eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
250 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
517 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق (ع) بردند اگر هجوم به بیت مطهّرش در پشت در نبود گرانمایه همسرش شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا دیگر نسوخت لاله ی کوثر برابرش گیرم که بود مادر طفلان او غمین دیگر نبود غنچه ی نشکفته پرپرش باید گریست در غم آن طفل نازنین طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش با آن که برد پای پیاده عدو ورا دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش عمامه اش فتاد اگر چه ز سر ولی دیگر نبود هجمه ی نا اهل بر سرش از غصّه دید گریه ی اهل و عیال خود امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش خون می شود دو دیده ی "یاسر" چو قلب یار زین ظلم بی شمار که سخت است باورش. تاری "یاسر"
مزیّن کن نگاهت را به نام جعفر صادق که عطر عافیت دارد پیام جعفر صادق اگر مهتاب می‌تابد به شام کوچه‌های شهر شفای نور می‌گیرد ز بام جعفر صادق ببین اعجاز نامش را که می‌یابد تبار دل بهاری از حلاوت در سلام جعفر صادق صلابت راتماشاکن که همچون بید می‌لرزد بنای کاخ منصور از کلام جعفر صادق طلایی می‌پردازخاک تا سر منزل خورشید چو بال ذرّه افتد زیر گام جعفر صادق نگاه غصه راپرکن که دست شب به جای نور شرار زهر می‌ریزد به جام جعفر صادق دگر ای آسمان شهر، بس کن شهد باران را که شدتلخ از غم و اندوه کام جعفر صادق به پایش آسمان ازچشم خودخورشیدمیبارد به دل دارد چراغ از احترام جعفر صادق عبور ازخط آخرپیش پای توست کاری کن که دستت رابگیرد فیض عام جعفر صادق. علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر چه در خاک رفت ، پیکر تو دیگر از تن جدا نشد سر تو دود آتش ز خانه ات بر خواست پشت در جان نداد همسر تو ظلم بر عترتت رسید ولی به اسیری نرفت دختر تو بدنت آب شد ز زهر ولی تازیانه نخورد خواهر تو . قامتت گشت خم ولی نشکست پشت تو در غم برادر تو ظلم دیدی و لیک کشته نشد کودک شیرخواره در بر تو سوخت قلبت ولی نشد صد چاک تن فرزند در برابر تو زهر دادند بر تو لیک نخورد چوب کین بر لب مطهر تو سوخت پا تا سرت ز زهر ولی پاره پاره نگشت پیکر تو می سزد در غم تو گریه کند چشم شیعه به جد اطهر تو بوده یک عمر در عزای حسین اشک ، جاری ز دیده تر تو نه از این غم سرشک «میثم» ریخت اشک خونین ز چشم عالم ریخت.
مدح و میلادیه حضرت معصومه سلام الله علیها مژده در گلزار دین گل پرور آمد شکر لِلَّه شاه دین را خواهر آمد گشته روشن کشور عشق الهی آفتاب ملک دل را خاور آمد . آمد امید محشر دُخت موسی ابن جعفر مستِ شمیمِ کویش گشته مدینه یکسر . لطف حیِّ تبارک بر شیعیان مبارک در حریمش نور یزدان جلوه گر شد گوئیا فوج ملک بر بام و در شد یُمن میلاد صفای قلب خاتم رفته شام ظلمت و وقت سحر شد جوشد دوباره کوثر خندد زهرای اطهر آمد عزیز حیدر همچون خاتون محشر لطف حیِّ تبارک بر شیعیان مبارک شمع دین حیدره پروانه گلدی گلسِتانِ عصمته پروانه گلدی حیدرین ریحانه سی همنام زهرا جان دئیوب اللهینه جانانه گلدی . معصومه جان جاندی زهرایه بیر نشاندی فرش اوسته دور ولیکن مقصود عرشیاندی لطف حقِّ تبارک اولسون سیزه مبارک داشدی چایلار جوشدی کوثر گولدی گوللر آلدی آغوشه گولون موسی ابن جعفر شکر ائدوب اللهینه مولای عالم وئردی بیر دختر اونا پاک و مطهَّر . اولدی عزیز خاتم اوغلی رضایه همدم معناده هر نگاهی درد جهانه مرهم . لطف حقِّ تبارک اولسون سیزه مبارک (افتخاری)
امام على عليه السلام: خوشـــا به حـــــال ڪسى ڪه (تلاش برای اصلاح) عيب هايش او را از پرداختن به عيــــب هاى مـــردم باز دارد و بى آنڪـه او را نقص وڪاستــى باشدفروتنى‌كند. الحكمه،جلد13، صفحه217 https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
ز خار زار تعلق کشیده دامان باش به هرچه می‌کشدت دل، ازان گریزان باش قد نهال خم از بار منت ثمرست ثمر قبول مکن، سرو این گلستان باش درین دو هفته که چون گل درین گلستانی گشاده‌روی‌تر از راز می‌پرستان باش تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست چوچشم آینه درخوب وزشت حیران باش کدام جامه به از پرده‌پوشی خلق است؟ بپوش چشم خودازعیب خلق وعریان باش درون خانهٔ خود، هر گدا شهنشاهی است قدم برون منه ازحد خویش، سلطان باش. محمد علی صائب تبریزی
مدح و میلادیه حضرت معصومه سلام الله علیها باز عالم رونق دیگر گرفت کون و امکان را صفا دربر گرفت هر وَجَب از دامن صحرا و کوه چون بهشت عدن گردید از شکوه جلوه گر شد نخل سبز موسوی چون دل سینا ز نور معنوی خانۀ موسی بن جعفر از شرف جنّت اعلاست گویی هر طـرف عطر وگل می بارد از کاشانه اش صف به صف آید مَلَک درخانه اش امشب از باغ ولا گل چیدنی ست خانۀ موسی بن جعفردیدنی ست جبرئیل استاده بردَر ، شادمان پرده برداری کند چون خادمان مرغ حق بلبل زبانی میکند با ترنّم شادمانی میکند زُهره سر داده مبارکباد را تهنیت می گوید این میلاد را مینوازد پرده ها در گوش رود با نوای رود میخواند سرود کودکی امشب به عالم پا نهاد کودکی روشن دل و روشن نهاد از وجودش کون و امکان جان گرفت رنگ عزّت عالم امکان گرفت کودکی چشم و چراغ خاندان نوگل شاداب باغ خاندان حضرت موسی بن جعفر را خدا دختری داد از ره لطف و عطا وَه چه دختر،دختر حورا سرشت وَه چه دختر، رشک حوران بهشت وَه چه دختر آیت صبح ازل مظهر لطف خدای لم یزل وَه چه دختر شارح علم یقین باب علم اوّلین و آخرین وَه چه دختر ، دختر ختم رُسل سبطی ازاسباط آن سلطان کل وَه چه دختر نخل بستان علی لاله ی سرخ گلستان علی وَه چه دختر دختر سلطان دین پرتوی از آفتاب هفتمین وَه چه دختر،دختری صاحب کمال فاطمه ، معصومه ای زهرا جلال گوهر گنجینه ی سِلم و رضا خواهر سلطان دین،موسی الرضا کز وجودش خاکدان جنّت شده خاک پاکش ،درگه رحمت شده هرکه در بوسه برخاکش زند بر کف پا ، بوسه افلاکش زند هر کسی زوّار این بانو شود روز محشر همدمش یا هو شود درگه معصومه باغ جنّت است آستانش بارگاه رحمت است هر که زوّارش شود گر هفت بار گویی اش رفته به حج کردگار پایه ی رفعت چنان باشد بلند زایرش از لطف گردد ارجمند کیست چون معصومه در راه ولا سر گذارد در دیار ابتلا در سر عشق برادر جان دهد امتحان در وادی جانان دهد کیست چون معصومه،تنها و غریب بار بندد از وطن سوی حبیب کیست چون معصومه ازشهر و دیار دست بر دارد ز شوق وصل یار کیست چون معصومه ازسلم و رضا گردد آخر کشته ی عشق رضا آل هاشم در جهان از مرد و زن جملگی شیرند ، شیر ذوالمنن گر گواهی زین حدیثم خواستی شاهد من ، زینب کبراستی کز وفا این شیر زن در کربلا با برادر یار شد در هر بلا درکف اخلاص،زینب جان گذاشت عاشقانه پای در میدان گذاشت عاقبت معصومه هم ازجان گذشت همچو زینب ازسروسامان گذشت لب به غم از این دم وا مکن روز شادی باب ماتم وا مکن گر به حق از امت پیغمبریم از تبّری و توّلی نگذریم.
و منقبت حضرت معصومه علیهاالسلام قاضی نظام ای حرمت قبلگاهِ کهتر و مِهتر وی کرمت چاره ساز مردمِ مضطر در، دلِ افلاک عیان چو بَدرِ دُجایی مکتبِ دین از تو یافت زینت و زیور نورِ هُدایی ز نسلِ پاکِ مُحمّد روح بتولی و هم سلیلۀ حیدر اُختِ علیّ الرضا و زادۀ نجمه فاطمه فرخنده دُختِ موسی جعفر ماتِ صفاتت شده است قوّۀ عقلم زان همه شأن تو ای مظهر داور شمس و قمر را فروغ بخشد و باشد خَلقِ جهان را شفیعه در صفِ محشر آینه کاری نگر طاق و رواقش نورِ خدا را شده است آینه مظهر موسی عمران کجاست تا که ببیند خاکِ درت را ز طور اَرفع و انور مرکبِ او با کلیم هر دو بمقصد این سوی حق می شتافت آن پی آذر ای که تویی در جهان ز جمله خلایق در نسب و فرّ و جاه اَفضل و برتر دختر و هم خواهر و ائمۀ عُظما بر سه وَلیّ خدا وَصیِّ پیمبر نسبت تو با امام ثامن و ضامن همچو حسین شهید باشد و خواهر بابِ کرام تو هست موسی کاظم آنکه بُوَد نجمه از برای تو مادر دختر باب الحوائجی و برآرد بر دَرِ کاخت خدای حاجت مضطر جَدّ بزرگ تو هست احمد مختار ختمِ رُسل، عقل کُل، پیمبر اطهر مقصد و منظور ز آفرینش عالم بر همه کائنات اشرف و سرور جدّ دگر مرتضاست دستِ خداوند روح محمّد رئوف و راعی و رهبر مظهرِ نور و صفاتِ ذات الهی است مجمع اضداد و هم عجائب و صفدر جَدّۀ تو نور حُبِّ ایزد یکتاست مظهر مهر و معین و ملجأ و مادر در تو بُوَد آن سه نورِ واحد و غفار نورِ رسول و بتول و ساقی کوثر هم تو روانِ جهان و عالم جانی بلکه دو گیتی است در وجود تو مُضمَر فاطمه ات نام و همچو جَدّۀ کبری از تو بگیرد فروغ زُهرۀ ازهر گر چه تویی از نتاج و دودۀ حَوّا نورِ تو بر فرق اوست جقه و افسر اَفضل نسوانِ پاک در اُمم پیش آسیه و مریم است و ساره و هاجر جمله بدریایِ تابناکِ الهی همچو صدف بوده اند و ذاتِ تو گوهر ای که تویی شیر دُختِ مظهر لولاک بی تو جهان را نبود زینت و زیور گر که عفافت کشیده پرده به هستی نقشۀ هستی نشد بدیده مُصَوّر بر جَبلِ جودی از وقارِ تو دریافت کشتی نوح نبی سکینه و لنگر مدح و ثنای تو هست از عدد افزون گرچه رثای تو هست بی حد و بی مر داغِ تو جانسوزتر ز هرچه توان گفت بر جگر شیعیان چو تافته اخگر سوی خراسان شتافتی که ببینی چهرِ وَلیّ خدا و نَیّرِ اکبر روح امین در تمام راه بگسترد زیرِ پیِ مرکبِ تو فرش ز شهپر لیک میان تو با خدیو دو عالم لشکر مأمون کشید سَدِّ سکندر واقعۀ کربلا دوباره عیان کرد پورِ رشید آن پلید و پست و مُزَوَر مظهر حق را شهید کرد به غربت تا که نبینی دگر تو روی برادر نی بهمین کرد اکتفا که روا داشت کُشتنِ سادات در تمامی کشور روی جهان شد سیاه چون رخِ مأمون زان همه ظلم عظیم غاصبِ مُنکَر خواست خداوند تا وجودِ شریفت وا رَهد از جَورِ آن بلای مُقَدر بُرد تو را سوی خویش ایزد بیچون نزد رسول و بتول و فاتح خیبر در اثر داغِ این مصیبت عظما تب شده با مهرِ تابناک مُخمَر بَدرِ تو شد منخسف از این همه ماتم چهر تو شد منکسف به پرده معجر گرچه شود جذبِ مهرِ این کُره خاک خاک چگونه گرفت مهرِ تو در بَر.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این نور ولایت که به قم جلوه‌نماست دل غرق تحیّر است کاین روضه کجاست؟ این ارض قم است یا بوَد خطه‌ی طوس؟ این مرقد فاطمه است یا قبر رضاست؟ https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
تا چند اسیرِ دام رنگ و بویی؟ بازیچه‌ی چوگان هوس، چون گویی بر درگه معصومه بزن بوسه‌ی شوق کآنجا به‌یقین بهشت را می‌جویی. #مشفق_کاشانی https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در محضر دوست عارفان آگاه همراه بَرند تحفه ای، اما آه ما روسيَهان به درگهت آمده‌ایم يا فاطمه! اشفعی لنا عند الله. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر آینه ی بتولِ اَطهر صلوات بر روشنی چشم پیمبر صلوات بر «حضرت معصومه» فروغ سَرمد آن دسته «گلِ موسی جعفر» صلوات. محمودپور https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها مرحوم میرزا عبدالواهاب سامانی(قطره سامانی) ای مه برج امامت کشتی بحر نجات بانوی عز و شرف حلّال کلّ مشکلات گنج علم و دانش وفضل وکمال و بذل و جود مصدرغیب شهود و مظهر اسماء ذات ای مهین،بالله که عرش حق کمینت بارگاه چون توئی محبوب جانان ونهال و طیّبات لیلة الاسرای ما باشد طواف کوی تو درگهت معراج عشّاق است منهاج برات آفتاب برج دین نورسراج فاطمه شاخه نخل ولایت برصراط حق ثبات درمقام قرب حق بس رتبه ات باشد فزون مرده ای صدساله را بخشی به یک ایما حیات آن بَرید کوی جانان در حریم قرب گفت ازمقام رتبه باشی دستگیر کائنات جبرئیل و عشق و میکائیل و عقل عارفان ایستاده بردر دولت سرایت محو و مات زُهره باشی در سماوات دل کرّوبیان مهرو مه باشی دراقلیم صفای ممکنات هرکه می آید به دربارت پی درمان درد دردشان گردد دوا ای منبع جود و برات آتش غیرت برافروزی بهنگام دعا مستمندان بلا را می دهی ازغم نجات از وجود ذات پاکت نخله ی باغ رسول مضمحل شد درحریم قرب حق لات و منات آل طه درمقام و رتبه از خرد و کبار پای تاسر غرق در دریای فهم محکمات غرق اندر بحر توحیدی نمی دانم چرا چون سکندر میروی«قطره»پی آب حیات.
در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها آیتى از خداست معصومه لطف بی انتهاست معصومه جلوه اى از جمال قرآن را چهره اى حق نماست معصومه عطر باغ محمدى دارد زادۀ مصطفى است معصومه پرتوى از تلألؤ زهرا گوهرى پربهاست معصومه ماه عفت نقاب آل كسا دختر مرتضى است معصومه اخترى در مدار شمس شموس یعنى اخت الرّضاست معصومه زائران، یک در بهشت اینجاست تربتش باصفا است معصومه در توسل به عترت و قرآن باب حاجات ماست معصومه از مدینه به قصد خطّۀ طوس رهروى خسته پاست معصومه تا زیارت كند برادرِ خود فكر و ذكرش دعاست معصومه روز و شب عاشق بیابان گرد خواهرى باوفاست معصومه یا مگر اوست زینب دگرى كز برادر جدا است معصومه تا بدانى كه نیمه ره جان داد بنگر اكنون كجاست معصومه از وطن دور و از برادر دور حسرتش غم فزاست معصومه گر چه نشكسته سینه و پهلوش در دلش داغ هاست معصومه هر حسینیه بیت اوست «حسان» چون كه صاحب عزاست معصومه.
در مدح حضرت معصومه (س) آیه الله العظمی لطف الله صافی ای که دل افسرده و غمینی و مضطر وای که تو را روزگارْ کرده مکدّر خویش زغم کن خلاص و گیر به اخلاص رشته ای از چادرِ شفیعه محشر بضعۀ خیرالنّساء، صَفیّۀ یزدان معدن جود و کرم، عزیز پیمبر گوهرِ بحرِ کمال و حشمت و عصمت اخترِ برجِ حیا، سلیلۀ حیدر طاهره و پاکْ همچو مریمِ عَذرا صاحبِ عزّ و شرفْ حبیبۀ داور منبع زهد و عفاف و دانش و بینش مرکز ایمان و قُدس و معرفت و فر مَفخرِ قم عُشِّ اهل بیتِ رسالت شهرِ حدیث و محدّثینِ موقّر خاک درش توتیای چشم خلایق بویِ رواقش حیات بخش و معطّر همچو پدر قبلۀ حوائج مردم کارگشای بشرْ ز کهتر و مهتر روضۀ او طور طالبان تجلّی مهد کرامات و معجزات مکرّر حُرمتِ آن همچو حُرمتِ حرم و بیت حِجْر و مقام و صفا و زَمزم و مَشعَر مرقد پاکش مطاف عالی و دانی خطّ ولایش شعار اکبر و اصغر صاحب این نعت واین صفات نکو کیست؟ حضرت معصومه دخت موسی جعفر ای فلک رفعت و سپهر معالی ای شرف دودمان ساقی کوثر ای همه اسلاف تو اعظامِ عالَم حجّت و پیغمبر و امام و رهبر «لطفی صافی» زهول روز قیامت سخت غمین و پریش باشد و مضطر چون پدر و چون برادرش به همه عمر بوده شما را مدیح خوان و ثناگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح حضرت معصومه (س) آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی ای که به خلق جهان تویی سر و سرور شأن تو از قدر کاینات فزون تر وقت ثنای تو ماتْ عقلِ خردمند گاه مدیح تو محوْ فکرِ سخنور سایر وهم ار رسد به پایه قدرت بال و پرش سوزد ار بود چو سمندر شانۀ گیسوی توست، پنجه خورشید آینۀ روی توست ماه منوّر رشحه ای از نور طلعت تو به افلاک بر شد و افلاک از آن شدند پراختر عکس زابروی تو هلال چو برداشت گشت مشار الیه خلق سراسر بهر وجود تو خلق گشته دو عالم بهر تو گردیده کاینات مسخر خلقت هستی، تو داده ای به همه خلق زآنرو مهتر تویی بر این همه کهتر آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی از مدد فیض تو شدند پیمبر کفو تو را چون نکرد خلق خداوند زآن ننمودی به عمر خویش تو شوهر خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد تو چو خدا فردی و نداری همسر ذرّه ای از عصمتت زنان جهان را گر برسد مریمندْ جمله و هاجر شبنمی از جودِ توست رحمت نیسان سبزه ای از کِشت توست گنبد اخضر دست کشیدی مگر تو بر سر آهو کز وی حاصل شد است نافه اذفر «واللّیل» از موی تو شد است مبیَّن «والشّمش» از طلعت تو گشته مفسَّر باب عطایت گشاده بر همه عالم چشم امید خلایق است بر این در گرد ضریحت دوای اکمه و ابرص گرد حریمت شفای عاجز و مضطر حکم الهی به مهر توست مُسجَل امر خدایی به حبّ تو است مقرّر بضعۀ زهرایی و سلالۀ حیدر نور دو چشم نبی، حبیبۀ داور فاطمۀ ثانیی به عالم ظاهر لیک به معنی تویی همان و نه دیگر مظهر حقّند خانوادۀ عصمت جلوۀ ربّند دودمان مطهّر بسته لبم لم یلد و گر نه بگویم دخت خدای است بنت موسی جعفر عمر تو کوتاه همچو شاخه گل بود چون تو بزرگی و این سراست محقّر نیست مرا غیر درگه تو پناهی آخر و اوّل تویی و اول و آخر.
این نور ولایت که به قم جلوه‌نماست دل غرق تحیّر است کاین روضه کجاست؟ این ارض قم است یا بوَد خطه‌ی طوس؟ این مرقد فاطمه است یا قبر رضاست؟ تا چند اسیرِ دام رنگ و بویی؟ بازیچه‌ی چوگان هوس، چون گویی بر درگه معصومه بزن بوسه‌ی شوق کآنجا به‌یقین بهشت را می‌جویی. قم آینه‌دار دانش و صدق و صفاست چون کعبه‌ی عشق و قبله‌ی اهل دعاست دانی ز چه این مقام را دارد قم؟ زیرا که مزار پاک ناموس خداست. من عبدم و یک جهان گناه آوردم در حضرت معصومه پناه آوردم مهر نبی و دخت علی را یارب بر درگه کبریا گواه آوردم. این کیست که کیمیاست فیض نظرش پاک است ز رجس، آسمانی گُهرش این دختر موسی است که موسای کلیم بنهاده سَرِ نیاز بر خاک درش. قم جای نیایش است و خلوتگه راز حاجات پذیرنده‌ی ارباب نیاز دریاب زیارتش کز آن بقعه‌ی پاک درها به سوی بهشت می‌گردد باز. در محضر دوست عارفان آگاه همراه بَرند تحفه ای، اما آه ما روسيَهان به درگهت آمده‌ایم يا فاطمه! اشفعی لنا عند الله.
عشق تو بوَدمایه ی خیر و برکات ریزد زلب مطهرت آب حیات با صوت جلی بیا دمادم بفرست بر حُجتِ حق، ضامن آهو صلوات. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
ای شه توس كه سرچشمهءالطاف خدایی جـان ما باد فـدایت كـه ولی‌نعمت مایی  میـوهءبـاغ رسـالت شـه اقـلیم ولایت بـحر مواج علوم و كرم و لطف و رضایی   ماضعیفیم و پنـاهنده بـدین حـصن ولایت رحمتی كن به ضعیفان كه معین‌الضّعفایی   ماگداییم وتوسلطان چه شودكزره احسان نظر لـطف و عنـایت فـكنی سـوی گـدایی   زدبه نام تـو خـدا سكّهءتسلیم و رضـا را كه توشایستهءاین سكّهءتسلیم ورضایی   گـره از كـار فـرو بستهء ما كس نگشاید تـو مـگر عقـده زدلهای پریشان بگشـایی  كوته ازدامنت ای شه منما دست "رسا" را كه تـواش ضـامن و فریادرس روز جـزایی.
میلادیه حضرت معصومه سلام الله علیها کربلایی رضا ماه پری زنجانی الا ای عاشقان صفا آمد به جان شب میلاد معصومه منور شد جهان مبارک مقدم است رضا را همدم است ز نسل پاک زهرا و صفا و زمزم است مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه شب شادی به پا زند شیعه صدا مبارک بر تو باشد یا علی موسی الرّضا رضا را خواهر است به ما تاج سر است به شهر قم مزار او مزار مادر است مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه گوز آچدي عالمه گل خیرالنّسا باخان سلیل ردیف واللهی گوزلدی بو بالا خانم یا فاطمه ایدور دل زمزمه یتور بو جمعی تئزلیقدا کنار علقمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه سَنَن باب رجا سنه جانلار فدا الی بوش گل یولا سالما بیزی جان رضا کریمه منصبی ولایت مکتبی دوگه کیم درگهین بیلسون روادور مطلبی مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه سراسر نوریدور شبیه حوریدور جلالین گورمین گوزلر همیشه کوریدور چاغورسا ماه پری ئورکدن حیدری نظر اشعارینه ایلر او شهلا گوزلری مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه مدد یا فاطمه بی بی مدد یا فاطمه
مدح و میلادیه حضرت امام رضا علیه السلام حاج غلامرضا عینی فرد زنجانی سبک : جوانی بگذرد تو قدرش ندانی ... جهان شد منوّر به نور رضائی چرا که بُود آن جمال خدائی خوش آمد(4) مَه برج والا جمیل اختر آمد غلط شد ستاره بگویم گر، آمد جمالش ز مهر جهان انور آمد به پیشش ندارد قمر خود نمائی خوش آمد (4) بُود بیت موسی چو سینای موسی به خضرا کشد نورش از سطح غبرا چه نوریست این نور گفتم خدایا که ناگه بدادم منادی ندائی خوش آمد (4) نبی صورت و حیدری صولت آمد حسن خصلت و هم حسین سیرت آمد گل گلشن عصمت و غیرت آمد که بر شیعیان او بُود رهنمائی خوش آمد (4) به چشم دل ای شیعه بنگر جهان را رضا ثامِن اوصیا شد هویدا بود هفتمین قبله اهل معنا عیان شد بما آیه اِنّمائی خوش آمد (4) فلک آستان و ملک پاسبان است جهان جسم و موسی الرضا جان آنست تشیّع کند کامل این شه همان است مِسِ دل کند حُبِّ مولا طلائی خوش آمد (4) بگوشش اذان و اقامه بگفتند ز مولود تازه همه شاد و خُرسند بطفل اوّلین کام تربت بدادند شد آندم عیان دیگر حال و هوائی خوش آمد (4) علی گفت و گریان شد آن کاظم از غم به رخسار گُل اشگ شه گشته شبنم علی گفت و گریان شد آن شاه عالم بیاد علی اصغر کربلائی خوش آمد (4) خراسان ازین شه شده ملک رضوان شده در اَمان زو یقین خاک ایران به تن کسوت ارتضا شد نمایان کند شهریاران بپایش گدائی خوش آمد (4) نشیند اگر در مزار رضا خاک پَر حوریان می کند پاک، آن خاک یقین باشد او کوکب برج لولاک بُود بَضعیه خاتم الا نبیائی خوش آمد (4)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با صدای بلند صلوات فرستادن ، نفاق را بر طرف می کند. الاعمال، ص ۱۹۰ هر کس یک مرتبه صلوات بفرستد ، خدا درِ عافیت را بر او می گشاید.‌ الاخبار، ص ۶۷ رسول خدا (ص)به حضرت علی (ع) فرمود: هر کس بر من صلوات بفرستد شفاعت من بر او واجب می شود. الاخبار،ص ۶۷ یکی از آداب فرستادن صلوات این است که دل با زبان موافقت نماید ،به این معنا که از روی غفلت زبان را به گفتن صلوات حرکت ندهد. صلوات، ج۱۱۶ ✨اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد وعَجِل فَرجَهمْ✨ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
در فراق یار توسل به امام رضا (ع) و معجزۀ امام رضا (ع) زهی دمادم به بوی زلفت مذاق من خوش، دماغ من تر، مرا زمانی مباد بیرون، خیالت از دل، هوایت از سر زلال وصلت شراب کوثر، حریم کویت فضای جنت ، بلای هجرت عذاب دوزخ، شب فراقت صباح محشر تویی بتان را شکسته رونق، گل از تو برده هزارخجلت ، گلی تو اما گل سخنگو، بتی تو اما بت سمنبر به دور حسنت شده فسانه، به بت پرستی ، هزار مؤمن، به تیغ عشقت، بریده الفت، به طاعت بت، هزار کافر دل از توبیخود،توفارغ از من، ز هجرمردم ،چه چاره سازم؟ نه با من الفت، تو را مناسب، نه بی تو طاقت، مرا میسر نکرده رحمی به چشم پرخون، به جان محزون ، ز ما نهفتی: دو لعل خندان، دو زلف پیچان، دو چشم فتّان،دو روی زیور بدان امیدی که بازآیی، بماند ما را در انتظارت: دو دست در دل ، دوپای درگل، دوچشم در ره ، دوگوش بر در تویی ربوده ز عاشقانت به دلربایی نموده هردم : لب دُرافشان، دُر درخشان، قد خرامان، خط معنبر منم گزیده ره ملامت، به دور حسنت شده فسانه : به چشم گریان،به جسم عریان، به جان سوزان،به حال مضطر ز روی سرعت سرشک گلگون، به روی زردم بریده صد جو ، چو می نویسد بیان حالم، صحیفه ای را کشیده مسطر تویی کشیده به صیدهر دل، به قصد هر سر به زجرهر تن ، به بی وفایی،ز غمزه تیری، ز عشوه تیغ و ز ناز خنجر مرا فتاده به فکرآن رخ، به یاد آن قد، به بوی آن خط ، به بی قراری، دلی پر آتش ، سری به بالین، تنی به بستر بسوخت اختر ز آتشی کان، برآمد از دل، شب فراقت ، کنون فلک را شده است زینت ، شراره ی آن به جای اختر چنین که درمن زشمع رویت، فتاد آتش، کشید شعله ، چنین که اشکم ز شدت غم، نمود طغیان،گذشت ازسر اگر نیابد نم سرشکم، مدام نقصان، ز آتش دل، وگر نریزد همیشه آبی، بر آتش دل، ز دیده ی تر، ز سیل اشکم به نیم قطره، برآید ازجا، بسیط غبرا ، ز برق آهم به یک شراره، بریزد از هم، سپهر اخضر ز برق آه جهانفروزم، تو راست شامی، چو صبح روشن، ز هجر زلف سیاه کارت، مراست روزی، به شب برابر ز درد عشقت ضعیف و زارم، به چاره سازی کسی ندارم امیدوارم که برگشاید، گره ز کارم، امام اظهر امام برحق، ولی مطلق، امین قرآن، گزین انسان، امیر مردان ، شه خراسان ، علی موسی، رضای جعفر خجسته ذاتی که گرنبودی اساس هستی،بنای ذاتش ، نبودی الفت پی تناسل ز هفت آبا به چار مادر امانت دین ز بهر تمکین بدو سپرده شه ولایت ، ولایت حق به ارث شرعی، بدو رسیده ز شاه قنبر طریق علمش کشیده راهی ز هفت دریا به چار منبع ، نسیم خلقش گشوده عطری ز هشت گلشن به هفت کشور ز انتساب به ارتفاعش، عرب موفق به خط اوفی ، ز فیض طوف حریم کویش، عجم مشرف به حج اکبر به شاه انجم اگر ندادی قبول مهرش، لوای نصرت ، نگشتی او را خلاف عادت به بی سپاهی جهان مسخر هزار باره به قدر برتر غلامی او ز پادشاهی، کسی که یابد قبول گردد به درگه او کمینه چاکر نمی نشیند به خاک ذلت، نمی دهد دل به تخت خاقان ، نمی گزیند ره مذلت، نمی نهد سر به تاج قیصر ز معجزاتش غریب نقلی به یاد دارم ادا نمایم ، کز استماعش دل و دماغت، سرور یابد شود معطر چنین شنیدم که بود روزی کنار بحری پی معیشت ، ز مخلصانِ رضا جوانی فقیر حالی بسی محقر ارادت حق به چهره ی او در سعادت گشود ناگه، ز خلقِ آبی یکی برون شد ز بحر ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا