#نوحه_حضرت_رقیه(ع)
#سبک_همه_جا_کربلاست
آمدی ای پدر کنج ویرانه ام
توچوشمعی ومن همچوپروانه ام
ای پدرجان حسین ۴بار
ای پدر دیدن دخترت آمدی
بریتیمان خود نیمه شب سرزدی
ای پدر
دخترت را ببین وحشیانه زدند
سیلی و کعب نی تازیانه زدند
ای پدر...
بس دویدم به شب در پی غافله
از مغیلان زده پای من ابله
ای پدر
هرزمانی که من نام تو برده ام
از عدویت پدر من کتک خورده ام
ای پدر
رفتی بی من سفر من شدم خون جگر
جان زهرا مرا همره خودببر
ای پدر...
غرق خونین لبت بوسه ها میزنم
جاندهم پیش تو دست وپامیزنم
ای پدرجان...
#عبدالحسین_محبی
#نوحه_حضرت_رقیه(س)
#سبک_آتش_گرفته_خانه ام
ای همسفرخوش آمدی ای پدرجانم
ببریده سر خوش آمدی ای پدرجانم
یا ابتا یا ابتا باباحسین جان۴بار
ببریده حنجر آمدی ای پدرجانم
از تن جدا سر آمدی ای پدرجانم
یا ابتا یا ابتا
کی حنجر خشکت درید ای پدرجانم
رویت بخاک وخون کشید ای پدرجانم
یا ابتا یا ابتا
کی کرده طفلت را یتیم ای پدرجانم
بنشانده بر سوگ عظیم ای پدرجانم
یاابتا یاابتا
ازناقه شب افتاده ام ای پدرجانم
تنهابه صحرامانده ام ای پدرجانم
یاابتایاابتا
دویدم پی قافله ای پدرجانم
پایم شده پر آبله ای پدرجانم
یاابتایاابتا
زدخصم وحشیانه ام ای پدرجانم
سیلی و تازیانه ام ای پدرجانم
یاابتایاابتا
زجر اسارت دیده ام ای پدرجانم
دل ازجهان ببریده ام ای پدرجانم
یاابتایاابتا
بی تو نخواهم جان دگر ای پدرجانم
امشب مرا با خود ببر ای پدرجانم
یا ابتا یا ابتا...
#عبدالحسین_محبی
#نوحه_زمزمه_حضرت_رقیه(س)
#سبک_مختارنامه
(برخیزکه شورمحشرآمد)
ای عمه شب هجران سرآمد
بنگر پدرم از سفر آمد
ای عمه ببین بابا خوبم
بردیدن دخترباسر آمد
باباای پدرجان ای پدرجان۴بار
ای عمه چرارنگش پریده
سنگ کین پیشانیش دریده
ای عمه چه کس باتیغ خنجر
رگهای گلویش را بریده
باباای پدر
ای عمه بابای من غریب است
رخ غرق بخون شیب الخضیب است
بهراین لبان خشک وخونین
ذکر لب من امن یجیب است
باباای پدر
ای عمه اگراین سرباباست
برگوپس کجاپیکرباباست
گه برروی نی گه طشت زربود
حال آغوش من بسترباباست
باباای پدر
ای عمه به غمهایت سهیمم
کی بنشانده درسوگ عظیمم
ای عمه تولااقل به من گو
کی درکودکی کرده یتیمم
باباای پدر
ای عمه ببوسم این لبان را
این لبها نه جای خیزران را
آنقدر ببوسم تا دهم جان
اهدایش نمایم نیمه جان را
باباای پدر
ای عمه ببین نیلی تن من
بی تاب ورمق شدبدن من
ای عمه بیا و کن تماشا
درپیش پدر جانکندن من
باباای پدر
(عبدالحسین محبی)
#نوحه_حضرت_رقیه(س)
#سبک_حاج_ناظم
امشب تومهمان منی پدرجان
توبهترازجان منی پدرجان
میهمان که دیده تشنه سربریده
ای تشنه لب آب آورت کو
ای سر بریده پیکرت کو
باباحسینجانم حسینجان۴بار
رگهای گردن تورابریدند
باسنگ کین پیشانیت دریدند
چولاله پرپری رخت خاکستری
هلال منخصف بخونی
ازخیزران لب لاله گونی
باباحسینجانم
بامن توبودی ای پدرصمیمی
رفتی نصیبم بی توشدیتیمی
بعدتوای پدر شدم من دربدر
دشمن مرامیزدپدرجان
ازکربلا تاشام ویران
باباحسینجانم
جامانده ام ازقافله پدرجان
پایم شده پرآبله پدرجان
زجرتامرا دید گیسویم میکشید
مشتی بدستش مانده مویم
نیلی زسیلی کرده رویم
باباحسبنجانم
جان برلبم رمق به تن ندارم
تاکه سرت بردامنم گذارم
نثارت میهمان کنم این نیمه جان
لب برلبانت میگذارم
بابوسه ای جان میسپارم
باباحسینجانم...
