#شب_هشتم_محرم
#پیمبرصورت
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!
به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت
پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت
سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت
کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد
خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت
به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر
صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت!
چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد
سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت
کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست
کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت
الهی بشکند دستی که از بالای زین او را
میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت
هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت …
تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت!
پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد
علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت
#علی_سلیمیان
#شعر_پایداری
#شهدای_حرم_شاهچراغ
#غزل
🔹یارتر🔹
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
لالهزار دیگری میروید از خون شهید
باغ با هر آبیاری میشود پربارتر
پیر ما فرمود -اما دشمنان کور و کرند-
ملت ما با شهادت میشود بیدارتر
شاهدان قدسی جنّات اعناب و نخیل
چشمشان هرگز نخواهد شد به روی دار، تر
دم به دم کشتند ما را عاقبت اما چه شد؟
دشمن ما خوارتر شد خوارتر شد خوارتر
با شهادت زندهتر شد انقلاب ما ولی
روح آنها بیشتر از پیش شد مردارتر
انتقامی سخت در پیش است هان ای دشمنان!
روزتان خواهد شد از شب هم پس از این تارتر
روزهای اندکی ماندهست تا صبح ظهور
یارتر باشید با او مهدیاران! یارتر
#علی_سلیمیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
#زیارت_اربعین
ببین که با اهالی زمین چه میکند حسین
زمین نه، با تمام عالمین چه میکند حسین
غمش کنار میزند هرآنچه هست فاصله
دوباره با محرّمش ببین چه میکند حسین
چنان علی که بذل کرده در رکوع خود نگین
ببین که در سجود با نگین چه میکند حسین
دلم کباب شد میان روضه، با محبتش
درون سینههای آتشین چه میکند حسین
دویده شعلهی غمش بدون مرز در جهان
کدام لشکر است اینچنین؟ چه میکند حسین؟
محرّمش چنین پر از شکوه و اقتدار شد
نگاه کن برای اربعین چه میکند حسین
#علی_سلیمیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
گریزی نیست دلها را از این شور و حرارت، نه
جهان را چارهای دیگر نمانده غیر حیرت، نه
به دریا میروند این رودهای جاری از هر سو
به وحدت میرسد این سیل جمعیت به کثرت نه
قدمهامان تکان دادهست دنیای معاصر را
که این رزمایش عشق است آری پول و قدرت نه
به جانم میخرم دشواری این راه را هرسال
توان زخم و تاول دارم اما تاب حسرت نه
به غیر از نصرت و آمادگی در کولهبارم نیست
به قصد جانفشانی میروم، تنها زیارت نه
سراسر شور و شیداییست در سرتاسر جاده
و زائر دم به دم تکریم میبیند حقارت نه
یکی این سو یکی آن سو به دعوت میبرد ما را
از این مردم محبت میرسد بر ما جسارت نه
یکی پیراهنم را میکشد با خواهش از دستم
برای شستن اما میبرد آن را به غارت نه
اگر امروز《هَل مِن ناصر》از این دشت برخیزد
هزاران پاسخ آمادهست در میدان نصرت، نه؟
و من این روضهها را میبرم تا کربلا با خود
مگر میافتد این دل یک دم از شور و حرارت؟...
