.
#امام_سجاد
#مثنوی
غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است
رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است
این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست
جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست
پشت حجاب اشک دریایی ز غم داری
دریا نه، اقیانوسی از غم های بسیاری
ای یادگار داغ های تا ابد تازه
ایوب صبرش نیست با صبرت هم اندازه
مانده است روی خاطراتت ردِّ پای زخم
با گریه گُل می کرد هر زخمی به جای زخم
روضه نیازی نیست چشمات ترت گویاست
آه پریشان تو مقتل خوان عاشوراست
در ساحت ابری و رمز آلود چشمانت
می سوخت در دریای آتش رود چشمانت
آن غم که از روح و تن تو سر درآوردست
داغ است و زخم است و کران تا بیکران دردست
زخم عمیقی که دلت را تا ابد سوزاند
درد غریبی که ستون عرش را لرزاند
داغی که هم اندازه ی تاریخ عاشوراست
اشکی که اقیانوس بغض ماتم دریاست
ای سجده هایت زینت سجاده ها سجاد
شد عالمی از خط به خطِّ خطبه ات آباد
با خطبه ات شد تازه تاریخ غزل آغاز
صدها قصیده سوگوارِ این غزل شد باز
آرایه ها با آیه آیه خطبه ات گل کرد
تاریخ شاعر شد چو با نامت تغزل کرد
آری کران تا بیکران غم در دلت میزیست
اما نفهمیدند غافل هاکه آن غم چیست
بردار پرده پرده از پنهانِ هر رازت
تا که بسوزاند جهان را سوز آوازت
کشتی اگر پهلو گرفته روز عاشورا
با موج طوفان تو راه افتاده در دریا
در آیه آیه مُصحفت آیینه کاری هاست
در خط به خط خطبه هایت رستگاری هاست
کرب و بلا جغرافیای عشق در دنیاست
بعد تو تاریخ، انتشار روز عاشوراست
هم کوفه را با خطبه ات بی آبرو کردی
هم شام را با ذوالفقارت زیر رو کردی
شاهی ولی هم سفره با خیلِ گدایانی
از تو به عالم میرسد رزق فراوانی
تنها و تنها غربت یک روضه ات کافی است
بر آن دلی که بر مداوایش امیدی نیست
بیمارِ حکم مصلحت بودی اگر یک چند
بیمارها با نام تو دنبال درمانند
خاموش باد آن دیده که در روضه ات تر نیست
آنکه سر سوزن نفهمیده امامش کیست
هر کس به دام عشقت افتاده است آزاد است
شاها، اسیرت در دو عالم خانه آباد است
فتح الفتوح تو زمان کوفه و شام است
بر قلب تو زخم زبان کوفه و شام است
با یاد آن شاهی که روی خاکها افتاد
خاکی است سنگ مرقدت یا ایها السجاد
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_غربت
#قبرستان_بقیع
یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم
تصویر مشت خاکیست، پیوسته روبرویم
امشب نسیم رحمت، از جانب مدینه
عطر وجود او را، میآورد به سویم
باید که در خیالم، با قبر خاکی او
از کوچههای غربت، تا کربلا بگویم
در کوچه روی یاسی، شد رنگِ ارغوانی
عمریست روضه خوانِ، روی کبود اویم
فواره میزند اشک، از آسمان چشمم
شد قطره قطره اشکم، آغشته با وضویم
با این همه کرامت، وقتی حرم ندارد
از غصه خودنما شد، رنگ سپید مویم
بر غربتش شب و روز، باید ببارم از غم
شاید به آبِ دیده، تاریخ را بشویم
::
::
بیماریام وخیمست، محض شفای روحم
دکتر نوشته باید این خاک را ببـویم
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#زیارت_اربعین #زیارت_کربلا
بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم
الماسِ چشمان ترم را دوست دارم
وقتی که دفتر نوحه خوانِ ماتم توست
خون گریهی چشم قلم را دوست دارم
کنج رواق عاشقی... در زیر باران
طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم
غرقم میانِ موج موجِ روضههایت
طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم
عمری نمک گیرم کنار سفرهی تو
احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم
چون از ازل مثلِ تمام خاندانم
این خاندانِ محترم را دوست دارم
هم پایِ جابر... اربعین... پایِ برهنه
تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم
جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم
این جادهیِ پُر پیچ و خم را دوست دارم
نامت دلیلِ آشکار معجزات است
بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم
آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم
جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم
::
در بیت آخر یک صِله میخواهم ارباب
گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زینب_س_مدح
سکّانِ سَفینةُ النجاتی...زینب
شریانِ سعادت و حیاتی ... زینب
در منصب عشق و معرفت، یکتایی
دارای عُلـوُّ الدرجاتی ... زینب
*
دلــش چون وسعتِ دریاست ... الحق
سراسر، عصمتُ الکُبریٰ است...الحق
زنی که خطبه اَش نبضِ حــیاتِ
قیامِ سرخ عاشوراست ...الحق
*
سراسر منبع حجب و وقار است
خدای صبر و کوهِ اقتدار است
بنازم صوتِ حیدر وار او را
که بُـرَّنده شبیه ذوالفقار است
شاعر: #منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
دردیست به سینهاش که بی تسکین است
در خویش شکسته، ساکت و غمگین است
از سرخی روی یاس میشد فهمید
پاییز چقدر سیلیاش سنگین است!
