديگر
نشد خم قامت اش جز لحظه ي بوسيدن حنجر
همان جائي كه او شد روبرو با پيكري ديگر
دلش ميخواست بر شانه بچسباند سرش را حيف
ندارد پيكر پامال مركب ها سري ديگر...
.
#محسن_صرامی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
پیشگاه کرمت عرصه ی جولان ها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
اینهمه حسن در اندیشه ی انسان ها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای
احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست
شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر
سیر اوصاف تو در قدرت عمان ها نیست
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
گرچه حک نام تو در صفحه ی اذهان ها نیست
شام زیر لگد خطبه ی تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدان ها نیست
رمز عرفان اثر سجده ی پیشانی توست
احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست
ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست
ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست
نمک سفره ی افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست
میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست
سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت
خیمه ی سوخته جای سر و سامان ها نیست
نازپرورده ی دستان پر از مهر علی
شأن تو ناقه ی عریان و بیابان ها نیست
دورتادور تو با هلهله جمعیت بود
بزم می، طشت طلا، جای پریشان ها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
#سيدپورياهاشمى