#علی_سلیمیان
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
محاصرهست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم یَزَلی قابل محاصره نیست
تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست
کدام بند و اسارت؟ که دست فضل کسی
چنین به میمنهی روزگار و میسره نیست
بگو به بحث بیایند اهل شایعه را
اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست
به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ
کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت جنگ در اندیشهی مذاکره نیست
کسی که شیفتهی زرق و برق سامری است
مرام او که مرام امام سامره نیست
به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود
چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست
چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس
هنوز سیرهی او نام هیچ کنگره نیست
#علی_سلیمیان
#حضرت_زهرا_س_مدح
ای که پیش از خلقت خود امتحان پس دادهای
از ازل -آری- برای سوختن آمادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی خودِ پیغمبری
شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای
"بَضعَةٌ مِنّی" شدی یعنی تو هم روز اَلَست
اولین فردی که فریاد "بَلَی" سردادهای
فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا
فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای
ای که عرش از چادرت حاجت تمنا میکند
از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟
درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان
با قنوت گریههایت بر سر سجادهای
مادر سادات! تنها مادر سادات نه
مادر دلسوز هر مرد و زن آزادهای
بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد
از همان روزی که تو در بسترت افتادهای
لیلةالقدر انتظار دیدنت را میکشد
مطلعالفجر تماشایی! کجای جادهای؟
#علی_سلیمیان
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
🚩 رسول عاشورا
باشکوه است و شکیبا، به پیمبر رفته
استوار است و جنمدار، به حیدر رفته
چارسالهست ولی مادر این خانه شده
دختر امّ ابیهاست، به مادر رفته
خواهر شاه کریم است، کریمهست، آری
شاه برگشته گدایی که از این در رفته
از همان کودکیاش سنگ صبور غمهاست
عمر او یکسره با داغ مکرر رفته
شاهد داغ نبی بوده و دیدهست به چشم
چه به روز پدرش بعد پیمبر رفته
غم محسن، غم مادر، غم بابا دیده
تشت در دست به بالین برادر رفته
حرفش این است که همراه حسینش باشد
شرط کردهست سپس خانهی شوهر رفته
با خود آورده به میدان پسرانش را هم
به طرفداری حق با دو دلاور رفته
کیست این زن؟ که اباالفضل رکابش شده است
به طواف قدمش قاسم و اکبر رفته
کیست این زن؟ که به توصیف مقام صبرش
واژهها آمده و رفته و ابتر رفته
از بلا هیچ ندیدهست به جز زیبایی
هرچه پیش نظرش بر سر نی سر رفته
قامتش خم شده از داغ و قیامش باقیست
تازه زینب به علمداری لشکر رفته
کربلا تازه شروع است برای زینب
تازه انگار قلم بر سر دفتر رفته
بنویسید که این اول بسمالله است
این شروع است، کجا قصه به آخر رفته؟
او رسولیست که مبعوث شد از عاشورا
و به روشنگری مردم کافر رفته
کوفه و شام شد از هیبت او زیر و زبر
که چنین بتشکنآهنگ و سخنور رفته
دست خالی که نه هفتاد و دو تا معجزه داشت
با روایاتی از آن مصحف پرپر رفته
تازه انگار که برگشته نبی از معراج
سیبی آورده که هوش همه از سر رفته
وای اگر تیغ بلیغش به سخن باز شود
ذوالفقار است که در خندق و خیبر رفته
شیرزن خطبه چنان خواند که در کاخ یزید
همه گفتند اسدالله به منبر رفته
کیست این زن؟ چه بگویم؟ که قلم میلرزد
واژه در واژه تمام غزلم میلرزد
همه حیرتزده از هیبت پیغمبریاش
غرق در واهمه از هیمنهی حیدریاش
خطبهای خواند که طوفان شد و پرهاشان ریخت
پیش تیغش همه شمشیر و سپرهاشان ریخت
مجلس بادهی بیدادگران ریخت به هم
شام عیاشی آن خیرهسران ریخت به هم
جمعیت از شرر خطبه به فریاد شدند
کاخ لرزید و اسیران همه آزاد شدند
گرچه با کوهی از اندوه و مصائب برگشت
