#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
به حسرتی که در آن اشتیاق شیرین است
قسم که دیدن رویش همیشه تسکین است
نشان به زمزمهی نام او ز صبح ازل
غمش دلیل همان گریهی نخستین است
دم شنیدن نامش شود نگاهم خیس
میان گوش و دو چشمم قرار بر این است
سلام بوده که کوتاه کرده فاصله را
خوشم که فاصلهی بین ما دروغین است
گران خریده دلم را، خودم که میدانم
همیشه قیمت جنس خراب پایین است
قسم به روزنههای عمیق زخم فراق
قسم به نور که تاوان عشق سنگین است
تپیده نبض دوعالم به عشقِ لبخندش
جهان بدون نگاهش همیشه غمگین است
کسی که دستِ کریمش به کم نرفته و هم
بساط سفرهی مهرش وسیع و رنگین است
عجیب نیست حسینی شوند، کافرها
که این علاقه فراتر ز دین و آیین است
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_رقیه_س_شهادت
مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پرم
ریخته دست زمان، خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگیِ مختصرم
چند روزیست که از حال دلم بیخبری
چند روزیست که از حال سرت بیخبرم
شانهی سنگ شده جایِ سر دختر تو
جایِ آغوش تو ای کوهترین مرد حرم
مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که
میرسیدهست زمانی قد آن تا کمرم
کاش میشد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتری از شهر برایت بخرم
کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم
سیلی و هلهله کم بود که با زخمزبان
هرکسی زد نمک طعنه به زخم جگرم
گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا
معجر سوختهای هست ببندم به سرم
کاش میشد که نخی از گل پیراهن تو
با خودم محض تبرک به مدینه ببرم
آبرو بود که از کاخ ستم میبردم
با همین اسلحهی اشک و همین چشم ترم
دستوپا گیر شدم مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم
بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است!
کشتهی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زینب_س_مدح
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
ستون عرش به شوق تو استوار شده
بخوان نماز که سجاده بیقرار شده
قنوت میروی و عطر یاس میپیچد
به احترام دعای تو نوبهار شده
چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو
شب از تلألؤ نور تو نونوار شده
دویده ثانیهها تا رسد به مقدم تو
زمان به شوق وجود تو رهسپار شده
به عشق پاقدم تو بهروی دوش نسیم
شکوفه سرزده از خاکِ بیبهار شده
دمیده سایهی مهرت در آسمان عفاف
قسم به چادر مادر که یادگار شده
خِرد بهپای تو افتاد و وامدار تو شد
اگر به مرکب فرزانگی سوار شده
چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمهای
چه قدر حُسن حَسَن در تو بیشمار شده
بگو به نمنم بارانِ ذکر تسبیحت
به ابر دیده که لبریز انتظار شده
بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟!
که کل عالم و آدم به غم دچار شده
چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده
ز قطرهقطرهی اشکت که چشمهسار شده
کنار صبر تو زانو زده شکیبایی
و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده
چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد
ز خطبه خطبهی سرخت که ذوالفقار شده
سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده
شکستخوردهی این اوج اقتدار شده
اسیر ذلت و خواری نمیشوی، هیهات!
شکوه بیرق هستی همین شعار شده
و احترام تو بر هر چی بود واجب شد
یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده
**
خوشا که حاصل عمر حسینی و علویت
دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده
بدون شبهه به امضای فاطمه برسد
شهادتی که بهپایِ تو افتخار شده
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_اسارت
از حالِ خوب روضه بهتر عالمی نیست
همراه من جز اشکهایم همدمی نیست
دلخونتر از پرچم سیاهِ گنبد تو
این روزها بر بامِ عالم پرچمی نیست
غیر از همین اشکی که میبارم برایت
والله... بر زخمِ تن تو مَرهمی نیست
باید به حال چشمهایم خون بِگریَم
آنجا که در داغ تو مرطوب از نَمی نیست
گر عالم و آدم شود بیگانه با من
وقتی تو هستی آشنایم، پس غمی نیست
آرامشی دارم که میدانم، برایش
از روضهاَت بهتر دلیلِ محکمی نیست
وقتی تو را بالا سرِ قبرم ببینم
دیگر برایم بهتر از آن دم، دمی نیست
**
در روضهی گودال جا دارد بمیرم
دزدیدن پیراهنت درد کمی نیست
در داغ تو زینب کمر خم کرده یعنی...
سنگینتر از داغ تو بی شک ماتمی نیست
آن زن، که حتّیٰ سایهاش را کس ندیدهست
وای از زمانی که برایش محرمی نیست...
