#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
دردیست به سینهاش که بی تسکین است
در خویش شکسته، ساکت و غمگین است
از سرخی روی یاس میشد فهمید
پاییز چقدر سیلیاش سنگین است!
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
نبینم اشکُ تویِ چشات علی
دیدی عاقبت شدم فدات علی
روزی که سپر فروختی یادته
من بجاش سپر شدم برات علی
خندهها و خوشیهامون یادته
از رو هم، شرم و حیامون یادته
پدرم دستامونو به هم سپُرد
زیر لب میکرد دعامون یادته
منکه پیر شدم علی به پای تو
مثل محسنم شدم فدای تو
اگه صد بارِ دیگه زنده بشم
باز دوباره میمیرم برای تو
پیش من ابالحسن گریه نکن
پیش تو منو زدن گریه نکن
با نَوَد زخم اُحُد دم نزدی
حالا با یه زخم من گریه نکن
#میثم_مؤمنی_نژاد
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
این روزها شب وسحرت طول میکشد
حتی دقیقه در نظرت طول میکشد
تا دستها به هم برسد لحظهی قنوت
در پیش چشمهای ترت طول میکشد
از کنج خانه تا دم در غصه میخورم
از بس که راه مختصرت طول میکشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخمهای پرت طول میکشد
با هر قدم که تکیه به دیوار میدهی
از بین کوچهها گذرت طول میکشد
تنگ غروب میرسی و درک میکنم
درد دل تو با پدرت طول میکشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول میکشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس، قصه جگرت طول میکشد
تو میروی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچهها سفرت طول میکشد
::
گودال بود و روضهی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول میکشد
#هادی_ملک_پور
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
"باز این چه شورش است" که در خانهی علیست؟
این سوزِ گریههای غریبانهی علیست-
"کای مونس شکستهدلان! حال ما ببین"
در آتش اینکه سوخته، پروانهی علیست
"آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش"
آتش گرفته! قاتل ریحانهی علیست
"خورشیدِ آسمان و زمین"، کنج بستر است
این خانه بعد فاطمه ویرانهی علیست
حیدر چرا به شانهی دیوار سر نهد؟
"سرهای قدسیان همه بر" شانهی علیست
" باز این چه نوحه و چه عزا و چه" شیون است؟
این جان حیدر است که در حال رفتن است
دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟!
"در" را که دید فاتح خیبر، زمین نشست
جان علی! تو گوشهی بستر چه میکنی؟!
پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟!
زهرا قرار بود سپر من شوم؛ نه تو!
مرد میان رنج و خطر من شوم؛ نه تو!
با ضربهی لگد شده همدست میخ در
کار تورا به فضه کشاندهست میخ در
آتش گرفت بال تو و من گداختم
بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم
دیگر بخند تشنهی قدری تبسمم
تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم
ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش
دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش
ای آسمان! به نالهی شبهای من بساز
آه ای زمین! تو با تن زهرای من بساز
#داود_رحیمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ملائک ذکر میگویند دائم همصدا با تو
دعای نور میخوانند هر صبح و عشا با تو
کسی فهمیده است «المؤمِنُ مِرآتُ مؤمِن» را
که بشناسد هرآیینه تو را با من، مرا با تو
چه خوشبختند، دستان تو را هر روز میبوسند
تنور و سفره و دستاس هستند آشنا با تو
بیا قسمت کنیم اصلاً ثواب خانهداری را
ببین جارو کشیدن با من امشب، بچهها با تو
بپرس از تک تک این قوم، ای بنت رسولالله
بگو با من اگر دارند مشکل، پس چرا با تو...؟
حلالم کن! حلالم کن! که ماندم بی تو در دنیا
قرار بعدیام در قتلگاهِ کربلا با تو...
#عاطفه_جوشقانیان
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
ای شمع امید من که سوسو داری
در سینه ز درد و غم هیاهو داری
یک دست گرفتهای به پهلو زهرا
یک دست به روی زخم بازو داری
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
با این غم پُر حاشیه خو میگیرم
مجبورم اگر که از تو رو میگیرم
یک گوشه حسن به حال من میگرید
تا با کمک فضه وضو میگیرم!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
چند روزی میشود با بُغض صحبت میکنی
روشنای خانهام! کم استراحت میکنی
با همان دستی که بالا هم نمیآید دگر
روزیِ افلاک را هر صبح قسمت میکنی
هم میان کوچهها و هم میان شعلهها
با علی جای تمام شهر بیعت میکنی
بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایهای
مثل بارانی و بی منت محبت میکنی
لاقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه
نیمهشب وقتی که با معبود خلوت میکنی
::
::
اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سالهاست
بیشتر از حاجت سائل عنایت میکنی
روز محشر شعلهها وقتی مهیا میشوند
مادرانه میرسی ما را شفاعت میکنی
#احسان_نرگسی
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن
عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن
غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشهی راه است
نخی از چادرت میگوید از حبلُالمَتین بودن
بگو از خاطراتِ قدسیات؛ از دفترِ لولاک
بگو از سالهای با خدایت همنشین بودن
بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُاللّهی
بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن
نمیفهمیم حتی معنی پایینترینها را
چگونه شأن تو میگوید از بالاترین بودن
هوای همنشینت هر دَم از فردوس میگوید
گلِ سجّادهات از رازِ فردوسآفرین بودن
که میگوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟!
بگو از روزها همصحبتِ روحالامین بودن
بخند ای دلخوشیهای علی آیاتِ لبخندت!
نمیآید به نورِ چهرهات اندوهگین بودن
* *
قنوتِ خستهات عَجّل وفاتی میبرد بالا
گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن
#رضا_قاسمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
با شوقِ سفر، چشمبهراهی زهرا
میماندی اگر چند صباحی... زهرا
ای کاش غم از دل علی میبردی
مانند گذشته با نگاهی زهرا
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
ای جمع خوبیها و مصداق رشادتها
پیداست در آیینهی چشمت نجابتها
در هر قیام تو شکوه بینظیری هست
پایت ورم کردهست از فرط عبادتها
سرچشمهی فیض الهی هستی ای بانو
با اذن تو وا میشود دارالعنایتها
تفسیر ناب سورهی انسان تو هستی که
میریزد از دامان پر مهرت کرامتها
هم پیرهن، هم نان شب میبخشی از لطفت
دل میبری از سائلت با این سخاوتها
یاد تو کردن رونقی دارد به دنبالش
جانی دوباره میدهد نامت به هیئتها
کوچه به کوچه روضهات در شهر ما برپاست
با همت و ایثار چمرانها و همتها
میل اناری کن که من حاجت روا گردم
چشم امید هر شب و روز رعیتها!
هر شب به انصار و مهاجر سر زدی بانو
اما دریغ از یک اجابت بعد دعوتها
یک بار صحن خانه و یک بار در کوچه
با تو چه کرده، ای فرشته هتک حرمتها؟
انگار نه انگار "...قد آذانی... " احمد
دیوار و در بود و تو بودی و اذیتها
تنها نه چادر که پرت را هم لگد کردند
در رفت و آمدهای کوچه بیمروّتها
درهم شکستی تا درِ خانه شکست آن روز
با اتحاد بینظیرِ بیبصیرتها
"أشکوا الیک یا رسول الله" میخوانی
با اشکهایت، از اهانتها جسارتها
با خود مروری میکنی "الا المودة" را
خسته شدی دیگر از اظهار محبتها
گل از گل گلها شکفت ای مادرم وقتی
برخاستی از بستر خود بعد مدّتها
دستاس یاری میکند نانی مهیا کن
آخر نتیجه میدهد مادر! ریاضتها
با طعنه میسوزی و با همسایه میسازی
کم نیست از درد لگد درد شکایتها
دیگر به چشم آشنایان هم نمیآیی
مانند شمعی آب گشتی از جراحتها
حرف از یتیمی میزند همسایه با زینب
دلشوره میگیرد حسینت با عیادتها
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
از آسمان علی یک هلال مانده فقط
چهار زهرهی آشفتهحال مانده فقط
بگو سرودهی نازکتر از خیال چه شد
از آن قصیدهی زیبا، خیال مانده فقط
از آن همه غزل دلگشا چه شد امروز
"مرا به جان حسن کن حلال" مانده فقط
برای گریهی تو غیر بیت الاحزانت
اذان مرثیههای بلال مانده فقط
جلالت تو زمین خورد بین آن کوچه
گل بنفشه به قاب جمال مانده فقط
فقط تویی سبب اتصال عرش به فرش
که جای دست تو، بر روی شال مانده فقط
چگونه دست شکسته دلیل مرگ کسی است؟
هزار روضه در این یک سؤال مانده فقط
به ذهن قبر، مقامات تو نمیگنجد
به روی شانهام امری محال مانده فقط
#محسن_حنیفی