زینب از شام بلا فاتح و غالب برگشت
بین آن لشکر کافر عَلَم افراخت و رفت
سرفرازانه سوی کربوبلا تاخت و رفت
رفت تا زود به آغوش حسینش برسد
به عزاداری بینالحرمینش برسد
گرچه با داغ دل و قدّ خم و موی سفید
اربعین نزد امام آمده با روی سفید
زینب آموخت به ما غیرت و جانبازی را
رسم روشنگری و راه سرافرازی را
"یاحسین"ی که جهان یکسره بر لب دارد
یادگاریست که از حضرت زینب دارد
چه جوانهای رشیدی که به زیر علمش
خونشان ریخته در راه دفاع از حرمش
تا مبادا که دوباره به اسارت برود
آجری از حرم عشق به غارت برود
تا مبادا که همان واقعه تکرار شود
باز هم فاطمه دلخون و عزادار شود
شیعه پیش نظرش آینهی عاشوراست
عبرتآموختهی حادثهی کربوبلاست
جان فدا کرده که از راه، امامش برسد
نهضت عشق به آن حُسن ختامش برسد
گرچه چندیست جهان شبزده و تاریک است
به غم فاطمه سوگند سحر نزدیک است
آفتابی که شبیخون بزند بر این شب
کاش یارب برسد زود، به حق زینب
#علی_سلیمیان
هدایت شده از حسین ترکان
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
🚩 رسول عاشورا
باشکوه است و شکیبا، به پیمبر رفته
استوار است و جنمدار، به حیدر رفته
چارسالهست ولی مادر این خانه شده
دختر امّ ابیهاست، به مادر رفته
خواهر شاه کریم است، کریمهست، آری
شاه برگشته گدایی که از این در رفته
از همان کودکیاش سنگ صبور غمهاست
عمر او یکسره با داغ مکرر رفته
شاهد داغ نبی بوده و دیدهست به چشم
چه به روز پدرش بعد پیمبر رفته
غم محسن، غم مادر، غم بابا دیده
تشت در دست به بالین برادر رفته
حرفش این است که همراه حسینش باشد
شرط کردهست سپس خانهی شوهر رفته
با خود آورده به میدان پسرانش را هم
به طرفداری حق با دو دلاور رفته
کیست این زن؟ که اباالفضل رکابش شده است
به طواف قدمش قاسم و اکبر رفته
کیست این زن؟ که به توصیف مقام صبرش
واژهها آمده و رفته و ابتر رفته
از بلا هیچ ندیدهست به جز زیبایی
هرچه پیش نظرش بر سر نی سر رفته
قامتش خم شده از داغ و قیامش باقیست
تازه زینب به علمداری لشکر رفته
کربلا تازه شروع است برای زینب
تازه انگار قلم بر سر دفتر رفته
بنویسید که این اول بسمالله است
این شروع است، کجا قصه به آخر رفته؟
او رسولیست که مبعوث شد از عاشورا
و به روشنگری مردم کافر رفته
کوفه و شام شد از هیبت او زیر و زبر
که چنین بتشکنآهنگ و سخنور رفته
دست خالی که نه هفتاد و دو تا معجزه داشت
با روایاتی از آن مصحف پرپر رفته
تازه انگار که برگشته نبی از معراج
سیبی آورده که هوش همه از سر رفته
وای اگر تیغ بلیغش به سخن باز شود
ذوالفقار است که در خندق و خیبر رفته
شیرزن خطبه چنان خواند که در کاخ یزید
همه گفتند اسدالله به منبر رفته
کیست این زن؟ چه بگویم؟ که قلم میلرزد
واژه در واژه تمام غزلم میلرزد
همه حیرتزده از هیبت پیغمبریاش
غرق در واهمه از هیمنهی حیدریاش
خطبهای خواند که طوفان شد و پرهاشان ریخت
پیش تیغش همه شمشیر و سپرهاشان ریخت
مجلس بادهی بیدادگران ریخت به هم
شام عیاشی آن خیرهسران ریخت به هم
جمعیت از شرر خطبه به فریاد شدند
کاخ لرزید و اسیران همه آزاد شدند
گرچه با کوهی از اندوه و مصائب برگشت
زینب از شام بلا فاتح و غالب برگشت
بین آن لشکر کافر عَلَم افراخت و رفت
سرفرازانه سوی کربوبلا تاخت و رفت
رفت تا زود به آغوش حسینش برسد
به عزاداری بینالحرمینش برسد
گرچه با داغ دل و قدّ خم و موی سفید
اربعین نزد امام آمده با روی سفید
زینب آموخت به ما غیرت و جانبازی را
رسم روشنگری و راه سرافرازی را
"یاحسین"ی که جهان یکسره بر لب دارد
یادگاریست که از حضرت زینب دارد
چه جوانهای رشیدی که به زیر علمش
خونشان ریخته در راه دفاع از حرمش
تا مبادا که دوباره به اسارت برود
آجری از حرم عشق به غارت برود
تا مبادا که همان واقعه تکرار شود
باز هم فاطمه دلخون و عزادار شود
شیعه پیش نظرش آینهی عاشوراست
عبرتآموختهی حادثهی کربوبلاست
جان فدا کرده که از راه، امامش برسد
نهضت عشق به آن حُسن ختامش برسد
گرچه چندیست جهان شبزده و تاریک است
به غم فاطمه سوگند سحر نزدیک است
آفتابی که شبیخون بزند بر این شب
