#فانی_تبریزی
#سرو_خرامان
اي جان چه شود روزي بينم رخ جانان را
آن ماه جهانآرا يا مهر درخشان را
در باغ همه گلها مشتاق رخ يارند
تا از دل و جان بينند آن سرو خرامان را
بس كفر سر زلفت آشفته بود بر دوش
ترسم ز پريشاني يغما كند ايمان را
از غمزه و مژگانت دلها همه در خون است
بر هم بزن اي دلدار آن لشگر مژگان را
در ملك سيهچشمان تو پادشه حُسني
ما بندة تسليميم شاهنشه خوبان را
لب تشنة وصليم و دلخستة هجرانيم
خود وعدة وصلي ده اين خستة هجران را
تا كي ز فراق تو دل خون كند اي دلبر
باز آي و چراغان كن اين بزم پريشان را
اي حجّت حق گر تو از پرده برون آيي
در پاي تو اندازيم جانانه سر و جان را
ظلمتكده شد گيتي از ظلم و ستمكاري
از عدل منوّر كن اين عالم امكان را
هر حكم كه فرمايي ما بندة فرمانيم
از جان همه فرمانبر فرمايش سلطان را
آدينه بود جانا وقت است كه باز آيي
خاموش كني در دل اين آتش هجران را
مولا تو شفاعت كن در روز جزا از لطف
اين «فاني» مسكين و سرگشتة حيران را.
#فانی تبریزی