مدح و میلادیه حضرت امام رضا (ع)
امشب سرور درهمه ارض وسما بپاست(1)
میلاد ذی سعادتِ سلطان دین رضاست
موسای کاظم است پدر، نجمه مادرش
خود جانشینِ هشتمِ سالارِ انبیاست
از نجم، آفتاب ندیده کسی ولی
از نجمه آفتاب در این روز برملاست
ایرانیان کنند بنام وی افتخار
ایران زمین ز یمن وجودش بهشت ماست
بین ائمه رأفتِ او دارد اشتهار
آئینۀ صفات خداوند و حق نماست
گیرند مشق جود و سخا از وی اسخیاء
حاتم در آستانۀ او کمترین گداست
خودممکن است وواجب ازاوگشته جلوه گر
بر ممکنات سایۀ او سایۀ هماست
سلطان عصر خویش بود هر ولی ، ولی
این در میان آن همه سلطان اولیاست
شمس ولایتند ائمه یگان یگان
هر یک بچرخ عام و حِکَم نیّر هداست
شمس الشموس سرزده از مشرق شرف
شمس فلک به خجلت و در پردۀ خفاست
شمسی که صدهزار از او شمس مستضیی
بَه بَه چه شمس؟شمس ولا مظهر خداست
آئینه دارِ طلعت او قرص آفتاب
خدمتگزار حضرت او خیل اصفیاست
دریای علم و فضل و کمالند اوصیاء
برتر علوم ذاتی ایشان ز ماسواست
این شهریار عالِم آل محمد است
با این لقب مُلقَّب و محبوب اولیاست
خواهی چو عکس عرش الهی بروی فرش
بر طوس رو که آینۀ عرش کبریاست
خاک درش بزلف بروبند حوریان
زیرا به چشم حور همان خاک توتیاست
اندر حریم او همۀ عُلویان غلام
در آستان او همۀ سُفلیان گداست
قربان قبر پاک تو یا ثامن الحجج
من پرّ کاه و شوق وصال تو کهرباست
من عاشق توام نه ثناگوی و مدح خوان
الله ذوالجلال گواهم بمُدّعاست
ازمعصیت «حسینی»اگر چه سیاه روست
امّا غلامِ روسیهِ درگه شماست
در پیریَم مران ز درت من جوانیَم
صرف تو کرده ام نگه اَر داریَم سزاست
شاهنشهی که ضامن آهوست از کرم
محروم سائلی ننوازد کجا رواست؟
ما را مدام در کنف خود نگاهدار
یا رب بحق آنکه شه ملک ارتضاست
ــــــــــــــــــــــــــ
(1) این متن برای روز ولادت نیز مناسب است با تغییر مصرع اول بدین شکل :
امروز جشن در همه ارض وسما بپاست ...
#سعدی_زمان
مدح و میلادیه حضرت امام رضا(ع)
همه جا غرق صفا شد شب میلاد رضا
پر طراوت همه جا شد شب میلاد رضا
همه جا آینه بندان همه جا آینه وار
محشر آینه ها شد شب میلاد رضا
آسمانهابه زمین خیره که این توده ی خاک
مرکز نور خدا شد شب میلاد رضا
شب میلاد کرامت شب میلاد کرم
شب میلاد وفا شد شب میلاد رضا
یارئوف است رئوف نغمه ی قدسی نفسان
شب تسبیح و دعا شد شب میلاد رضا
بارش رحمت ورأفت همه جاری است مگر
شب میلاد رضا شد شب میلاد رضا
خانه ی نجمه بود قبله ی دلها و بر آن
کعبه هم قبله نما شد شب میلاد رضا
همه لطف وهمه فیض و همه شور و همه نور
شب قدر آمده یا شد شب میلاد رضا
عالم آل محمد به جهان جلوه نمود
عَلَم عِلم بپا شد شب میلاد رضا
دومین بضعه منی که پیمبر فرمود
بود نشناخته تا شد شب میلاد رضا
بعد موسی که بود رهبر معصوم بشر؟
حل شد این مسأله تا شد شب میلاد رضا
هشتمین حجت حق پرده ز رخسار گرفت
حاجت شیعه روا شد شب میلاد رضا
بعد ده قرن که بگذشته از آن لیله ی قدر
مشهدش غرق صفا شد شب میلاد رضا
نور زهرا و محمد ز فروغ ازلی
روشنی بخش فضا شد شب میلاد رضا
بهتر از هر چه که خورشید بر او می تابد
باز بر خلق عطا شد شب میلاد رضا
به تماشای بهشت حرم او ز بهشت
هر در و پنجره وا شد شب میلاد رضا
ما محبان رضائیم و چو ما اهل رضاست
هر که پیوسته به ما شد شب میلاد رضا
ذکر زوار جگر سوخته گِرد حرمش
یا معین الضعفا شد شب میلاد رضا
قلم صنع خداوند مگر بنگارد
دردهایی که دوا شد شب میلاد رضا
رسدش نامه ی آزادی محشر هر کس
که در این خانه گدا شد شب میلاد رضا
بهره از ذوق شفق برد «مؤید» که سرود
شب میلاد رضا شد شب میلاد رضا .
#موید_خراسانی
از آسمان میرسد....ندای پیک خدا
که آمده برجهان. ...حضرت موسی الرضا
آمده شمس الضحا... ضامن آهو رضا
شاد و خرامان شده....حضرت خیرالنسا
ضامن آهو مدد...ضامن آهو مدد
یا علی موسی الرضا (4)
نور جمالش جلی....شد به جهان منجلی
نام دل آرای او....شاه خراسان علی
دل به ولایش اسیر...هستی خیر کثیر
خواهی اگر کربلا ....دامن مولا بگیر
ضامن آهو مدد. ...ضامن آهو مدد
یا علی موسی الرضا (4)
تو قائمی به صلات....تو منبع برکات
خدا به خاطر تو....به ما دهد حسنات
نام تو شمس الشموس...شاه انیس النفوس
جان به فدای تو ای ...خسرو اقلیم طوس
ضامن آهو مدد. ..ضامن آهو مدد
یا علی موسی الرضا (4)
#ماه_پری_زنجانی
مدح و میلادیه حضرت امام رضا (ع)
میرزا حبیب الله شیرازی (حکیم قاآنی)
بهسائل بحر وکان بخشد خطاگفتم جهان بخشد
گرفتمکاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا
ملک مست جمال او فلک محوکمال او
ز دریای نوال او حبابی لجهٔ خضرا
زمان را عدل او زیور جهان را ذات او مفخر
زمان را او زمانپرور جهان را او جهان پیرا
ز قدرش عرش مقداری ز صنعش خاک آثاری
به باغ شوکتش خاری ریاض جنتالمأوی
امل را جود او مربع اجل را قهر او مصنع
فلک را قدر او مرجع ملک را صدر او ملجا
رضای او رضای حق قضای او قضای حق
دلش از ماسوای حقگزیده عزلت عنقا
کواکب خشت ایوانش فلک اجری خورخوانش
به زیر خط فرمانش چه جابلقا چه جابلسا
رخش پیرایهٔ هستی دلش سرمایهٔ هستی
وجودش دایهٔ هستی چه در مقطع چه در مبدا
ملک را روی دل سویش فلک را قبه ابرویش
بهگردکعبهٔ کویش طواف مسجدالاقصی
جهان را او بود آمر چه در باطن چه در ظاهر
به امر او شود صادر ز دیوان قضا طغرا
کند از یک شکرخنده هزاران مرده را زنده
چنانکز چهر رخشنده جهان پیر را برنا
ردای قدس پوشیده به حزم نفسکوشیده
به بزم انس نوشیده می وحدت ز جام لا
می از مینای لاخورده سبق از ماسوا برده
وزان پس سر برآورده ز جیب جامهٔ الا
زدوده زنگ امکانی شده در نور حق فانی
چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا
زدف در دشت لاخرگهکه لامعبود الا الله
زکاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنا
شده از بس به یاد حق به بحر نفی مستغرق
چنان با حق شده ملحقکه استثنا به مستثنا
روان راز پرورده سراید راز در پرده
بلیگیرد خرد خرده به نااهل ار بریکالا
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما
زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت
خهی فتراک فرمانت جهان را عروةالوثقی
ستاره میخ خرگاهت زحل هندوی درگاهت
ز بیم خشم جانکاهت فلک را رنج استرخا
به سر از لطف حق تاجت طریق شرع منهاجت
بساط قرب معراجت فسبحان الذی اسری
مهین نوباوهٔ آدم بهین پیرایهٔ عالم
چو خیرالمرسلین محرم به خلوتگاه او ادنی
تویی غالب تویی ماهر تویی باطن تویی ظاهر
تویی ناهی تویی آمر تویی داور تویی دارا
مسالک را تویی رهبر ممالک را تویی زیور
محامد را تویی مظهر معارف را تویی منشا
تو در معمورهٔ امکان خداوندی پس از یزدان
چودر رگخون چودر تنجان روان حکمتو در اشیا
تویی بر نفع و ضر قادر تویی بر خیر و شر قاهر
تویی بر دیو و دد آمر تویی بر نیک و بد دانا
تو جسم شرع را جانی تو در عقل راکانی
توگنجکان یزدانی تو دانی سر ما اوحی
تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را
تو رویانی شقایق را ز ناف صخرهٔ صمّا
ترا از ماه تا ماهی ز حق پروانهٔ شاهی
گر افزایی وگرکاهی نباشد ازکست پروا
زمان را از تو افزایش زمین را از تو آسایش
روان را از تو آرامش خرد را از تو استغنا
بهکلک قدرت داور تو بودی آفرینگستر
نزاده چارگان مادر نبوده هفتگان آبا
ز درعت حلقهییگردون ز تیغت شعلهییکانون
ز قهرت لطمهیی جیحون ز ملکت خطوهیی بیدا
اگر لطف تو ای داور نگردد خلق را رهبر
ز آه خلق در محشر قیامتها شود بر پا
زهی ای نخل باغ دینکت اندر دیدهٔ حقبین
نماید خوشهٔ پروینکم از یک خوشهٔ خرما
در اوصاف تو « #قاآنی» دهد داد سخندانی
کند امروز دهقانیکه تا حاصل برد فردا
سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران
فشاند دانه در میزانکه چیند خوشه در جوزا
تعالیاللهگرش خوانی معاذاللهگرش رانی
به هر حالتکه میدانی تویی مهتر تویی مولا
گرش خوانی زهی با ذل ورش رانی خهی عادل
گرش خوانی شود خوشدل ورش رانی شود رسوا
گرش خوانی عفاکالله ورش رانی حماکالله
بهر صورت جزاکاللهکما تبغیکما ترضی
گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید
نترسد برملاگوید ستم زیباکرم زیبا
الا تا در مه نیسان دمد ازگلگل و ریحان
بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا
چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم
چوریحان سبزومشکی دم چوسنبل بوستان پیرا.
#حکیم_قاآنی
مرحوم حاج قدرت اله نادری
امپراطور بلامانع دنیا #ادب است
دشمن جنگ و جدل ، مانع دعوا ادب است
بجهان لطف خدا کرد چو قبل از خلقت
اسم آن لطف و کرم ، نعمت عُظما ادب است
اول ماخلق الله شد آن عقل و خرد
سرّ قاموس طبیعت دل زیبا ادب است
فیلسوف و حکما راهنمای اُدَبا
شهریار فُضَلا ، عالی و اعلا ادب است
هر که دستش برسد مخزن این گنج عظیم
جَبَلُ الطّور چراغان ید بیضا ادب است
عزت یوسف و اجلال سلیمان ز چه بود؟
سببِ شهرت آن مریم و عیسی ادب است
طاق کسری ز چه گردیده بلند آوازه ؟
علت نام و نشان شهرت کسری ادب است
تاج بخش است ادب بهر بنی نوع بشر
حرمت شهرت لقمان، همانا ادب است
سالها عمر اگر چه ادب آموزی کم است
فرق حیوان از انسان توانا ادب است
جلوۀ نور ادب گشته صفا بخش دلان
شرف پیر و جوان زینت برنا ادب است
هر که از مزرعه ای باغ ادب چیده گلی
بهترین وارث سرمایه همان باادب است
با ادب باش ز گفتار ز رفتار و عمل
بین نادان دنی شاخص دانا ادب است
ادب آئینۀ سیرت ادب آئینۀ دل
رمز زیبائی و شخصیت و تقوا ادب است
آنکه لب تشنه بدریا شد وعطشان برگشت
صبر و سقای یتیمان لبِ دریا ادب است
هموطن هر چه بخواهی ادب آموز ادب
امتیاز تو به ان بی ادبیها ادب است
« #نادری» خود ادب از بی ادبان یاد بگیر
عبرت ازبی ادبان خود ز سراپا ادب است.
#نادری
سلام بر حضرت معصومه سلام الله علیها
السلام ای دختر موسی ابن جعفر السلام
السلام ای نو گل باغ پیغمبر السلام
السلام ای گوهر درج حیا کان شرف
ای جدا ازجدوباب و عم و خواهرالسلام
السلام ای آرزویش مانده در دل ته به حشر
در زبان نام رضا مرده مکدر السلام
السلام ای خفته در آغوش خاک پاک #قم
ای چو عمش زینب محزون و مضطر السلام
خفته ای تو گرچه در دل درد فرقت بر ملا
لیک زینب خفته در سینه غم بند و بلا
خفته ای تو با تن سالم ایا معصومه جان
لیک زینب خفته اندر تن ز خنجر ها نشان
خفته ای در قبرتو مهموم و محزون و فکار
لیک زینب خفته از زخم زبان دل زخمدار
خفته ای تو با دل پر از ملال و دردوغم
لیک زینب خفته با زلف سفید و قد خم
خفته ای تو از برادر روی سینه نامه ای
لیک زینب خفته روی سینه خونین جامه ای
ای که قم از مقدم پاکت شده رشک جنان
کی شود گردم به دور قبر تو با صد فغان
از ره لطف و کرم آخر «شعاع» را یاد کن
خرمن هجران را با یک نظر بر باد کن.
#حضرت_معصومه_مدح
#شعاع_تبریزی
مدح ومیلادیه حضرت معصومه(س)
کریمه ی آل محمّد
حضرت معصومه خوش آمد
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این دختریاسین وطاهاست
این ثمرِ امّ ابیهاست
آینه ی حضرت زهراست
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این گهر بحر عقول است
پارۀ پیکر رسول است
کوثر زهرای بتول است
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
سلام عترت به کمالش
چشم رضا محو جمالش
ائمه شاهد جلالش
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
سلام عترت پیمبر
سلام صدیقه ی اطهر
به دختر موسیبنجعفر
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
مدینه شد دارالزیاره
از دامن نجمه دوباره
طلوع کرده یک ستاره
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن.
#حضرت_معصومه_میلادیه
#کریمه_آل_محمد
#سازگار
مدح و میلادیه حضرت معصومه(س)
این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسى بن جعفر است
پاکیزه گوهر صدف عصمت بتول
یعنى که نور دیده زهراى اطهر است
والا تبار خواهر سلطان دین رضا
فخر زنان عالم و خاتون محشر است
عزّت نگر که حرمت طوف حریم او
با حرمت طواف امامان برابر است
جنّات عدن اگر طلبى زین حرم در آى
کاین آستان عرش نشان،هشتمین در است
هر سر بر آستان ملک پاسبان او
ساییده شد بهشت برینش مقرّر است
آیینه هاى بقعه آیین طراز او
روشنگر تشعشع خورشید خاور است
در زیر پاى زائر این بارگاه قدس
گیسوى حور و یال ملک، مفرش در است
اینجا نماز را به خشوع و ادب گزار
کاین فرش زیر پاى تو، جبریل را پر است
بس ساطع است نور نماز و دعاى خلق
با ساق عرش ساحت گیتى منوّر است
آدم به امر تو ز نهانخانه عدم
تا سر سراى منزل هستى مسافر است
جز آن که سر ز عجز بساییم روى خاک
از ما به پیشگاه خدایى چه در خور است
اى خالقى که وصف جلال و جمال تو
از عقل وفهم و وهم و گمان جمله برتر است
یا رب به حق قافله سالار انبیإ
آن صدر کائنات که آخر پیمبر است
عقل نخست و صادر اول که نام وى
زیب اذان و زیور محراب و منبر است
یارب به حق سیّد و سالار اولیا
کز وجه او تجلّى اللّه اکبر است
با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم
با ابر تیغ، صاعقه یى بر ستمگر است
یارب به حق «فاطمه» آن کوثرى که او
اُمُّ الائمه عصمت کبراى داور است
خونى که داد سرور آزادگان «حسین»
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
یارب به «مجتبى» که شباب بهشت را
در باغ خلد، سید و سالار و سرور است
مسموم ز هر کین که جگر پاره هاى او
در طشت از شماره فزون تر ز اختر است
یارب به خون شاه شهیدان «کربلا»
کآزرده حنجر از دم خونین خنجر است
خونى که دامن شفق از انعکاس آن
همرنگ داغ در جگر لاله مضمر است
یارب به حقّ سید «سجّاد» آن امام
کز اُم و اَب تقارن سعد به اکبر است
در منتهاى اوج بلاغت صحیفه اش
گویى «زبور» دیگر و «داود» دیگر است
یارب به علم حضرت «باقر» که گاه موج
دریاى بى کران پر از دُرّ و گوهر است
عطر نبى رسد به مشام از کلام او
عطرى که رشک مشک وعبیراست وعنبر است
یارب به صدق حضرت «صادق» که تا ابد
چون آفتاب بر سر دین سایه گستر است
اى واى من که عارض گلگون او به زهر
همچون شعار آل على، سبز منظر است
یارب به حلم حضرت سلطان دین «رضا»
آن کز شرف، مدام نگهبان کشور است
شاهى که صدر مسند ارشاد، گاه بحث
عقل مجسّم آمد و علم مصوّر است
یارب به حق جود امام نهم «جواد»
کز عشق، همچو مهر فلک، ذرّه پرور است
ابن الرّضاچو«عیسى»و«یحیى»به کودکى
قطب و امام و مرشد و مولا و مهتر است
یارب به حرمت «حسن» عسکرى که او
نقش نگین حلقه چندین مُعَسْکر است
عمرى به جرم عصمت و تقوى و زهد و علم
در حلقه محاصره چند لشکر است
یارب به حق قائم بر حق امام عصر
کانگشت او به گردش افلاک محور است
نوح زمان و قطب جهان کز حریم غیب
خلق خداى را به خداوند رهبر است
یارب به حقّ عصمت«معصومه»کز شرف
او را پدر امام و امامى برادر است
کاین در به روى خلق دو عالم گشوده دار
تا خاک ما به آب ولایش مخمّر است
خورشید شعله اى ز شعاع رواق او
تا نور او در آینه ها زیب و زیور است
توفیق گفت وطبع«ریاضى»چو گل شکفت
آنجا که آفتاب هم از ذَرّه کمتر است
سال هزار و سیصد و هشتاد و نه بود
سالى که کار آینه کارى، میسّر است.
#حضرت_معصومه_مدح
#ریاضی_یزدی
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#حبیب_چایچیان
آیتى از خداست معصومه
لطف بى انتهاست معصومه
جلوه اى از جمال قرآن را
چهره اى حقنماست معصومه
عطر باغ محمدى دارد
زاده مصطفاست معصومه
پرتوى از تلألوء زهرا
گوهرى پربهاست معصومه
ماه عفتنقاب آل كسا
دختر مرتضاست معصومه
اخترى در مدار شمس شموس
یعنى اخت الرضاست معصومه
زائران! یك درِ بهشت اینجاست
تربتش باصفاست معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست معصومه
از مدینه به قصد خطه ی طوس
رهروى خستهپاست معصومه
تا زیارت كند برادر خود
فكر و ذكرش دعاست معصومه
روز و شب عاشق بیابانگرد
خواهرى باوفاست معصومه
یا مگر اوست زینب دگرى
كز برادر جداست معصومه
تا بدانى كه نیمه ره جان داد
بنگر اكنون كجاست معصومه
از وطن دور و از برادر دور
حسرتش غمفزاست معصومه
گر چه نشكسته سینه و پهلوش
در دلش داغهاست معصومه
داغ زهرا و داغ اجدادش
وارث كربلاست معصومه
هر حسینیه بیت اوست"حسان"
چون كه صاحب عزاست معصومه.