کاش یارب برسد زود، به حق زینب
#علی_سلیمیان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
آیینه... آیینه... آیینه... شکسته
آن حُرمت، آن حُرمت دیرینه شکسته
آن در که دخیلاند بر آن خیل ملائک
هم سوخته هم با لگد کینه شکسته
یک سینه و دست است که بوسیده پیمبر
افسوس، همان دست، همان سینه شکسته
دستی که همه رزق جهان است به دستش
وز چرخش دستاس زده پینه، شکسته
وای از دل مولا، دل مولا، دل مولا
هرچند در آن هست طمأنینه، شکسته
در چاه نهان میکند آهِ جگرش را
آری، چه کند ماه؟ که آیینه شکسته
مأمور به صبر است اسدالله، وگرنه
جز کفر نمیماند از این دینِ شکسته
* *
از نسل علی منتقمی هست و میآید
سوگند به بغضی که هر آدینه شکسته
#علی_سلیمیان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
آیینه... آیینه... آیینه... شکسته
آن حُرمت، آن حُرمت دیرینه شکسته
آن در که دخیلاند بر آن خیل ملائک
هم سوخته هم با لگد کینه شکسته
یک سینه و دست است که بوسیده پیمبر
افسوس، همان دست، همان سینه شکسته
دستی که همه رزق جهان است به دستش
وز چرخش دستاس زده پینه، شکسته
وای از دل مولا، دل مولا، دل مولا
هرچند در آن هست طمأنینه، شکسته
در چاه نهان میکند آهِ جگرش را
آری، چه کند ماه؟ که آیینه شکسته
مأمور به صبر است اسدالله، وگرنه
جز کفر نمیماند از این دینِ شکسته
* *
از نسل علی منتقمی هست و میآید
سوگند به بغضی که هر آدینه شکسته
#علی_سلیمیان
.
#حضرت_زهرا علیهاالسلام
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ
سرّ مستور
هزاران سال حتی بعد هم او را نمیفهمیم
به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمیفهمیم
به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیهی اسمش
از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمیفهمیم
زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی
چرا اینقدر این سرّ است مستورا؟ نمیفهمیم
درون خانه بود و عرش اعلا را رصد میکرد
نگاه نافذش تا آن فراسو را نمیفهمیم
کسی که از نمازش نور میتابید بر عالم
زدند آتش چرا کاشانهی او را؟ نمیفهمیم
چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما
نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمیفهمیم
هنوز آن خانه دارد در میان شعله میسوزد
گناه ماست ای مردم اگر بو را نمیفهمیم
اگر تنها برای زخمهایش روضه میگیریم
دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمیفهمیم
اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما
به قدر کافی از اسرار عاشورا نمیفهمیم
دلیل خلقت دنیاست زهرا، خواندهایم این را
ولی تا روز محشر قدر بانو را نمیفهمیم
#علی_سلیمیان
..
#امام_باقر_ع_مدح
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بی حد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست
از لطف احادیث و تفاسیر بلندت
در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست
تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق
جابر همهی عمر دلش در نگرانیست
یک عمر گذشتهست ولی خاطر پاکت
یک لحظه جدا از سفر کربوبلا نیست
هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی...
در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
#علی_سلیمیان
#امام_هادی_النقی_ع_مدح
باید چه گفت مدحت شاهی عظیم را؟
کو شعرتر که وصف کند این حریم را؟
کو یک گره که باز نگردد به دست او؟
کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟
کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم
با دست خویش دانه دهد یاکریم را
هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است
تا سامرا به روی دو زانو نسیم را
یک جرعه از کنارهی دریای حکمتش
پرورده است حضرت عبدالعظیم را
با تیغ آبدیدهی نور هدایتش
سرکوب کرده خدعهی قوم رجیم را
هرگز به پادشاهی عالم نمیدهیم
حظّی که از گدایی او میبریم را
مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق،
در فتنهها صراط چنین مستقیم را
#علی_سلیمیان