مدح حضرت علی علیه السلام
شمس اصطهباناتی
باز بر آن سرم که من، بلبل خوشنوا شوم
رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم
شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم
ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم
پر ز سر و صدا کنم دهر به ذکر یا علی
..
..
دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود
جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود
طبع فسرده را مدد، بلکه زآسمان شود
کاش که پنجه ها همه، خامه شود روان شود
تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی
..
..
جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم
بر سر کاخ خرّمی، بر پرم و عَلَم زنم
بربط و چنگ و نی شوم، نغمۀ زیر و بم زنم
با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم
ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی
..
..
آن که ولای او بُوَد مایۀ عیش سرمدی
وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی
وآن که مشیّد است از او، بارگه محمّدی
وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی
سایۀ لطف حق علی، پایۀ این بنا علی
..
..
پست به پیش رفعتش، هیمنۀ قیاصره
خوار به باب عزّتش، طنطنۀ اکاسره
مات ز شهسواری اش، شاه و وزیر یکسره
چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره
بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی
..
..
مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او
یافته خانۀ خدا، میمنت از ظهور او
جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او
هست کلیم بی سخن، بر سر کوهِ طور او
جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی
مدح حضرت علی علیه السلام
باز بر آن سرم که من، بلبل خوشنوا شوم
رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم
شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم
ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم
پر ز سر و صدا کنم دهر به ذکر یا علی
..
دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود
جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود
طبع فسرده را مدد، بلکه زآسمان شود
کاش که پنجه ها همه، خامه شود روان شود
تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی
..
جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم
بر سر کاخ خرّمی، بر پرم و عَلَم زنم
بربط و چنگ و نی شوم، نغمۀ زیر و بم زنم
با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم
ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی
آن که ولای او بُوَد مایۀ عیش سرمدی
وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی
وآن که مشیّد است از او، بارگه محمّدی
وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی
سایۀ لطف حق علی، پایۀ این بنا علی
..
پست به پیش رفعتش، هیمنۀ قیاصره
خوار به باب عزّتش، طنطنۀ اکاسره
مات ز شهسواری اش، شاه و وزیر یکسره
چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره
بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی
..
مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او
یافته خانۀ خدا، میمنت از ظهور او
جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او
هست کلیم بی سخن، بر سر کوهِ طور او
جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی
..
غیب و شهود را علی، مطّلع است و باخبر
منشی دفتر قضا، حاکم لوحۀ قدر
آینۀ روانْش را، علم خدای جلوه گر
هست عزیز انس و جان، پیش ملک عزیزتر
بوده همیشه در خفا مرشد انبیا علی
..
خیل رسل به مقدمش، داشته انتظارها
بسته خدا به مهر او، با دل و جان قرارها
کرده به آشنایی اش، هر یکی افتخارها
در کتب سما از او، ذکر شده ست بارها
شمس علی، قمر علی، کوثر و «هل اتی» عل..
#حیدریه #شمس_اصطهباناتی #حیدریه_مدح
#حدیث_روز
#امام_سجاد(علیه السلام):
ثلاث منجیات للمومن:
کف لسانه عنالناس واغتیابهم وإشغاله نفسه بما ینفعه لاخرته و دنیاه و طولالبکاء علی خطیئته.
سه عملی که موجب نجات انسان مومن خواهد بود:
1⃣ کنترل زبان و ترک غیبت
2⃣ انجام کارهای مفید
3⃣ گریه طولانی برای گناهان
#تحف_العقول/204
#مناجات
بدم؛ مرا به پیمبر ببخش یا الله!
به اشک دیدهی حیدر، ببخش یا الله!
تمام دار و ندارم محبت زهراست
مرا به سورهی کوثر، ببخش یا الله!
به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن
مرا به این دو برادر، ببخش یا الله!
به درگه تو گناه مکرر آوردم
مرا به عفو مکرّر ببخش یا الله!
ببر به کرب و بلا زائر حسینم کن
به آن ضریح مطهر، ببخش یا الله!
به دستهای علمدار کربلا سوگند
به حرمت علی اکبر، ببخش یا الله!
به بانگ العطش نازدانههای حسین
به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله!
به سیدالشهدا و به خون حنجر او
که شد بریده ز خنجر، ببخش یا الله!
به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب،
سر حسین برابر، ببخش یا الله !
به خون میثم تمّار، جرم "میثم" را
به روی او تو نیاور؛ ببـخش یا الله! #غلامرضا_سازگار(میثم)
#حدیث_روز
#امام_حسين(علیه السلام)فرمودند:
«إِنّ اَعْفَى النّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَةٍ».
«باگذشت ترين مردم كسى است كه با وجود قدرت، گذشت كند».
#بحارالانوار،ج ۷۵،ص ۱۲۱،ح۴
#شیخ_بهایی(ره)
" همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن
همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن.
#گروه_فرهنگی_جهادی_نورالانوار
ای داده بعصمت شرف و نام خدیجه
ای بسته به طوفت فلک احرام خدیجه
ای همسر پیغمبر اسلام خدیجه
ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه
ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده
پیش از شب بعثت به محمّد گرویده
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آئین نبی از سر هستی
دل داده و دل برده ز پیغمبر هستی
زیبد که بخوانند ترا مادر هستی
الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّنجبا، فاطمه زهرا بتو داده
اسلام ز اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید ز اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص ز حسن عملت پایه گرفته
همّت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام بهر سوی دویدی
بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی
ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیه گه ختم رسل نخل وجودت
ای مکّه ز خاک قدمت خلد مخلّد
ای عصمت معبود و امید دل احمدi
اسلام بپا خواست و گردید مؤید
از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد
تا حشر خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هست
آن روز که پیغمبر اسلام شبان بود
در سینه او سرّ خداوند نهان بود
پیش از همه پیغمبرش بر تو عیان بود
ایمان تو پروانة آن شمع جهان بود
حق بر همه زنهای جهان سروریّت داد
با خواجة عالم شرف همسریت داد
زین واقعه زنهای قریش از تو بریدند
یکباره ز بیت الشرف پای کشیدند
با چشم حقارت به مقامت نگریدند
قدر و شرف و عزّت و جاه تو ندیدند
چشم و دلشان بود به سوی زر و سیمی
گفتند خدیجه شده مشتاق یتیمی
تنها نشدی همسر و دلدار محمّد
در سخت ترین روز شدی یار محمّد
در شدت غم گشتی غمخوار محمّد
پیوسته دلت بود گرفتار محمّد
در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ
آن روز که بر دخت نبی حامله بودی
همصحبت زهرات به هر قائله بودی
از غربتو از درد درونت گله بودی
بی همدم و بی یاور و بی قابله بودی
از درد ببالش گل رخسار بهشتی
گشتند ترا قابله زنهای بهشتی
برخواست فروغ ازلی از در و بامت
از چار طرف بوی خوش آمد به مشامت
زنهای بهشتی همه دادند سلامت
پروانه بدارالشرف عرش مقامت
گفتند مخور غم که چو ما خادمه داری
کی گفته تو تنهائی، تو فاطمه داری
این است که شیرینی جان در بدن توست
این جان جهان است و هماغوش تن توست
این یار بهر خلوت و هر انجمن توست
این است که در حاملگی همسخن توست
کی مثل تو از هستی خود چشم بپوشد؟
تا فاطمه از سینه او شیر بنوشد
آنروز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامة پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بی مادری فاطمه، تنهائی احمد
بردار سر از خاک و ببین همسر خود را
بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را
بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را
برگیر به بر دختر بی مادر خود را
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بی مادری فاطمه زود است
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانه ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بی تو شده از هر مژه اش سیل روانه
پیغمبر اکرم ز غمت زار بگرید
خون است دل فاطمه مگذار بگرید
ای جامة احمد کفنت بر بدن پاک
کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک
تو بر سر دست نبی و او به سر خاک
سرتا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک
«میثم» ز غم نور دو عین تو بگوید
تا صبح قیامت به حسین تو بگوید.
#مدیحه
#حضرت_خدیجه_س
#استاد_سازگار
#حضرت_مهدی(سلام الله علیه)
#اصغر_فرشچی(عدلی تبریزی)
#سبک:خدا مادرم را کجا می برند
بجانم فکنده فراقت شرر
به اذن خدایت تو کردی سفر
همه عاشقانت به تومُنتَـظَر
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئی عزو جاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم
شب هجرمن کاش به آخرشود
ترا دیدن من میسّرشود
همه جای دنیا معطرشود
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئی عز وجاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم
بیا ملک دین را تو آباد کن
گرفتار قیدم تو آزاد کن
ترا جان زهرا دلم شاد کن
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئی عز و جاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم
بیا روزگارم زشب تیره تر
همی نالم هرشب پی ات تا سحر
سرشک دو چشمم ندارد اثر
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئ عزو جاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم
توآن آفتابی پی ات چون قمر
توغایب زچشمی من اختر شُمَر
نشینم شمارم ندارد ثمر
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئی عز و جاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم
بسی کرده (عدلی) اگرچه گناه
زخالق برایش شفاعت بخواه
به روز جزا او ندارد پناه
امام زمانم کجائی ندانم
توئی تکیه گاهم توئی عزو جاهم
بیا رهبرم آقا توئی باورم.
🌼🌼🍃🍃