eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج حسین سیب سرخی حاج حسین سیب سرخی_محرم 98 شب سوم - شور - میون گودال-1567683524.mp3
زمان: حجم: 1.94M
🔲 🥀میون گودال پاره پاره بود تنت 🥀میون گودال پیرمردا زدنت 🎤 {🏴إِِلهـِے‌بِأَمِیرِالمُؤمِنِینِ🏴} {🥀عَجـِّلْ‌لِوَلِیِّـکـَـ‌الْفَـرَج🥀} @majmaozakerine
حاج حسین سیب سرخی حاج حسین سیب سرخی_محرم 98 شب سوم - واحد - ستاره ها رو میشارم-1567683592.mp3
زمان: حجم: 4.8M
🔲 🌴ستاره ها رو می شمارم بابا 🌴دل از زمونه می برم بابا 🎤 {🏴إِِلهـِے‌بِأَمِیرِالمُؤمِنِینِ🏴} {🥀عَجـِّلْ‌لِوَلِیِّـکـَـ‌الْفَـرَج🥀} @majmaozakerine
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب سوم، بنام سه ساله آقا اباعبدالله از همه دوستان التماس دعا داریم،،،، یا رقیه جان بنت الحسین دخیلم 😭😭😭😭
❣﷽❣ 🥀 🎆 🥀 مادر که میکنه گریه برات واویلا مظلوم آقا دل های ما میشه کرب و بلات واویلا مظلوم آقا از امشب تا شام عاشورا کربلا غوغا واویلا محرم شد نوحه زهرا همین دم شد 🥀وای وای ای وای حسین یک پیراهن توی عرض خدا گلگونه، غرق خونه چشمای حجت بن الحسن براش گریونه، غرق خونه پریشونه روضه میخونه، چشماش بارونه عالم غرق ماتم بقیة الله الاعظم شد 🥀وای وای ای وای حسین با ذکر العطش سوز دم جیب المای  ای وای ای وای جاری میشه بازم اشکای حیدر های های ای وای ای وای مثل هر سال میزنم بال بال تا روز گودال بازم قتلگاه تو پیش چشم ما مجسم شد 🥀وای وای ای وای حسین 🥀هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🥀 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
... بابا کجا بودی. که افتادم از پا٣ افتادم از ناقه. جا موندم تو صحرا٣ تو روی نی بودی دیدی حالم رو شکستن با کعبِ نیزه بالم رو عزیز من عزیز من زجر اومد بالا سرم. تنم شد کبود٢ کاش تو اون نیمه‌ی شب. عموم اونجا بود٢ دستام ورم کرده. مث چشم تارم٣ زخمی شده باهام. که آروم ندارم٣ کتک خوردم گشته صورتم نیلی صدات کردم خوردم ضربه‌ی سیلی عزیز من عزیز من سو نمونده تو نگام. شبیه چشات٢ اشک می‌ریزی برا من. بمیرم برات٢ باید بمیرم من. برای سر تو٣ این بار اگه رفتی. میاد دختر تو٣ نمی‌خوام دیگه زنده بمونم من آخه آزارم میده بابا دشمن عزیز من عزیز من خیلی سخته برام من. که بی تو باشم٢ پیش پاهات نمی‌شه. بابایی پاشم٢
شکر خدا دم همه دم اهل بکائیم در دل ما بوده فقط جای رقیه گرچه همه قطره اشکیم ولیکن گمشده در سینه دریای رقیه تا به خدا برده دل غرق جنون را جاده ی عشقی قدمهای رقیه روز قیامت ز جهنم نهراسیم اهل بهشتیم به امضای رقیه پشت درِ میکده اش کاسه بدستیم ما حیدری باده مینای رقیه بد مستی ما چیز دگر نیست به والله جز نوکری خانه ی بابای رقیه ما سینه زنانش همه اقبال بلندیم زیر علم محشرِ بالای رقیه ۹۹/۶/۱
‍ ⚫️روضه و توسل_حضرت رقیه سلام الله علیها_استاد حجت الاسلام میرباقری بر نی سر حسین به دست سواره ای گاهی کند به محمل زینب نظاره ای *با سر کاروانش رو همراهی کرد،کهف اصحابش بود؛گاهی باشون حرف میزد؛گاهی براشون قرآن میخوند؛گاهی نگاهشون میکرد،میفرمود:لاحول ولاقوه الا بالله"گاهی از گوشه ی چشمش اشک میریخت* بر نی سر حسین به دست سواره ای گاهی کند به محمل زینب نظاره ای آنجا نشسته غم زده طفلی سه ساله است رنگ پریده اش ز غم دل اشاره ای ترسان گرفته دامن زینب که عمه جان دریای غم مگر که ندارد کناره ای؟ از آفتاب لاله صفت چهره سوخته *گفتند در این مسیر اسارت سایبان براشون قرار نداده بودند،تابش آفتاب رنگ صورت ها رو تغییر داده بود؛تعبیر مرحوم سیدبن طاووس:صورتاشون پوست انداخته بود* از آفتاب لاله صفت چهره سوخته داغ دلش مگو که ندارد شماره ای نیلی رخش ز سیلی و پایش پر آبله *خدا کنه این جمله ش راست نباشد* مجروح گوش او ز پی گوشواره ای از گریه اش کباب دل همرهان او *وقتی زبان میگرفت و بهانه ی بابا میگرفت"اَبَ اَبَ" آتش به دل کاروان می انداخت...* هر گفته اش ز آتش حسرت شراره ای محمل تکان چو میدهدش یاد میکند از خیمه ای و کودکی و گاهواره ای تاب سفر ندارد و راه است بس دراز خواند به گریه عمه ی خود را که چاره ای *اگر یه موقعی گفتن این طفل از شتر افتاده،از قافله جامونده،تو بیابونا دویده،تعجب نکنید" خسته بودن؛دشمن شب و روز میتاخته،خوابش میبره از مرکب فرو می افتد؛خیلی تو این راه سختی کشیدن؛ اسارته،زخم زبانه،تازیانه ست،تشنگی ست،گرسنگی ست، گرماست ، سرماست ...." حتی در شام مرحوم سیدبن طاووس میفرمایند:اونا رو در جایی سکنی دادن که روزا از گرما امان نداشتن،شبا از سرما ولی از اون لحظه ای که دروازه ی کوفه تو دامان عمه اش سر بابا رو بالای نیزه دید به تعبیر بی بی زینب نزدیک بود قلبش از غصه ها آب بشه،دیگه چشم از این سر برنداشت. گاهی دختر با بابا حرف میزد،گاهی بابا با دختر حرف میزد و براش قرآن میخوند،گاهی دختر برای بابا گریه میکرد، گاهی بابا از گوشه ی چشمش برای دختر اشک میریخت،نمیدونم چه سری بین این دختر و پدر بود،بعضی گفته اند تو لحظه ی آخر وقتی پدر میخواست خداحافظی کنه دختر خیلی بی قراری کرد یه جمله در گوشش گفت:بابا فراق من و تو زیاد طول نمیکشه،لذا همیشه منتظر بود یه شبی بابا بیاد دخترو با خودش ببره ؛تو خرابه ی شام وقتی بابا آمد دیگه مطمئن شد وعده ش با باباش فرا رسیده؛سر بابا رو بغل کرد،شروع کرد صورتش رو بوسیدن؛بغلش کردن؛درد دل کردن؛بابا کی سر و صورتت رو به خون خضاب کرده بابا؟"من الذی قَطَعَ وریدَک؟ "بابا کی رگ گردنت رو بریده؟بابا زود بود من یتیم بشم"من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟"طول نکشید دیدند خم شد"فَوَضَعَت فمِها علی فمِه الشریف"هر چه در توان داشت در یک بوسه خلاصه کرد،سر یک طرف دختر یک طرف... صلی الله علیک یا اباعبدالله .....
بسم الله الرحمن الرحیم خواست بابا گفتنِ او بی صدا باشد نشد عمه می‌کوشید از این سر  جدا باشد نشد خوب می‌دانست بابایش بیاید  می‌رود کاش می‌شد بینِشان قدری دوا باشد نشد داد بر دیوار تکیه تا کمی بازی کند عمه دستش را گرفته رویِ پا باشد نشد با پدر می‌گفت با گریه  عمویم پس کجاست کاش می‌شد آرزوهایش دوتا باشد نشد چند باری دخترک چرخاند سر را در بغل گشت شاید که برای بوسه جا باشد نشد آمد آهسته بگوید روسری‌هایم چرا... مثل رگهای گلویت نخ نما باشد نشد آه میبخشی که اینجا را بهَم من ریختم هرچه کردم که سرت ویران‌سرا باشد نشد آرزویم بود با اصغر بخوابم باز هم دخترت می‌خواست تا در بوریا باشد نشد خواست گوید با همان وضعی که دارد سینه‌ات حتم دارم جا برای ما سه تا باشد نشد زجر را گفتند اما باز در گوشش نرفت ضربه‌های تو نباید بی هوا باشد نشد (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۳۱) @majmaozakerine
 بسم الله الرحمن الرحیم تشنه‌ای در پنجه‌ای سیراب گیر اُفتاده است کودکی در حمله‌ی اعراب گیر اُفتاده است بعدِ بابا آبِ خوش از حنجرش پایین نرفت در گلویش جرعه‌های آب گیر اُفتاده است کاش در تاریکیِ صحرا نمی‌دیدش کسی دخترک از دستِ این مهتاب گیر اُفتاده است بارها از رویِ نِی بابا به داداش می‌رسید آی خواهر زودتر بشتاب  گیر اُفتاده است زجر آوردش به روی ناقه‌ای انداختش مثل آن ماهی که در قلاب گیر اُفتاده است این طرف از زجر می‌خورد آنطرف از حرمله مثل آن برگی که در سیلاب گیر اُفتاده است چشمهایش گرم می‌شد می‌پرید از خوابِ ناز بسکه طفلی زیرِ پا در خواب گیر اُفتاده است هیچکس در بینِ کوچه احترامش را نداشت آه با نان‌هایِ در پرتاب گیر اُفتاده است (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۳۱)
بسم الله الرحمن الرحیم آنقدر ناله زدم تا که طبق سر آورد آنقدر گریه شُدم تا سَرت آخر آورد دیشب عمه چقدر گریه کنارم می‌کرد تا که از شانه‌یِ من مویِ مرا در آورد باز در گوشه‌ی ویرانه رُبابت غَش کرد باد از نیزه که بویِ علی‌اصغر آورد تازه آموخته بودم که بخوانم لالا تازه دلخوش شده بودم که برادر آورد هرکه از دستِ تو با اهل و عیالش نان بُرد رفت و نان خشک برایم دو برابر آورد ماکه مدیون همان مردِ مسیحی هستیم سرِ خاکستری‌ات بُرد و مُعطر آورد آمدی حیف تو را تشتِ شرابش انداخت چه بلایی به لبت چوبِ ستمگر آورد خیزران بود و تو بودی و مُکرر دیدم که چه‌ها بر سرِ دندان تو آخر آورد روسری‌هایِ مرا یک به یک آتش سوزاند خوب شد با خودش عمه دو سه معجر آورد زجر آنقدر مرا زد نفَسش بند آمد تا تلافیِ عمو را سرِ من در آورد (حسن لطفی۹۷/۰۶/۲۱)
بسم‌الله الرحمن الرحیم اول جلسه‌ای ما نیافتادیم شُکرت از قلم ای جان حسین باز می‌گوییم هردَم دَم به دَم ای جان حسین مادرت فریاد می‌زد یابُنَیَ....سوختیم آذری‌ها تا که گفتند از حرم ای جان حسین نامِ ما را قبلِ ما زهرا نوشته یک به یک مادرت تا گفت گفتیم از عَدَم ای جان حسین هرچه ما داریم از خاکِ عزاداریِ توست روضه آری بشکند پشتِ ستم ای جان حسین شیعه با این روضه‌ها قد راست کرده تا اَبَد دارم از این اشکها تیغِ دودَم ای جان حسین دلخوشیِ ما از این دنیا فقط عشق است عشق با تو می‌سازیم با هر بیش و کم ای جان حسین قبلِ نامِ مادرم نامِ تو را آموختم با اذانش گفت وقتی مادرم ای جان حسین این کریمیِ تو ما را یاکریمت کرده است ما گِره خوردیم با اهلِ کَرَم ای جان حسین شُکر دستم پیش این و آن نمی‌گردد دراز شُکر هستم با تو تنها محترم ای جان حسین هرچه از عمرم اگر مانده است می‌گویم حسین سیر هستم از همه غیر از حرم ای جان حسین در خرابه خوابِ بابا دیده و بی حال بود می‌نوشت از اشکها با قَدِ خَم ای جان حسین (حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۱)