eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
253 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
735 ویدیو
308 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
مرثیه حضرت رقیه(س)در خرابه شام محمود وزنه (ضامن اصفهانی) طوطی طبعم زنوخوش نغمه ی مستانه کرد وز نوای جانگدازش عالمی دیوانه کرد یادم آمد از زمانی کان یزید بی حیا جای آل الله را در گوشه ی ویرانه کرد دخت شاه دین رقیه با هزاران رنج و غم گفت یا زینب مرا غم در ضمیرم خانه کرد عمه امشب کنج این ویران ز غم جان میدهم چونکه مارا از این فلک آواره ازکاشانه کرد آل عصمت رابشد صبر و قرار از کف برون چونکه یاد از باب خود آنگوهر یکدانه کرد آنقدر آندلغمین افغان کشیدی ای جگر کز فغان خویشتن ویرانه را غمخانه کرد گرم افغان بود با زینب گه نا گه از جفا رأس بابش را نمایان فرقه ی بیگانه کرد آنزمان رأس پدر در بر گرفت و از غمش اشک غم از دیده گان چون سبحه صد دانه کرد گفت بابا پیکر صد پاره ات بر گو کجاست کین یزید امشب سرت شمع و مرا پروانه کرد گوکدامین سنگدل پرخاک و خونکرد از جفا این دو زلف عنبر افشانی که زهرا شانه کرد ای پدر جان گریه کردم از فراقت آنچنان کز فراق شخص احمد استن حنانه کرد با پدر گرم نوا بودی که ناگه آن حزین مرغ روحش یاد گلزار جنان مردانه کرد اندر آن ویرانه اول جان سپرد آنشب ز غم پس رها از کف سر پر خون آن جانانه کرد ضامن از این داغ جانسوز غم افزا در جهان عاقل ودیوانه را دل خون تر ازپیمانه کرد.
در مدح و مصیبت حضرت زینب علیها السلام محمود وزنه ( ضامن اصفهانی ) آفتاب عالم آرا دخت حیدر زینب است سایه ی امن و امان ماه منور زینب است بانوئی کاندر حریم پاک یزدان از ازل شد بجان مرتضی روح مصور زینب است آسمان دین حق را در دو عالم صبح و شام روشنی بخش مه وخورشیدو اختر زینب است گوهر دریای دانش قلزم علم و عمل دخت پاک حضرت زهرای اطهرزینب است مخزن صبر و شکیب و طاقت حلم خدا منبع جود وسخا خاتون محشرزینب است آنکه اندر کربلای پر بلا هر دم ز کین داشت دردل ماتم عباس واکبر زینب است بانوئی کاندر منای قرب حق با چشم تر دید داغ یار و انصار و برادر زینب است آنکه شد از کینه قوم لعین در کربلا بیکس وبی مونس وبی یار ویاور زینب است شیعیان خاکم بسر کز بهر قتل شاه دین سینه بریان دیده گریان تیره معجرزینب است آنکه اندر قتلگه چونجان خود در بر گرفت پیکر صد پاره ی سلطان بیسر زینب است آنکه با صد شورش و افغان و ماتم از وفا بوسه ها زد شاه خوبانرا بحنجر زینب است ضامنا ذکر مصیبت کن تو ازجان روز و شب زانکه زین غم تا قیامت زار ومضطر زینب است
در مناقب و مصائب عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها خدا ز صبر و تحمل سرشته طینت زینب گشای چشم بصیرت ببین حقیقت زینب ندیده چشم فلک تا کنون بعرصه ی عالم زنی بجاه وجلال و شکوه و سطوت زینب زبان عقل کجا دم زند ز مدح و ثنایش بجز خدا نزند دم کس از فضیلت زینب در آنزمان که مصمم بدشت کرببلا شد فلک دو دست گشود از پی اذیت زینب بپیش دیده ی او شد شهید اکبر و اصغر ببین تحمل و صبر و قرار و طاقت زینب دمی که از غم سلطانِ دین بآه و فغان شد گریست دیده ی جن و ملک بحالت زینب رود بجنت موعود شاد و خرم و خندان هر آنکسی که کند گریه در مصیبت زینب بحشر از غم و انده مصون بود از آنکه شامل حالش شود شفاعت زینب.
محمود وزنه (ضامن اصفهانی) ای بهین بانوی عالم دُر درج اقتدار وی مهین خاتون محشر ماه برج افتخار علت غائی عالم عصمت کبری حق بنت احمد روح حیدر مام پاک هفت و چار مخبر سر قضا و واقف راز قدر کاشف اسرار احمد محرم پروردگار کعبه ی اهل صفا و قبله ی اهل دعا نقطه ی پرگار هستی شافع روز شمار اصل ایمان معنی دین مرکز احکام حق سیرت شرع محمد صورت صورت نگار چون توئی بنت پیمبر جای دارد گویمت انبیا و اولیا را گشته ای آموزگار هاجر و حوا و مریم فضه ات را از شرف گشته هریک دمبدم ازجان ودل خدمتگذار ملک هستی آمد از جود وجودت در وجود بی وجود جود تو هستی ندارد اعتبار ای سپهر عفت و عصمت مه برج جلال قطب ایمان بانوی خلوتسرای کردگار مهرومه تاحشر بودی درخسوف ودر کسوف گر نبخشیدی ضیا بر هر دو در لیل و نهار از پی کسب سعادت روز و شب نه آسمان ریزدت بر آستان دایم کواکب بیشمار تا ملایک در فلک سازند کحل دیدگان هر زمان جبریل از کوی تو میروید غبار سر بخاک مقدمت بنهاده اند افلاکیان خاکیان را دل نباشد از چه بهرت بیقرار گر بدامانت نمیزد نوح دست التجا کشتیش از بحر هرگز ره نبردی در کنار یونس ار مهر ترا منزل نمیدادی بدل کی ز بطن حوت می آمد برون در روزگار بر تو گر یوسف نمیشد ملتجی در قعر چاه تا ابد از جور اخوان بود در آنچه دچار ای هزاران چون خلیل اندر پناهت در امان همچو اسماعیل سازم جان بدرگاهت نثار دیده برخوان عطایت تا ابد دارم چو مور زانکه میباشد تراصدها سلیمان ریزه خوار نعمتی خوشتر چه باشد از ثنای چون توئی فخر این نعمت مرا بس در بر خرد و کبار هر کجا مدح ترا گویم من از صدق و صفا فرش آن محضر شود بال ملایک ز افتخار منکر مدح تو و طبع مرا خواهم ز حق بی سئوال وبی جواب اندر جزا در قعر نار درصف محشر که هرکس برکسی دارد امید من امیدم بر تو باشد با دو چشم اشکبار چون سمندر زآتش غم سوخت در جهان ز ابر رحمت از عنایت بر سرش لختی ببار.
میلادیه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مهی ز برج شرف گشت طالع و تابان که مهر و ماه فلک را نموده او رخشان یگانه در دو دریای رحمت داور سوم امام مبین بانی چهار ارکان اصول پنج حس وشش جهات وهفت اختر ریاض هشت بهشت و نظام نه گردان پی مدایح آنشاه عشری از اعشار زبان عقل کجا میتوان کند عنوان شهی که ذات خدا خونبهای او باشد روا بود که کنم جان بمقدمش قربان حسین فاطمه نور دو دیده حیدر قدم نهاد در عالم بجلوه رحمان شداست قابله لعیا چو بهر این مولود بخلد فخر و مباهات کرده بر حوران ز فرش جانب عرش برین مسمم شد بدست یاری جبریل و گفته یزدان شدند جمله زدیدار حضرتش در عرش ملائک از دل وجان پای کوب و دست افشان بوجد و عیش و طرب سر بسر قرین گشتند صفوف جنی و انسی ز آشکار و نهان ز فیض اوست که شد توبه اش قبول آدم ز جود اوست که شد نوح ناجی از طوفان زعون اوست سلیمان بوحش و طیر آمد خدیو و رهبر و سرخیل و سرور و سلطان همین شهی است که بر پور آذر آذر را نمود برداًسلام و رهاندش از فقدان به بحر رحمت او انبیا همه سیراب بخوان نعمت او اولیا همه مهمان ز بهر یاری دین محمد محمود بعرصه گاه وجود آمد آنشه زیشان بروی خلق جهان باز شد در رحمت ز بحر حق چو عیان گشت گوهر غلطان سحاب جود و عطایش همیشه میبارد بفرق عالم هستی بدون شک و گمان امین هر دو جهان یار کهتر و مهتر پناه اسفل و اعلا معین پیر و جوان اصول عالم هستی قوام غیب و شهود کلید کنز خفی حافظ همه قرآن قسیم جنت و دوزخ کتاب فضل و کمال شفیع منعم و مسکین مراد خلق جهان چنان به حشر شود یار و یاور است که بگذرد ز سر جرم شیعیان رحمان اگر تو شیعه آن سر پاک یزدانی عجب مدار کند گر شفاعت شیطان شهی که کون و مکان را شد از ازل بانی بقای نام گرامش همیشه جاویدان معاندان جنابش چو غنچه خونین دل موالیات وجودش چو گل بود خندان موافقان مدیحش ز حادثات ایمن منافقان ثنایش همیشه در خزلان تو را چه غم دگر ای از صف محشر به حالتی که حسین است شافع عصیان.
در مدح حضرت علی اکبر علیه السلام رخشنده روز و شب چو مه و مهر خاور است از جان هر آنکه را که بدل مهر اکبر است اکبر که هست زاده ی لیلای دلغمین آرام جان حضرت زهرای اطهر است ای جان عالمی بفدایش که گفته اند مرآت حق نما و شبیه پیمبر است زیبد که گویمش ز جلال و مقام و شان فرمانروای بوذر و سلمان و قنبر است کسب ضیاء شمس و قدر میکنند از او چون پای تا بسر همه انوار داور است پشت فلک مدام بی بوسه ی درش چون حلقه های زلف شب آساش چنبر است اندر سپهر شرع نبی گشته آفتاب در برج دین حق مه و خورشید و اختر است در کربلا ز خیمه به میدان چه شد روان گفتی بسوی گله ی رو به غضنفر است آن لحظه کوفیان همه گفتند کاین سوار رزم آور و دلیر و شجاع همچو حیدر است چون شد فدای دین بصف کین باذن باب روز جزا به نزد خدا فخر مادر است در آتش دل از چه نسوزیم ما ز جان کز داغ مرگ اوست جهانی پر آذر است ما را چو در طریق غمش پای همتست در هر دو کون سایه اقبال بر سر است دست طلب کسی که به دامان او زند ایمن ز حادثات به صحرای محشر است سجین بود به حشر مقام عدوی او جای محب او به لب حوض کوثر است با اشگ و آه محزون بروزگار در آذر غمش به فغان چون سمندر است.
مدح و مناقب حضرت علی و اشاره بمعراج خاتم انبیا محمود وزنه (ضامن اصفهانی) اگر که حق دَهَدم عمر نوح را یکسر تمام عمر کنم مدح خواجه قنبر حدیث لیلی و مجنون مرا چکار آید ثنای حیدر کرار میکنم از بر اگر سعادت جاوید شاملم گردد بیمن مدح علی پا نهم به هفت اختر کجا رود بسقر هر که را بدل باشد بقدر ذره یی از مهر ساقی کوثر نمی رود بجان هر که را بدل نبود ولای خواجه کونین فاتح خیبر شه سریر ولایت مروج اسلام علی عالی اعلا خدیو دین پرور نگویمش چو نصیری خدای بی همتا ز بیم آنکه نگردم در اینزمان کافر بحق حق که بحق شیر حق بود ملحق بگو بمنکر او بنگر و بکن باور هنوز مادر گیتی نزاد فرزندی که همچو او بشود فخر دودمان پدر بروز رزم که صمصام او شود عریان لباس مرک بپوشد به پیکر لشگر شهیکه تیغ کجش کرد پشت دینراراست خمید قامت دشمن ز بیم آن سرور ز خوان مکرمتش بهره ور همه عالم بشکر نعمت او وحش و طیر و جن و بشر زمین کعبه ز یمن قدوم آن مولا شده است قبله حاجات از شرافت و فر نوشته با قلم صنع بر در رضوان نبی مدینه علم و علیست او را در شبی که ختم رسل کرد عزم عرش از فرش که از صفای جمالش فلک شود زیور رسید در فلک چهارم آن خجسته خصال عیان قطار بعیر آمدش بمد نظر به جبرئیل امین گفت احمد مختار که ای مرا تو بدینراه مونس و یاور تأملی بنما تا که این قطار بعیر ز پیش ما بنمایند این زمانه گذر جواب ختم رسل گفت حضرت جبریل که ای یگانه حبیب خدای جن و بشر خلاص می نشوند آخر این قطار بعیر اگر که صبر کنی تا بعرصه ی محشر نبی امی مکی سپس چنین فرمود ز بارشان شده ای تا به اینزمان مخبر ز راه صدق و صفا گفت جبرئیل امین که تا بحال بمن کس نداده است خبر بگفت ختم رسل در جواب جبرائیل که هست مدح و ثنای ولی حق حیدر بعوج مدح و ثنایش کجا تو ره یابی اگر ز صبح ازل تا ابد زنی شهپر اگر نبود وجود علی عمرانی نه عرش بود و نه فرش و نه کشتی و لنگر پناه کون و مکان حامی کلام الله معین دین مبین یار کهتر و مهتر نجات یافت دو سرور به دوستی علی یکی ز قلزم طوفان یکی دگر ز آذر خلاص می نشدی یوسف از چه کنعان اگر نبود معینش وصی پیغمبر شدند پیرو فرمان مرتضی از جان شعیب و یوشع و شعیا و خضر و اسکندر علی به یونس غمدیده دافع غم شد علی بجمله رسولان حق شدی یاور علی به اهل سماوات سید و مولا علی بخلق جهانست سرور و رهبر علیست حامی شرع محمد محمود علیست هادی احکام و شاه دین پرور علیست آنکه بکف داشت از فتحنا تیغ علیست آنکه ز طاها بسربدش افسر علیست آنکه نپیچید سر ز فرمانش نه آب و آتش سوزان نه خاک و نه صرصر علیست آنکه بدرگاه رفعتش خورشید برای کسب ضیا سر نهاده بر عقبر علیست آنکه بمنبر دم از سلونی زد کجا رواست چنین دعوی از کس دیگر علیست آنکه بایمای او کند مأوا پسر ز پشت پدر در مشیمه ی مادر علیست آنکه بدستش امور هستی را بصبح روز ازل داده خالق اکبر علیست آنکه نبی بی وضو نبردش نام مرا چه حد که بگویم ثنای آنسرور علیست آنکه در اوصافش آورد ضامن ز بحر طبع گهر زا همی درو گوهر.
توصیف سید مرسل و عقل کل خاتم انبیا (ص) خلقتی کاوّل عیان از پرده ی اسرار شد عالمی از نور رویش مَطلَعُ الاَنوار شد گشت ظاهر نور خلّاق دو عالم بی حجاب عقل کل چون آشکار از پردۀ اسرار شد مصطفی ختم رُسُل سر حلقۀ اهل یقین کز وجودش ملک عالم سر بسر گلزار شد آفتابی کز ازل همره نبودش سایه ای ماه رخسارش ضیابخش شبان تار شد واقف علم لَدُنّی کاشفِ سرو عَلن صادر و مصدر به هر اوراد و هر اذکار شد کانِ حکمت بحرِ رحمت ساحلِ امن و امان آسمانِ جود و بخشش بحرِ گوهر بار شد گوهرِ دریای وحدت هادیِ راه نجات ناخدایِ کشتی دین رهبرِ احرار شد ماسوا را بس بود این فخر کز امر خدای رهسپار لیلة الاسرا شهِ ابرار شد آنشبی کز فرش عازم شد به عرش کبریا در تجلّی از جمالش گنبد دوّار شد بهر همخوانیِ احمد آن زمان در لامکان آشکار از پرده دست شد عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم، کون و مکان ظاهر از یُمن قدومش سر بسر یکبار شد مهر و ماه و اختر و پروین و کوکب در فلک روشن از رخسار او از ثابت و سیار شد سال و ماه و هفته و لیل و نهار و هر چه هست جمله پیدا از حبیب قادر غفار شد آب و خاک باد و آتش کز ازل آمد پدید پیرو حکمش سراسر تا ابد هر چار شد جنّ و انس و وحش و طیر و نور و مار و مور از دم جانبخش احمد جمله برخوردار شد جنّت و غلمان و کوثر طوبی رضوان و حور ظاهر از نور جمال احمدِ مختار شد کائنات از خوانِ جودش ریزه خوار از جزء و کل ممکنات از فیض عامش غرق در انهار شد کاخ دینِ حق که همچون کوه باشد استوار این بنا را خاتم پیغمبران معمار شد احمد و محمود ابوالقاسم محمّد کز شرف شهریار شهر دین ایزد دادار شد جز رسول هاشمی و عترت اطهار او کی کسی آگه ز سر خالق جبّار شد در مدیح مصطفی و عترتش جز کردگار کس در این عالم نشاید لایق گفتار شد در طریق بندگی شاید بحق ملحق شود هر که چون منصور اناالحق گو فرازِ دار شد من به مکتبخانه ای هرگز نرفتم در جهان این سعادت شاملم از عترت اطهار شد ساغرم از ساقی کوثر وصی مصطفی در محیط علم و دانش اینچنین سرشار شد جای دارد گر بگوید در فلک خیل ملک دست افشان پای کوبان بهر این اشعار شد خامه در معراج مدحش خواست تا پویا شود چون براق طبع «» عاجز از رفتار شد.
قصیده در مصیبت امام هفتم حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام محمود وزنه (ضامن اصفهانی) شیعیان آمد مرا شرحی زنو در خاطرا کز شرارش همچو نی صد شور دارم در سرا گوش دل بگشا اگر خواهیکه از من بشنوی شرح جانسوز و غم افزا با دو چشمان ترا گریه کن هرجا که دیدی یک غریبی را اسیر ز کف ظالم بزنجیر ستم بی یاورا یاد آور آن غریبی را که در زندان کین زیر زنجیر جفا بودی بحال مضطرا گوشه زندان هارون با هزاران رنج و غم هفت سال از راه کین بد آن امام و رهبرا خون جگر بودی در آن زندان تاریک عدو سالها موسی ابن جعفر زاده پیغمبرا همدمی ز حلقۀ زنجیر کین بر سر نداشت مونسی جز رنج و غم هرگز نبودش در برا آنزمان از درگه حق مرک خود کردی طلب مستجاب آمد دعای او بنزد داورا چونکه رفت از دار دنیا از جفای دشمنان مرغ روحش سوی جنت باز کردی شهپرا با خبر از مرک او شد چونکه هارون دغا چار حمالش فرستاد آن لعین ابترا آمدند آن چار تن حمال در زندان کین تا که بردارند تن آزردۀ آن سرورا کاش بودی یک نفر اندر زمین کربلا تا که بردارد ز خاک تیره جسم بی سرا آه و واویلا که اندر قتلگه سلطان دین دریم خون غوطه ور شد از جفای لشگرا شور محشر شد بپا آندم که آمد بر سرش در دریای حقیقت زینب غم پرورا جسم آنشه را بدید از جور و ظلم کوفیان پاره پاره از دم شمشیر و تیر و خنجرا آن تن صد پاره را چونجان خود در برگرفت در مناجات آنزمان شد با خدای اکبرا پس چو قرآن بر گرفتی جسم شه را روی دست در مناجات آنزمان شد با خدای اکبرا گفت یارب کن قبول این هدیه از آل رسول چونکه در راه تو شد مقتول قوم کافرا ضامن از این گفته ی جانسوز ترسم در جهان شورشی بر پا شود مانند روز محشرا.
در مدح و مصیبت حضرت زینب علیها السلام محمود وزنه ( ضامن اصفهانی ) آفتاب عالم آرا دخت حیدر زینب است سایه ی امن و امان ماه منور زینب است بانوئی کاندر حریم پاک یزدان از ازل شد بجان مرتضی روح مصور زینب است آسمان دین حق را در دو عالم صبح و شام روشنی بخش مه وخورشیدو اختر زینب است گوهر دریای دانش قلزم علم و عمل دخت پاک حضرت زهرای اطهرزینب است مخزن صبر و شکیب و طاقت حلم خدا منبع جود وسخا خاتون محشرزینب است آنکه اندر کربلای پر بلا هر دم ز کین داشت دردل ماتم عباس واکبر زینب است بانوئی کاندر منای قرب حق با چشم تر دید داغ یار و انصار و برادر زینب است آنکه شد از کینه قوم لعین در کربلا بیکس وبی مونس وبی یار ویاور زینب است شیعیان خاکم بسر کز بهر قتل شاه دین سینه بریان دیده گریان تیره معجرزینب است آنکه اندر قتلگه چونجان خود در بر گرفت پیکر صد پاره ی سلطان بیسر زینب است آنکه با صد شورش و افغان و ماتم از وفا بوسه ها زد شاه خوبانرا بحنجر زینب است ضامنا ذکر مصیبت کن تو ازجان روز و شب زانکه زین غم تا قیامت زار ومضطر زینب است
توسل به حضرت ، حضرت زهرا سلام الله علیها محمود وزنه ( ) ای بهین بانوی عالم بنت ختم انبیا وی مهین خاتون محشر زوج شاه اولیا مادر شبیر و شبر شیعیان را رهنما عصمت کبرای حق مرآت ذات کبریا حاجت ما کن روا یا فاطمه یا فاطمه خلوت خاص خدا را از ازل زینت فضا مهر و مه را تا ابد صبح و مسا نور و ضیا نیر برج سعادت نور مشکواه هدا در درج جود و بخشش گوهر بهر سخا بر محبان کن عطا یا فاطمه یا فاطمه علت غائی عالم بانی عرض و سما فرش درگاهت زند صد طعنه بر عرش علا خاک کویت در فلک چشم ملک را طوطیا سر ز فرمانت قد هرگز نپیچد چون قضا درد ما را کن دوا یا فاطمه یا فاطمه.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ شهادت(سلام الله علیها) این شنیدستم که در شام بلا شد خرابه منزل آل عبا .. اندر آن ویرانه با حال فکار جمله با افغان و چشم اشکبار .. بر حسین و جمله یاران او سربسر مویه کنان آشفته مو .. یکطرف زینب بآه و شور و شین یکطرف اندر فغان بنت الحسین .. یکطرف لیلای زار ناتوان از غم اکبر بفریاد و فغان .. یکطرف از بهر اصغر اشگبار با هزاران غم رباب دلفکار .. یکطرف بیمار زار خون جگر گرم آه و ناله از بهر پدر .. آه از آنساعت که شد گرم فغان آن سه ساله دختر شیرین زبان .. گفت با زینب چه شد بابم حسین خواهم آید در برم آن نور عین .. زینب آهی بر کشیدی از جگر کی رقیه رفته بابت در سفر .. بسکه بارید اشگ از هجران باب شد در آن ویرانه آن دختر بخواب .. دید اندر خواب باب مهربان کاندر آغوشش کشیدی همچو جان .. گفت بابا حالت زارم ببین هم اسیرم هم غریبم هم غمین .. از فراغت ای پدر خون شد دلم در خرابه گشت بابا منزلم...