eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
248 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
533 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
بزم ماتم زهرا ... سید رضا اشکی بُود مرا که به دنیا نمی دهم این است گوهری که به دریا نمی دهم گر لحظه ای وصال حببم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم عمری بود که گوشه نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم در سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم دامان او ز دست تمنّا نمی دهم سرمایه ی محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبّت زهرا نمی دهم امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم.
زبانحال حضرت ام البنین(س) کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم شرار درد به جانش کشد زبانه منم کسی که در دل دریای غم فتاده و نیست ره نجاتش از این بحر بی‌کرانه منم کسی که مادر خوشبخت روزگاران است ولیک تیر بلا را بود نشانه منم کسی که همسری با علی بود فخرش ولیک غم زده بر هستیش زبانه منم کسی که سیده امّ‌البنین بود نامش ولیک مانده از این نام بی‌نشانه منم به یاد قبر عزیزان خویشتن هر روز کسی که ساخته اندر بقیع لانه منم شدم غریب پس از عون و جعفر و عباس کسی که بار غریبی کشد به شانه منم کسی که چهار پسر بوده حاصل عمرش که از شهادتشان خورده تازیانه منم شنیده‌ام که جدا شد دو دست عباسم کسی که دست به سر زد در این میانه منم شنیده‌ام که به چشمش نشست تیر جفا کسی که سوزد از این داغ جاودانه منم غریب دشت بلا را دریغ مادر نیست کسی که گریه بر او کرده مادرانه منم دو نازدانه ز عباس من به جا مانده کسی که سوخته با این دو شمع خانه منم قلم زده است «مؤید» چو در مصیبت من کسی که شافع او شد به این بهانه منم.
میلادیه حضرت علی اصغر علیه السلام امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین در رگ و شریان او جاری بود خون خدا از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین شاهد فردای عاشورا بود در دامنش یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است یاور نوآوری را در بغل دارد حسین تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند کارساز دیگری را در بغل دارد حسین ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین.
در سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینۀ سینا نمی دهم تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم دامان او ز دست تمنّا نمی دهم. سیدرضا https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi/3058
یامهدی الا که راز خدایی خداکند که بیایی تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی شب فراق تو جانا خدا کند که سرآید سرآید وتو برآیی خدا کند که بیایی دمی که بی تو برآید خدا کند که نباشد ألا که هستی مایی خداکند که بیایی تو احترام حریمی تو افتخار حطیمی تو یادگار منایی خدا کند که بیایی تو مشعری عرفاتی تو زمزمی تو فراتی تو رمز آب بقایی خداکند که بیایی به سینه ها توسروری به دیده هاهمه نوری به دردها تو دوایی خدا کند که بیایی دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی خداکند که بیایی.
یا مهدی الا که راز خدایی خدا کند که بیایی تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی شب فراق تو جانا خدا کند بسر آید سر آیدُ تو برآیی خدا کند که بیایی دمی که بی تو بر آید خدا کند که نباشد الا که هستی مایی خدا کند که بیایی تو از خداست وجودت ثبات دهر ز جودت رجایی و همه جایی خدا کند که بیایی بگفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی به هر دعا که توانم ترا همیشه بخوانم الا که روح دعایی خدا کند که بیایی نظامُ نظم جهانی امام عصر و زمانی یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی فسرده عارض گلها فتاده عقده به دلها تو دست عقده گشایی خدا کند که بیایی..
مدح حضرت رقیه (س) سید رضا موید خراسانی ای بارگاه کوچک تو قبله ای عظیم وی روضۀ مبارک تو روضۀ نعیم باشد حریم اقدس تو قبله گاه دل تا خفته چون تو جان جهانی در آن حریم هم دختر امامی و هم خواهر امام هم خود کریمه هستی و هم دختر کریم قَدرت همین بس است که خوانند اهل دل حق را به آبروی تو ای رحمت نعیم! یک دختر سه ساله و این مرتبت دگر گیتی بود ز زادنِ همچون توئی عقیم ای نور چشم زادۀ زهرا رقیه جان هر چند کوچکی تو، بُوَد ماتمت عظیم دریای صبر را تو فروزنده گوهری زان دشمنت به رشته کشید، ای درّ یتیم! آن شب که جای، گوشۀ ویرانه ساختی روشنگرت سرشک بود، آهِ دل ندیم...