#منصوره_محمدی_مزینان
.
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
#فاطمیه
خانه ای که ثمر از ساقی کوثر دارد
آنچنان سوخت که گفتند مگر در دارد؟
با لگد باز مکن درب جنان را که گلش
در بغل شيشه ای از یاس معطر دارد
آنچنان صاعقه افتاده به جان گل که
باغبان در بغلش غنچه ی پر پر دارد
ازبلندای تب شعله ی آتش پیدا است
نه فقط بغض احد، کینه ی خیبر دارد
حسن از غصه ی آن کوچه نپاشید اگر
دلخوشی داشت که این غمکده مادر دارد
هیجده ساله کجا مرگ کجا، مادر کاش
دست از کار کفن دوختنش بردارد
پر زد از خاک غریبانه شبانه از بس
خاطری از همه ی شهر مکدر دارد
مادری که به جهان منزلتی برتر از
ساره و آسیه و مریم و هاجر دارد
فاطمه حیدر و حیدر همه اش فاطمه است
کی دو این نور خدا معنی دیگر دارد؟!
فاطمه پای علی سوخت که ثابت بکند
مرتضی فاطمه و فاطمه حیدر دارد
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
فقط میخوانمت دریا، که شوری بیکران داری
چرا دریا؟ که در قلبت حدودی بیش از آن داری
برای رفت و آمدهای اهل آسمان گویا
به سمت عرش از هر جای خانه پلکان داری
تمام روز گردانندهی چرخ سماوات است
همان دست دعایی که به دست آسمان داری
دلیل خلقتِ عالم! به خاکِ چادرت سوگند
که بیش از آسمان دستی پُر و روزیرسان داری
کلامت ذوالفقاری بود پشت پردهی مسجد
تو که در دامن خود تیغهای خطبهخوان داری
اگر در روز محشر هم شفیع دشمنت باشی
چه جای شبهه! بس قلبی به شدت مهربان داری
نه تنها سورهی کوثر که در وصف مقام توست
که آیات فراوان در جواب کافران داری
همه عالم به لب نام تو را دارند اما تو
مدام اسم امیرالمؤمنین را بر زبان داری
همینکه مصطفی اُمِّ ابیها خواندهات یعنی
که حق مادری بر گردن کل جهان داری
من آنم که در آن خانه کریمی آشنا دارم
تو آنی که بر این سفره کنیزی ناتوان داری
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زهرا_س_مدح
سلام مادر باران... سلام عطر نسیم
سلام روضهی رضوان... سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانهی تو ندیم
تو ریسمان زمین را به آسمان بستی
بنای عرش خدا را تو پلکان هستی
تو ماورای بهشتی و کوثری بانو
در آسمان هدایت منوری بانو
تو ذوالفقارِ امیر دلاوری بانو
به کارزارِ ولا، از همه سری بانو
به صدقِ خطبهی طوفانی فدک... زهرا
قسم که دستِ خدایی بدون شک... زهرا
تو عشق اهلِ سمایی، چه شد که اینجایی؟!
چرا چو اهلِ زمین سر به خاک میسایی؟
فروغ چشمِ پدر .. ای کمال زیبایی
چقدر پیشِ علی با وقار میآیی
جوان شده به نگاهت دوباره عالم پیر
به ذره ذرهی هستی رسیده خیر کثیر
دلیل خلقت عالم .... اصول ایمانی
محبت تو شده ... ضامن مسلمانی
بروج و طارقی و انشراح و فرقانی
تو شرحِ منزلتِ آیههای قرآنی
نشان به آیهی کوثر، به هل اتی و دخان
که آیه آیهی مدحت شکفته در قرآن
منم همان که تورا نور ماسوی داند
همان که نام تو را دافع البلا داند
مریض عشق، فقط عشق را شفا داند
تو کیستی و که بودی فقط خدا داند
"بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد"
مگر دعای تو تأثیر تازه بگذارد
کسی زِ نسل شما انقلاب خواهد کرد
تمام عالمیان را مجاب خواهد کرد
دعای ما همه را مستجاب خواهد کرد
ستون کاخِ ستم را خراب خواهد کرد
"ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد"
تمامِ دار و ندارت نصیبِ نرجس شد
#منصوره_محمدی_مزینان
#نیمه_شعبان
آسمان ابر شد و موسم باران آمد
بارش عشق به امداد بیابان آمد
دلمان گرم شد از بارش نورش وقتی
دست مهرش به سر سوز زمستان آمد
فصل ویرانگی ام طی شد و نرگس گل داد
سر و سامان دل بی سر وسامان آمد
دفتر دوره ی دلواپسی ام بسته شد و
فصل دلتنگی آدینه به پایان آمد