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم
الماسِ چشمان ترم را دوست دارم
وقتی که دفتر نوحهخوانِ ماتم توست
خون گریهی چشمِ قلم را دوست دارم
کنج رواق عاشقی... در زیر باران
طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم
غرقم میانِ موج موجِ روضههایت
طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم
عمری نمکگیرم کنار سفرهی تو
احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم
چون از ازل مثلِ تمام خاندانم
این خاندانِ محترم را دوست دارم
همپایِ جابر....اربعین... پایِ برهنه
تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم
جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم
این جادهیِ پر پیچ و خم را دوست دارم
نامت دلیلِ آشکار معجزات است
بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم
آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم
جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم
در بیت آخر یک صِله می خواهم ارباب
گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
هم آسمان به شوق حریمت پیاده است
هم چشم، بی قرارِ زمین، سمت جاده است
جان داده است این دل همچون کویر را
این اشکها که در غم تو بی اراده است
ای نبض جان ما شده در هر طپش حسین
این قلب بی ولای تو بی استفاده است
من خانهزاد ایل و تبار شما شدم
سرمایهام محبت این خانواده است
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمیشود
همچون حسین، مادر گیتی نزاده است
وقتی که فاطمهست خریدار اشکها
مُردن برای نم نم این غم، چه ساده است
شهد وصال جای خودش، تحت قبهات
طعم دعا برای فرج فوق العاده است
ذکر فرج زیاد بخوانید چون ظهور
در ایستگاه سبز دعا ایستاده است
#منصوره_محمدی_مزینان
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
می سرایم غزلی از غمِ دل، با مثلاً
من که جاماندهام از قافله امّا مثلاً...
اربعین، پایِ پیاده ... منم و جادهی نور
وَ در این قافلهی عشق شدم جا، مثلاً
سرنوشتِ من آواره گِره خورده به تو
مثل یک قطره که پیوسته به دریا مثلاً
در گذرنامهی من، مثل تمام زوّار
مُهر تایید زده حضرت زهرا مثلاً
بغض در جان گلو میشکفد وقتی که
میشوم خیره به ایوان مطلّا مثلاً
چایِ شیرین عراق و نمک سفرهی اشک
شور شیرین تو را میچشم آنجا مثلاً
روی پرچم شده حک "حُبِ حُسینْ یَجْمَعَنا"
منِ آواره هم از زمرهی آنها مثلاً
آسمان حرم ازدور چه نزدیک شده
در هوای تو شده بال و پرم وا مثلاً
در عمودی که ورودی بهشتِ ابدیست
ماندهام ماتِ دوتا گنبد زیبا مثلاً
قول دادهست به چشمان ترم سینهی من
که شود رو به حرم غرقِ تماشا مثلاً
**
رفت از دست ردیفم، ولی امشب بدهد
صلهیِ نوکریام را خودِ مولا "قطعآ"
#منصوره_محمدی_مزینان
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#زیارت_اربعین #زیارت_کربلا
بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم
الماسِ چشمان ترم را دوست دارم
وقتی که دفتر نوحه خوانِ ماتم توست
خون گریهی چشم قلم را دوست دارم
کنج رواق عاشقی... در زیر باران
طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم
غرقم میانِ موج موجِ روضههایت
طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم
عمری نمک گیرم کنار سفرهی تو
احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم
چون از ازل مثلِ تمام خاندانم
این خاندانِ محترم را دوست دارم
هم پایِ جابر... اربعین... پایِ برهنه
تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم
جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم
این جادهیِ پُر پیچ و خم را دوست دارم
نامت دلیلِ آشکار معجزات است
بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم
آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم
جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم
***
در بیت آخر یک صِله میخواهم ارباب
گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_زهرا_س_مدح
فقط میخوانمت دریا! که شوری بی کران داری
چرا دریا؟ که در قلبت حدودی بیش از آن داری
برای رفت و آمدهای اهل آسمان گویا
به سمت عرش از هر سویِ خانه پلهکان داری
تمام روز گردانندهی چرخ سماوات است،
همان دست دعا که شب به سمت آسمان داری
دلیل خلقتِ عالم! به خاکِ چادرت سوگند
که بیش از آسمان دستی پُر و روزیرسان داری
وپشت پردهی مسجد زبانِ ذوالفقاری تو
تویی که پای دَرسَت، دخترانی خطبهخوان داری
اگر در روز محشر هم شفیع کافران باشی
چه جای شبهه! چون قلبی به شدت مهربان داری
سرا پا مست میگردد زمین و آسمان وقتی،
که تو نامِ امیرِ مؤمنان را بر زبان داری
به شوق «اَشهدُ اَنَّ علیاً حُجت الله»ت
عجب شوقی ازآن درسینهات وقت اذان داری
تو مقصود خدا از خِلقتی و مادر هستی
تو حق مادری بر گردن کل جهان داری
منم آنکه کریمی چون تو را در زندگی دارم
تو هم آنی که همچون من گدایی ناتوان داری
#منصوره_محمدی_مزینان
#نوکری_اهل_بیت_علیهماسلام
من فقط یک نوکرم، کار خودم را میکنم
او خودش هر وقت لازم شد به نوکر میرسد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
دستم مقابل کس و ناکس دراز نیست
تا روی پای نوکریام ایستادهام
✍ #رضا_قاسمی
مداح و روضهخوان و سخنران و چایریز
کارِ تمام ما درِ این خانه نوکریست
✍ #وحید_محمدی
در لباسِ نوکری، موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
✍ #علیرضا_خاکساری
من زندهام به نوکری خانهی شما!
