وداع حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
با مقدمه ای در مدح حضرت زینب سلام الله علیها
مرحوم دکتر محمود پدیده تبریزی
زینب، آن کان حیا، گنج ادب
زینت آغوش مادر، زین اب
گوهر والای دریای شرف
دختر شاهنشه مُلک نجف
بنت زهرا، دخت شاه «لافتی»
خواهر مقتول دشت کربلا
مهر عالمتاب چرخ عزّ و ناز
دخت زهرا، بنت سالار حجاز
کیست زینب؟ در مصائب، شیرزن
دختر زهرا و بنت بوالحسن
کیست زینب؟ بانوی مُلکِ حجیز
امّهات اربعه او را کنیز
تا جهانِ هست را هستی به جاست
نهضت مردانهی این زن به پاست
دید چون مانده است بی یار و سپاه
کرد همراه شهنشه، خیل آه
رفت با تعجیل، دخت بوتراب
ذوالجناح آورْد تا گیرد رکاب
گفت: کای در جسم بیجان، جان من!
قبلۀ من! دین من! ایمان من!
ناگزیری گر ز رفتن بر قتال
ای شه دریا دل و گردون جلال!
باش تا چندی بگردم بر سرت
ای به قربان تو، چون من خواهرت!
باش تا، ای نور چشم بوتراب!
سیر بینم آن رخ چون آفتاب
غم مخور گر نیست، یار و یاورت
قاسم و عبّاس و عون و اکبرت
این سیهپوشان، سپاه و یار تو
جملۀ غمدیدگان، غمخوار تو
گفت: کای زینب! از این گفت و شنود
نیست در سودای جانان، هیچ سود
خستهام دیگر ز بار هجر یار
وصل او جویم ز هر دار و دیار
نیست غیر از دوست، منظورم ز دوست
این همه تعجیل، آری؛ بهر اوست
مهر او بگْرفته ذرّات تنم
کی توان گفتن بر این تن کاین منم؟
این بگفت و رفت بر پشت فرس
شهسوار بیمعین و دادرس
آنچنان رانْدی به تک، آن تیزتک
پیشدستی جُست بر چرخ فلک
تنگ گشتی بر عدو، میدان جنگ
شهد در کام مخالف شد شرنگ
ضجّه و فریاد زآن قوم پلید
از ثری تا بر ثریّا سر کشید
برق تیغ تیز آتشبار او
شعله زد بر خرمن جان عدو
همچنان سرگرم پیکار و ستیز
دل به پیش یار و بر کف تیغ تیز
گفت کای خلّاق حیّ دادگر!
شکرها دارم به لب، شوری به سر
خم به ابرو، چین نیارم بر جبین
گر بلاها باردم، جانآفرین
مقصد من زین همه جنگ و جدال
خود همی دانی که نبْوَد جز وصال
جسم من بودی، حجاب جان من
حایل جان من و جانان من
گر هزاران جان دهی، قربان کنم
هر چه فرمایی، همانا آن کنم
این ندا آمد ز حیّ دادگر
کای سلیل احمد «خیرالبشر»!
اندر آ کاین جاست خالی، جای تو
ای حریم کبریا، مأوای تو!
اندرآ، ای دودۀ آل خلیل!
تشنهکام از سوز لعلت، سلسبیل
رو، «پدیده»! دست زن بر دامنش
خوشه خواهی گر ز فیض خرمنش.
#وداع
#پدیده
#وداع
شده موسم آخرین گفت و گو
حسین گشته با زینبش رو به رو
دل زینبش خون
حسین گشته محزون
حسین غریب۲
بگوید حسین جان من زینبم
به وقت جدایی جان بر لبم
روی سوی میدان
منم دیده گریان
حسین غریب۲
تویی خواهرم ای مرا نور عین
مسوزان دلم را به حق حسین
چو مادر غیوری
نما تو صبوری
حسین غریب۲
روی سوی میدان دلم خون شده
گلان تو در خیمه محزون شده
شده غم نصیبم
دگر بی شکیبم
حسین غریب۲
برای تو خواهر به تاب و تبم
ببینی مرا غرق خون زینبم
الا نور دیده
شوم سر بریده
حسین غریب۲
صفای حرم از حرم می روی
تو با خود حسین جان دلم می بری
شوم من فدایت
بمیرم برایت
حسین غریب۲
ببینی به مقتل که خنجر کشد
ز کین شمر بی دین سرم را برد
ببینی روی خاک
مرا با تن چاک
حسین غریب۲
عزیز دل و جان زهرا حسین
ببوسم گلوی تو را یا حسین
به عشقت اسیرم
دعا کن بمیرم
حسین غریب۲
#رضا_یعقوبیان
#روز_عاشورا
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر وى راه را
دود آهش کرد حیران شاه را
در قفاى شاه رفتى هر زمان
بانگ مهلا مهلا اش بر آسمان
کاى سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لختى سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوى تو
تا ببویم آن شکنج موى تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمى بدان سو کرد باز
دید مشکین مویى از جنس زنان
بر فلک دستى و دستى بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو دست خدا در آستیین
باز دل بر عقل میگیرد عِنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
***
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
کای عِنانگیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق است این عِنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر همسفر
تو به پا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر پرده از رخ وا مکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری
با زبان زینبی شه آنچه گفت
با حسینیگوش زینب میشنفت
با حسینیلب هرآنچه گفت راز
شه بهگوش زینبی بشنید باز
گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر محرم این راز نیست
ای سخنگو لحظهای خاموش باش
ای زبان از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را
کای فروزان کرده مهر و ماه را
عشق را از یک مشمه زادهایم
لب به یک پستان غم بنهادهایم
تربیت بودهاست بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول.
#عمان_سامانی
#وداع
- @hajmansourarzi.mp3
زمان:
حجم:
8.4M
#مناجات_با_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
#وداع
یا سریع الرضا
آمده سر به زیر . دست ِ خالی گدا
غرقِ آلودگی .با امیدِ عطا
اِعطِنی یا رئوف . مهربان ای خدا
یا سریع الرضا
آمدم نیمه شب . تا گِره واکنی
نامهٔ بخششم . را تو امضا کنی
بوده در خانه ات . ناله ام آشنا
یا سریع الرضا
بسکه بخشیدی ام . من بدعادت شدم
زندگی کردم و . با سعادت شدم
لحظه ای هم مکن دست من را رها
یا سریع الرضا
آخرِ سفره را . با کرم چیده ای
یک شبه قدرِ یک . ماه تو بخشیده ای
دیدنی گشته این . لطف ِ بی انتها
یا سریع الرضا
دارد این سینه ام . گوهری در صدف
بر دلم حک شده . بیتِ شاهِ نجف
مستِ انگورم از . دستِ شیرِ خدا
یا سریع الرضا
هر که نامِ علی . از جگر می بَرَد
بارِ اورا خودِ . فاطمه می خَرد
فاطمه حاجی و .کعبه اش مرتضی
یا سریع الرضا
شکنکن ای رفیق . روی این حرف من
کار مارا خدا . داده دستِ حسن
میرسد رِزقم از . سفرهٔ مجتبی
یا سریع الرضا
رحمتِ واسعه . شاهِ کرببلاست
تا قیامت حسین . مالکِ قلب ِ ماست
جمع ِ ما را رسان . اربعین کربلا
یا سریع الرضا
رو به باب الجواد . خم نمودم سرم
از همان کودکی . شد بهشتم حرم
جایِ یارب شده . ذکر من یا رضا
یا سریع الرضا
گریه کرد و نمود . رو به ابنِ شبیب
ناله زد دیده ای؟ . شاهِ شیب الخصیب
تا محاسن گرفت .مادرم زد صدا
یا بنی حسین . کشتهٔ سر جدا
یا بنی حسین ...
روی سینه نشست . پیش من بی حیا
با نوک چکمه زد . بر دهانت چرا
زیرو رو شد تنت . با نوک نیزه ها
یا بنی حسین
#قاسم_نعمتی