شد زلیخا همه ی شهر زمانی که شنید
یوسف فاطمه از جانب کنعان آمد
محشری کرد به پا هیبتِ قَدْ قامت او
جلوه کرد و به تن مرده ی ما جان آمد
باده ای بود که در خمره ی حق می جوشید
ساغری بود که با خیر فراوان آمد
یازده آیه تطهیر رسید و پس از آن
وقت تفسیر شد و سوره ی انسان امد
رد شد از خاطره ی سیزده آیینه ی نور
ماه کامل شد و در نیمه شعبان آمد
#منصوره_محمدی_مزینان
#مناجات_باخدا
#ماه_عشق
چه ماه عشق و صفایی چه با اٌبهت بود
به حق که ثانیه هایش پُراز محبت بود
رسید و سفره گشود و به عینه فهمیدم
که خوان مِهر خدا و سرای برکت بود
هر آن زمان که وجودم خدا خدا می کرد
دعای دستِ قنوتم پر از اجابت بود
عجب که با چه شتابی به آخر آمد وحیف
زِ دست میدهم آن را که اوج رحمت بود
پر از گلایه ام از اینکه می رود...دیدم
زِ دست رفتنِ ماه خدا... حقیقت بود
خدا کند که ببخشد قصور فهمم را
به درکِ آن نرسیده ...اگر چه فرصت بود
خداکند که ببخشد که در نبودن آن
تمام حاصلِ عمرم گناه و غفلت بود
دلیل روشن شب زنده داری اَم بود و
بجز لیالی قدرش مرا چه حاجت بود؟؟
به یاد تشنه لبانِ غریب عاشورا
انیس هر شب چشمم سرشکِ حسرت بود
بهار ذکر و دعا بوده و دعای عهد
برای امر فرج ... اَفضلُ العبادت بود
برو سفر بِسلامت.... به آسمان برگرد
برای دَرْکِ تو ای کاش... باز مهلت بود
دهید مژده به یاران که عید فطر آمد
چه حیف رفته مَهی که پُر از حلاوت بود
هلال ماه نو و بر لبم لَکَ الحَمد است
که نعمتِ همه عالم ،در این ضیافت بود
زکاتِ فِطره ی ما را علی(ع) تَقبّل کرد
که آب ونان من از سفره ی کرامت بود
#منصوره_محمدی_مزینان
.
#غزل
#شب_قدر
#منصوره_محمدی_مزینان
➖➖➖
هیچ هیچم، پوچ پوچم من که مقداری ندارم
سکه ی از رونق افتاده که بازاری ندارم
از تمام عالم و آدم به جز تو ناامیدم
غیر تو با هیچکس اصلا سر و کاری ندارم
آنقدر بر من مسلط گشته نفسانیتم که
نای جنگیدن برای هیچ پیکاری ندارم
روی از من برنگردانی که بی حصن حصینت
باغ بیرون از دهی هستم که دیواری ندارم
بار اعمال پریشانم چنان سنگین شده که
خاطر آسوده و قلب سبک باری ندارم
یا درآغوشت بگیر و یا بده راهی نشانم
پیش امرت بنده ای تسلیمم اصراری ندارم
هر چه بد کردم به خود کردم،«ظلمت و نفسی» یارب
من برای هیچ کس جز خویش، آزاری ندارم
می تکانم چشم ها را در زلال ماه باران
جز تمنای وصالت، شوق دیداری ندارم
قدری آگاهم کن امشب تا بفهمم قدر خود را
سوخت فرصت هام یارب، وقت بسیاری ندارم
.
#غزل_مدح
#میلاد_امام_رضا علیه السلام
از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش...نفسم در هیجان است
وقتی که دلم محفلِ آشوب و هیاهوست
آغوش حرم ،اَمن ترین جای جهان است
از آتش عشق پسرِ حضرت موسی
در سینه ی سینای دلم، نور نشان است
از سمت حریمِ رضوی میرسد انگار
وقتی"نفسِ باد صبا مشک فشان است
هرگز نشود فاش کسی سرِّ مگویم
تا اشک میان من و او، نامه رسان است
گل بوته ی اشک است که میروید و هر چشم
چون شیشه گلابی است که گرم فوران است
آغشته به آغوش خدا گشته ضریحش
از بس نفس سبز دعا در جریان است
صدقافله در قافله بی تاب بهشتند
سمت حرمش اینهمه روحی که روان است
هر چند که هر صحن به صحنش همه عشق است
خوش تر دم آن صحن که نقاره زنان است
از گنبد و گل دسته ی او هیچ نگویم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
هربار به داد دل غمدیده رسیده است
این پنجره عمریست پناه همگان است
دنیا و همه دار و نداری که در آن است
بی عشقِ ولایت به خدا مفت...گران است
سرما یه ی من نوکریِ دولت طوس است
که ثانیه در ثانیه اَش گنجِ نهان است
از سمت گدا پیش کشِ ساحت سلطان
کم ارج ترین هدیه همان بخشش جان است
#منصوره_محمدی_مزینان
.