پس نوکری به کار نگیری به جای من!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
سرمایهی من نوکریِ حضرت سلطان
هر ثانیهاَش نابترین گنجِ زمانست
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
بهترین روزی ما نوکریِ ارباب است
عبد را خوبتر از صوم و صلاتش بدهند
✍ #محمود_ژولیده
بهترین آوازهها در خادمیِ کوی توست
شهرتِ خالی زشوقِ نوکری، شهرت نشد
✍ #علیرضا_خاکساری
آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همهاش تحت لوای حَسَنین
✍ #محمدجواد_شیرازی
تا غلامت شدیم فهمیدیم
نوکری، احترام هم دارد
✍ #نفیسه_سادات_موسوی
آبروداری ما بی آبروها پای اوست
تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست
✍ #سیدپوریا_هاشمی
من مفتخر به نوکری حضرت توأم
تو سفرهدار هستی و من دعوت توأم
✍ #رضا_دین_پرور
حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا
حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین
✍ #بردیا_محمدی
از حب قیمتیِ تو قیمت گرفتهایم
با نوکری تو همه عزت گرفتهایم
✍ #علیرضا_خاکساری
عشق تو شغل شریف انبیای عالم است
در سرایت نوکری دارد مراتب یاحسین
✍ #رضا_دین_پرور
با نوکریِ آل علی زندهام فقط
عینِ حقیقت است کلامم، شعار نیست
✍ #احسان_نرگسی
غلام خانهی زهرا حسابمان کردند
برای نوکریاش انتخابمان کردند
✍ #وحید_محمدی
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
✍ #علیرضا_خاکساری
از نوکری توست به هرجا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست
✍ #احسان_نرگسی
مادرم با نمک روضه بزرگم کرده
من به این نوکری از کودکیام منصوبم
✍ #قاسم_نعمتی
عمری به عشق نوکریِ تو دویدهام
حالا که اوفتادهام از پا نمیخری؟
✍ #موسی_علیمرادی
ذرهای هم که آبرو داریم
همه از نوکری او داریم
✍ #مجید_گل_دار
نوکری فاطمه محشر به دادم میرسد
از غلام مادرش آقا تشکر میکند
✍ #محمدجواد_شیرازی
دلخوشیام چیست به جز نوکری؟
حیدریام حیدریام حیدری
✍ #احسان_نرگسی
از همان روز ولادت شدهام پابستت
قِدمت نوکریام از سَنَواتم پیداست
✍ #رضا_قاسمی
مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا
نوکریِ خانهی زهرا به دردم میخورد
✍ #محمدجواد_شیرازی
خدمتگزار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکریِ تو شاهانه بگذرد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
هر آنکه نوکری نوکر تو را کردهست
به قول مُرشد ما، بستهست بارش را
✍ #احسان_نرگسی
با نوکریات سینهزن شوکت گرفته
هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته
✍ #محمدجواد_شیرازی
دم تو گرم و کرمخانهی شما آباد
که بین خانهی تو گرم نوکری هستم
✍ #اسماعیل_شبرنگ
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هم آسمان به شوق حریمت پیاده است
هم چشم بی قرار زمین سمت جاده است
جان داده است این دل همچون کویر را
این اشکها که در غم تو بی اراده است
ای نبض جان ما شده در هر طپش حسین
این قلب بی ولای تو بی استفاده است
من خانهزاد ایل و تبار شما شدم
سرمایهام محبت این خانواده است
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمیشود
همچون حسین، مادر گیتی نزاده است
وقتی که فاطمهست خریدار اشکها
مُردن برای نم نم این غم چه ساده است
شهد وصال جای خودش، تحت قبهات
طعم دعا برای فرج فوق العاده است
::
ذکر فرج زیاد بخوانید چون ظهور
در ایستگاه سبز دعا ایستاده است
#منصوره_محمدی_مزینان
#حضرت_رقیه_س_شهادت
مرغ باغ ملکوتم که شکستهست پرم
ریخته دست زمان خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم،
در همین فاصله از زندگی مختصرم
چند روزیست که از حال دلم بی خبری
چند روزیست که از حال سرت بی خبرم
شانهی سنگ شده جایِ سر دختر تو
جایِ آغوش تو ای کوهترین مرد حرم
کاش میشد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتری از شهر برایت بخرم
کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم
سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان
هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم
گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا
معجر سوختهای هست ببندم به سرم
کاش میشد که نخی از گل پیراهن تو
با خودم محض تبرک به مدینه ببرم
آبرو بود که از کاخ ستم میبردم
با همین اسلحهی اشک و همین چشم ترم
دست و پا گیر شدم، مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم
بین زهرا و رقیه چه شباهتهاییست!
کشتهی سیلیِ بعد از غم داغ پدرم
#منصوره_محمدی_مزینان