#عبدالحسین_محبی
#نوحه_حضرت_رقیه(ع)
#سبک_همه_جاکربلاست
آمدی ای پدر کنج ویرانه ام
توچوشمعی ومن همچوپروانه ام
ای پدرجان حسین ۴بار
ای پدر دیدن دخترت آمدی
بریتیمان خود نیمه شب سرزدی
ای پدر
دخترت را ببین وحشیانه زدند
سیلی و کعب نی تازیانه زدند
ای پدر
بس دویدم به شب در پی غافله
از مغیلان زده پای من ابله
ای پدر
هرزمانی که من نام تو برده ام
از عدویت پدر من کتک خورده ام
ای پدر
رفتی بی من سفر من شدم خون جگر
جان زهرا مرا همره خودببر
ای پدر
غرق خونین لبت بوسه ها میزنم
جاندهم پیش تو دست وپامیزنم
ای پدرجان
(عبدالحسین محبی)
#نوحه_حضرت_رقیه(س)
#سبک_حاج_ناظم
سربریده گشتی مهمان من
تویی عزیزبهترازجان من
رسیدی ازسفر شه تشنه جگر
خوش آمدی بکنج ویران
خرابه را کردی چراغان
بابا حسین باباحسین جان۴بار
بگوکه رگهای گلویت برید
چه کس محاسن تودرخون کشید
که ببریده سرت یتیم شددخترت
زدخصم چوب خیزرانت
خونین شده لعل لبانت
باباحسین
ازآن زمان که رفتی باباسفر
شدم اسیر دشمنان دربدر
رخم گشته نیلی زبس خورده سیلی
بس تازیانه خورده بودم
عمه نبود من مرده بودم
باباحسین
بوسه زنم به غرق خون لبانت
این نیمه جان من فدای جانت
شوم من فدایت بمیرم برایت
داغ توازجان کرده سیرم
امشب کنار تو بمیرم
باباحسین
(عبدالحسین محبی)
#نوحه_حضرت_رقیه(س)
#سبک_حاج_ناظم
بدیدنم سرپدرخوش آمد
همسفرمن ازسفرخوش آمد
عزیزجانمی شبی مهمانمی
خوش آمدی سربریده
جانم زغم برلب رسیده
باباحسین باباحسین جان۴بار
باباچه کس راست زتن بریده
کی حنجرخشکت زهم دریده
شهیدغریبی توشیب الخضیبی
کی دخترت رابی پدرکرد
درشام وکوفه دربدرکرد
باباحسین
ازآنزمان که بی پدرشدم من
باشمرخولی همسفرشدم من
رخم گشته نیلی زبس خورده سیلی
هریک مرا زد وحشیانه
باکعب نی با تازیانه
باباحسین
از ناقه افتادم شبی بصحرا
آمدبه یاری من آنجا زهرا
بدیداشک وآهم طفلی بی پناهم
دستم گرفت بادست خسته
دیدم که پهلویش شکسته
باباحسین
ازخارهادارم بپانشانه
گلهای آبله زده جوانه
جرمم آخرچه بود صورتم شدکبود
اززجر،زجرافسرده بودم
عمه نبودمن مرده بودم
باباحسین
دیگر مرو بی من سفر پدرجان
همراه خود مرا ببر پدرجان
چوپژمرده برگم که راضی بمرگم
زین زندگانی بیتوسیرم
امشب کنارتو بمیرم
باباحسین
درطشت زر از بهر رفع تهمت
کردی توقرآن دلنشین تلاوت
شده خارورسوا یزید بی حیا
زدبسکه چوب خیزرانت
خونین شده لعل لبانت
باباحسین
گلبوسه ازخونین لبت بگیرم
برخشک لبهای تومن بمیرم
زاشکش دخترت دهدآب حنجرت
ازاشک غم شویم لبانت
جان میکنم فدای جانت
باباحسین
#عبدالحسین_محبی