اربعین برگشتم از شام بلا حسین جان بار دگر در کربلا حسین جان حسینِ من کجائی؟ وای از غم جدائی (2) بس خورده ام از خصم تازیانه آتش زقلبم می کشد زبانه آن شب که درخرابه کربلا شد رقیه هم از اسرا جدا شد حسینِ من کجائی؟ وای از غم جدائی (2) من شرح اربعین شنیده بودم کاش این چنین روزی ندیده بودم آنان که باششماهه جنگ کردند از ما پذیرایی به سنگ کردند حسینِ من کجائی؟ وای از غم جدائی (2) چلّه نشینانِ غمت رسیدند کبوترانِ حرمت رسیدند یک شب به سیری ماغذا ن ...
﷽ حضرتِ حمزۀ سیدالشهداء(علیه السلام) ای کشته ای که بود اُحُد کربلای تو اهل ِ مدینه نوحه گران در عزای تو . شیر خدا و شیر رسول خدا تویی ای نام سیدالشهدایی سزای تو . قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو . شد خلعتِ شهادت تو جامه ی رسول جانها فدای پیکر در خون شنای تو . ای قامتِ بلند رشادت به هر زمان کوتاه بود عبای پیمبر برای تو . ماتم چرا گیاه به پای تو ریختند؟! میباید آنکه ریخت سر و جان به پای تو . اعضاءِ تو ز تیغ ستم پاره پاره شد پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو . هر عضوت از نسیم شهادت چو گُل شکفت در راهِ دین چو مُثله نشد کس سوای تو. هفتم و به قولی پانزدهم شوال سالروز شهادت حضرت حمزه عموی باوفا و والا مقام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ میلادیه حضرت علی اصغر علیه السلام . امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین . هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین . غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین . جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین . یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین . خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین . پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین . گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین . هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ در مقام آبروی اهل دل از خاک پای مادر است هرچه دارند این جماعت از دعای مادر است . آن بهشتی راکه قرآن می کند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیرپای مادر است . آسمان زندگی شد روشن از نور پدر گلشن هستی مصفاازصفای مادر است . قوت شیر از شیرۀ جان می خوراند طفل را وین شگفت آید که خون دل غذای مادر است . گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب مهربانتر دیگر از مادر خدای مادر است . از دم روح القدس عیسی پدیدآمد اگر باز هم پرورده در ظل همای مادراست . اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او چون دم عیسی بن مریم در دعای مادراست . قدر وجاهی راکه دراسلام دارا شد اویس از کمال طاعت وخدمت برای مادراست . امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی چون رضای مصطفی هم در رضای مادر است . بسکه محبوب است مادر داشتن بر هر کسی مصطفی را دخترش زهرا به جای مادراست . من که از مهر علی جان ودلم دارد صفا این صفای باطن من از صفای مادراست . طبع والایم که منت بر نمی دارد زکس شرمگین از رحمت بی منتهای مادراست . بهترین منظر به چشم ودل مرا سیمای اوست خوشترین آواز در گوشم صدای مادر است . با تضرع چهره بر پایش سود و گفت: آبروی اهل دل از خاک پای مادراست.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ شهادت حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد .. آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد .. گفتند درد خود ز چه درمان نمی کنی فرمود مرگ را به چه بایست چاره کرد؟ .. می خواست روزه واکند از آب کوزه لیک یارب چه آب بود که کار شراره کرد .. پیدا بود که با جگر او چه کرده است زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد .. دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد .. جعده به پاس مرحمت بی حساب او در حق حضرتش ستم بی شماره کرد .. باران تیر بر تن و تابوت او بریخت تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد .. در روضۀ بقیع چو شد دفن پیکرش آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد .. یا مجتبی! به حال «مؤیّد» نگاه کن کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد.