eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
248 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
534 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق (علیه‌ السلام): «مَن قالَ فِینا بَیْتَ شِعْرٍ بَنَی اللهُ تَعالَی لَهُ بَیْتاً فی الجَنَّةِ.» «هر که دربارۀ ما یک بیت شعر بگوید، خدای تعالی در بهشت خانه‌ای برایش خواهد ساخت.» He who says one verse of poem about us (about our virtues) Allah will make one house for him in Paradise. میزان الحکمه، ح 9437
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#امام_صادق_علیه_السلام لَا يَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد . پیوسته دعا در حجاب است (و میان آن و استجابتش حجاب و پرده‌اى حائل است) تا زمانی که بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود. الكافی، ج۲، ص۴۹۱.
مدح و میلادیه حضرت معصومه (س) شجر نور، نوبر آورده بحر توحید، گوهر آورده آسمان ولایت و عصمت بهر خورشید اختر آورده لاله‌ای سرزده که از فیضش صد بهار معطر آورده دختر آورده بانوی اسلام یا که بر خلق مادر آورده نجمه، خورشید عالم افروزی بهر موسی بن جعفر آورده یا مگر دختر رسول‌الله زینب از بهر حیدر آورده پدر و مادرم فدایش باد که چو معصومه دختر آورده حبّذا حبّذا که بر سه امام عمّه و دخت و خواهر آورده اوّل صبح ماه ذیقعده آفتابی منّور آورده آفتابی که ماه و خورشیدش بوسه از آستان برآورده جبرئیل از خدا بر این دختر صلوات مکرر آورده صدق و اخلاص و صبر زینب را با جلال برادر آورده فاطمه عصمت خدای غفور که به معصومه آمده مشهور عصمت داور است این دختر گل پیغمبر است این دختر بعد زهرا و عمه‌اش زینب بهترین دختر است این دختر ز آنچه گفتند در فضایل او بهتر و برتر است این دختر گرنه، همچون خدای بی همتاست؟ از چه بی همسر است این دختر در جلال و کمال و قدر و شرف تالی مادر است این دختر لیلةالقدر موسی‌جعفر سورة کوثر است این دختر پای تا سر رضا و سر تا پا موسی جعفر است این دختر دستگیر همه گنهکاران در صف محشر است این دختر نخل سرسبز گلبن قرآن شهر دین را در است این دختر آفتاب دل امام جواد بر رضا خواهر است این دختر مادرش پارۀ تن احمد بضعة حیدر است این دختر در دو عالم چو مادرش زهرا بر زنان سرور است این دختر.
بر ني سر حسين، به دست سواره‌اي گاهي كند به محمل زينب، نظاره‌اي آن‌ جانشسته،غم‌زده طفلي سه ساله است رنگ پريده‌اش ز غم دل، اشاره‌اي ترسان گرفته دامن زينب كه عمّه ‌جان! درياي غم مگر كه ندارد كناره‌اي؟ از آفتاب، لاله‌صفت چهره سوخته داغ دلش مگو، كه ندارد شماره‌اي نيلي رخش ز سيلي و پايش پُر آبله مجروح گوش او ز پي گوشواره‌اي از گريه‌اش كباب، دل همرهان او هر گفته‌اش ز آتش حسرت، اشاره‌اي محمل تكان چو مي‌دهدش، ياد مي‌كند از خيمه‌‌ايّ و كودكي و گاهواره‌اي تاب سفر ندارد و راه است بس دراز خوانَد به گريه عمّه‌ي خود را كه: چاره‌اي دل نيست آن دلي كه نسوزد به حال او دارد شرف به سنگ‌دلان، سنگِ خار‌ه‌اي دخت شهي كه كاردوعالم به دست اوست دردا! اسير شد به كف هيچ‌كاره‌اي ز‌آن ‌دم كه آفتاب امامت غروب كرد گردد رقيّه از پي او چون ستاره‌اي آمد سر حسين، «حسان»! پا‌به‌پاي او زآن‌ دم كه شد جدا ز تنِ پاره‌پاره‌ای.
مدح ومیلادیه حضرت امام رضا(ع) پرتوی برتر ز مهر آسمان دارد رضا بارگاهی بهتر از باغ جنان دارد رضا برفرازکهکشان نورولایش خیمه زد در ورای اوج عزت آشیان دارد رضا میدرخشدگنبدش برفرق زیبای فلک برسر از نور ولا زیبا کیان دارد رضا خاک سار درگه پاکش سلاطین زمان دردوعالم تاج وتخت جاودان داردرضا بسته صف فوج ملائک بوسدازخاک رهش درحریم کوی خودکهف امان دارد رضا حافظ این مرزوبوم وحافظ ناموس ماست جابه قلب تک تک ایرانیان دارد رضا بارگاه اقدسش دارالشفای شیعیان شورعشقی دردل پیروجوان دارد رضا ضامن آهو نه تنها شد ز راه معرفت معجزاتی اندرین کشورعیان دارد رضا خوان خودگسترده این مهمان مابرخاک طوس برسرخوانش هزاران میهمان دارد رضا قبلهٔ حاجات وحجّ مردمان بی نواست بسکه اندر سینه قلب مهربان دارد رضا نا امید از درگهش هرگز نشد شاه و گدا برمریدانش سخای بی کران دارد رضا گردقبرش زائران پر میزنند پروانه وار عاشقان دیده تر بر آستان دارد رضا فرش راه زائرانش شهپر حور و ملک وه چه شوکت اززمین تاآسمان دارد رضا برمشام جان رسدازتربتش بوی حسین درعزایش دیدگان خونفشان دارد رضا رو سیه‌فرهاد نالان گوید ای مشکل گشا کن نظر بر نوکرت درد نهان دارد رضا.
مدح ومیلادیه حضرت امام رضا(ع) مژده یاران روح تقوا میرسد هشتمین ماه تولا میرسد دامن نجمه چو باغ جنت است خسرو اقلیم تقوا میرسد ای رضاجان ( 2 ) ای رضا نور رویش دل ز حورا میبَرَد حور و غلمان ناز او را میخرد اهل جنت میهمان کاظم است تا دَمی رخسار ماهش بنگرد ای رضاجان ( 2 ) ای رضا.
مدح و میلادیه حضرت امام رضا (ع) امشب سرور درهمه ارض وسما بپاست(1) میلاد ذی سعادتِ سلطان دین رضاست موسای کاظم است پدر، نجمه مادرش خود جانشینِ هشتمِ سالارِ انبیاست از نجم، آفتاب ندیده کسی ولی از نجمه آفتاب در این روز برملاست ایرانیان کنند بنام وی افتخار ایران زمین ز یمن وجودش بهشت ماست بین ائمه رأفتِ او دارد اشتهار آئینۀ صفات خداوند و حق نماست گیرند مشق جود و سخا از وی اسخیاء حاتم در آستانۀ او کمترین گداست خودممکن است وواجب ازاوگشته جلوه گر بر ممکنات سایۀ او سایۀ هماست سلطان عصر خویش بود هر ولی ، ولی این در میان آن همه سلطان اولیاست شمس ولایتند ائمه یگان یگان هر یک بچرخ عام و حِکَم نیّر هداست شمس الشموس سرزده از مشرق شرف شمس فلک به خجلت و در پردۀ خفاست شمسی که صدهزار از او شمس مستضیی بَه بَه چه شمس؟شمس ولا مظهر خداست آئینه دارِ طلعت او قرص آفتاب خدمتگزار حضرت او خیل اصفیاست دریای علم و فضل و کمالند اوصیاء برتر علوم ذاتی ایشان ز ماسواست این شهریار عالِم آل محمد است با این لقب مُلقَّب و محبوب اولیاست خواهی چو عکس عرش الهی بروی فرش بر طوس رو که آینۀ عرش کبریاست خاک درش بزلف بروبند حوریان زیرا به چشم حور همان خاک توتیاست اندر حریم او همۀ عُلویان غلام در آستان او همۀ سُفلیان گداست قربان قبر پاک تو یا ثامن الحجج من پرّ کاه و شوق وصال تو کهرباست من عاشق توام نه ثناگوی و مدح خوان الله ذوالجلال گواهم بمُدّعاست ازمعصیت «حسینی»اگر چه سیاه روست امّا غلامِ روسیهِ درگه شماست در پیریَم مران ز درت من جوانیَم صرف تو کرده ام نگه اَر داریَم سزاست شاهنشهی که ضامن آهوست از کرم محروم سائلی ننوازد کجا رواست؟ ما را مدام در کنف خود نگاهدار یا رب بحق آنکه شه ملک ارتضاست ــــــــــــــــــــــــــ (1) این متن برای روز ولادت نیز مناسب است با تغییر مصرع اول بدین شکل : امروز جشن در همه ارض وسما بپاست ...
مدح و میلادیه حضرت امام رضا(ع) همه جا غرق صفا شد شب میلاد رضا پر طراوت همه جا شد شب میلاد رضا همه جا آینه بندان همه جا آینه وار محشر آینه ها شد شب میلاد رضا آسمانهابه زمین خیره که این توده ی خاک مرکز نور خدا شد شب میلاد رضا شب میلاد کرامت شب میلاد کرم شب میلاد وفا شد شب میلاد رضا یارئوف است رئوف نغمه ی قدسی نفسان شب تسبیح و دعا شد شب میلاد رضا بارش رحمت ورأفت همه جاری است مگر شب میلاد رضا شد شب میلاد رضا خانه ی نجمه بود قبله ی دلها و بر آن کعبه هم قبله نما شد شب میلاد رضا همه لطف وهمه فیض و همه شور و همه نور شب قدر آمده یا شد شب میلاد رضا عالم آل محمد به جهان جلوه نمود عَلَم عِلم بپا شد شب میلاد رضا دومین بضعه منی که پیمبر فرمود بود نشناخته تا شد شب میلاد رضا بعد موسی که بود رهبر معصوم بشر؟ حل شد این مسأله تا شد شب میلاد رضا هشتمین حجت حق پرده ز رخسار گرفت حاجت شیعه روا شد شب میلاد رضا بعد ده قرن که بگذشته از آن لیله ی قدر مشهدش غرق صفا شد شب میلاد رضا نور زهرا و محمد ز فروغ ازلی روشنی بخش فضا شد شب میلاد رضا بهتر از هر چه که خورشید بر او می تابد باز بر خلق عطا شد شب میلاد رضا به تماشای بهشت حرم او ز بهشت هر در و پنجره وا شد شب میلاد رضا ما محبان رضائیم و چو ما اهل رضاست هر که پیوسته به ما شد شب میلاد رضا ذکر زوار جگر سوخته گِرد حرمش یا معین الضعفا شد شب میلاد رضا قلم صنع خداوند مگر بنگارد دردهایی که دوا شد شب میلاد رضا رسدش نامه ی آزادی محشر هر کس که در این خانه گدا شد شب میلاد رضا بهره از ذوق شفق برد «مؤید» که سرود شب میلاد رضا شد شب میلاد رضا .
از آسمان میرسد....ندای پیک خدا که آمده برجهان. ...حضرت موسی الرضا آمده شمس الضحا... ضامن آهو رضا شاد و خرامان شده....حضرت خیرالنسا ضامن آهو مدد...ضامن آهو مدد یا علی موسی الرضا (4) نور جمالش جلی....شد به جهان منجلی نام دل آرای او....شاه خراسان علی دل به ولایش اسیر...هستی خیر کثیر خواهی اگر کربلا ....دامن مولا بگیر ضامن آهو مدد. ...ضامن آهو مدد یا علی موسی الرضا (4) تو قائمی به صلات....تو منبع برکات خدا به خاطر تو....به ما دهد حسنات نام تو شمس الشموس...شاه انیس النفوس جان به فدای تو ای ...خسرو اقلیم طوس ضامن آهو مدد. ..ضامن آهو مدد یا علی موسی الرضا (4)
مدح و میلادیه حضرت امام رضا (ع) میرزا حبیب الله شیرازی (حکیم قاآنی) به‌سائل بحر وکان بخشد خطاگفتم جهان بخشد گرفتم‌کاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا ملک مست جمال او فلک محوکمال او ز دریای نوال او حبابی لجهٔ خضرا زمان را عدل او زیور جهان را ذات او مفخر زمان را او زمان‌پرور جهان را او جهان پیرا ز قدرش عرش مقداری ز صنعش خاک آثاری به باغ شوکتش خاری ریاض جنت‌المأوی امل را جود او مربع اجل را قهر او مصنع فلک را قدر او مرجع ملک را صدر او ملجا رضای او رضای حق قضای او قضای حق دلش از ماسوای حق‌گزیده عزلت عنقا کواکب خشت ایوانش فلک اجری خورخوانش به زیر خط فرمانش چه جابلقا چه جابلسا رخش پیرایهٔ هستی دلش سرمایهٔ هستی وجودش دایهٔ هستی چه در مقطع چه در مبدا ملک را روی دل سویش فلک را قبه ابرویش به‌گردکعبهٔ کویش طواف مسجدالاقصی جهان را او بود آمر چه در باطن چه در ظاهر به امر او شود صادر ز دیوان قضا طغرا کند از یک شکرخنده هزاران مرده را زنده چنان‌کز چهر رخشنده جهان پیر را برنا ردای قدس پوشیده به حزم نفس‌کوشیده به بزم انس نوشیده می وحدت ز جام لا می از مینای لاخورده سبق از ماسوا برده وزان پس سر برآورده ز جیب جامهٔ الا زدو‌ده زنگ امکانی شده در نور حق فانی چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا زدف در دشت لاخرگه‌که لامعبود الا الله زکاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنا شده از بس به یاد حق به بحر نفی مستغرق چنان با حق شده ملحق‌که استثنا به مستثنا روان راز پرورده سراید راز در پرده بلی‌گیرد خرد خرده به نااهل ار بری‌کالا رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت خهی فتراک فرمانت جهان را عروة‌الوثقی ستاره میخ خرگاهت زحل هندوی درگاهت ز بیم خشم جانکاهت فلک را رنج استرخا به سر از لطف حق تاجت طریق شرع منهاجت بساط قرب معراجت فسبحان الذی اسری مهین نوباوهٔ آدم بهین پیرایهٔ عالم چو خیرالمرسلین محرم به خلوتگاه او ادنی تویی غالب تویی ماهر تویی باطن تویی ظاهر تویی ناهی تویی آمر تویی داور تویی دارا مسالک را تویی رهبر ممالک را تویی زیور محامد را تویی مظهر معارف را تویی منشا تو در معمورهٔ امکان خداوندی پس از یزدان چودر رگ‌خون چودر تن‌جان روان حکم‌تو در اشیا تویی بر نفع و ضر قادر تویی بر خیر و شر قاهر تویی بر دیو و دد آمر تویی بر نیک و بد دانا تو جسم شرع را جانی تو در عقل راکانی توگنج‌کان یزدانی تو دانی سر ما اوحی تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را تو رویانی شقایق را ز ناف صخرهٔ صمّا ترا از ماه تا ماهی ز حق پروانهٔ شاهی گر افزایی وگرکاهی نباشد ازکست پروا زمان را از تو افزایش زمین را از تو آسایش روان را از تو آرامش خرد را از تو استغنا به‌کلک قدرت داور تو بودی آفرین‌گستر نزاده چارگان مادر نبوده هفتگان آبا ز درعت حلقه‌یی‌گردون ز تیغت شعله‌یی‌کانون ز قهرت لطمه‌یی جیحون ز ملکت خطوه‌یی بیدا اگر لطف تو ای داور نگردد خلق را رهبر ز آه خلق در محشر قیامتها شود بر پا زهی ای نخل باغ دین‌کت اندر دیدهٔ حق‌بین نماید خوشهٔ پروین‌کم از یک خوشهٔ خرما در اوصاف تو « » دهد داد سخندانی کند امروز دهقانی‌که تا حاصل برد فردا سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران فشاند دانه در میزان‌که چیند خوشه در جوزا تعالی‌الله‌گرش خوانی معاذالله‌گرش رانی به هر حالت‌که می‌دانی تویی مهتر تویی مولا گرش خوانی زهی با ذل ورش رانی خهی عادل گرش خوانی شود خوشدل ورش رانی شود رسوا گرش خوانی عفاک‌الله ورش رانی حماک‌الله بهر صورت جزاک‌الله‌کما تبغی‌کما ترضی گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید نترسد برملاگوید ستم زیباکرم زیبا الا تا در مه نیسان دمد ازگل‌گل و ریحان بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم چوریحان سبزومشکی دم چوسنبل بوستان پیرا.