eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
370 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴زمینه یا شور شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام 🏴بند اول زندانیه بغدادم،اسیر دست صیادم به کنج این قفس من بی گناه افتادم غریب مادرزادم،کسی نمیکند یادم شکسته در گلو بغضم به سینه فریادم روزم چون شب شده؛جانم بر لب شده کار دشمن فقط؛دشنام و سَب شده تازیانه شده؛قوت روز و شبم مشغول گفتنه؛خلصنی یا ربم آزارم میدهد،زنجیر گردنم شلاقم میزند،هر لحظه دشمنم میسوزد دائما،زخمای رو تنم (غریب بن غریب،از نسل حیدرم پسر فاطمه،موسی بن جعفرم) آه و واویلتا... 🏴بند دوم تو گریه کن بر حالم،شکسته شد پر و بالم امام عالمم لیکن در این سیه چالم منی که ناخوش احوالم،به هر بهانه مینالم به هر بهانه می آید عدو به دنبالم میزند طعنه ها،میخندد بی حیا گوید به مادرم،او هر دم ناسزا از مویم میکشد،میسوزد گیسویم بی هوا میزند،بر کنج ابرویم آزارم میدهد،نیش و لبخند او آتشم ‌میزند،این بغض در گلو میکنم هر زمان،مرگم را آرزو (غریب بن غریب،از نسل حیدرم پسر فاطمه،موسی بن جعفرم) آه و واویلتا... 🏴بند سوم هوای دلبر دارم،و قلب مضطر دارم مثال مادرم چشمی ز غصه تر دارم و درد پهلو دارم،شکسته بازو دارم شبیه مادرم زخمی به بال و پر دارم زهر کین حاصلم،میسوزد این دلم اما شد کوچه ها،عاقبت قاتلم میسوزم از عطش،با یاد کربلا یاد راس جدا،بر روی نیزه ها گرچه جان میدهم،در زندان بلا پیکر من نرفت،به زیر دست و پا نشدم چون حسین،مقطع الاعضا (غریب بن غریب،از نسل حیدرم پسر فاطمه،موسی بن جعفرم) آه و واویلتا... 🎤با نوای زیبای کربلایی آرش پیله ور 🏴هیئت انسیه الحورا (س) طهران ✍♪کربلایی امیرحسین سلطانی
🏴هدیه به حضرت ارباب. صلوات. 🏴سبک یا زمینه و زمزمه. ارباب برسون باد صبا پیام مارو برسون خدمت شاه سلام مارو با کمی تربت شش گوشه ارباب تو شیرین کن به زیارت کام مارو من و مثل مسلم و مثل بریرکن من و مثل وهب . مثل زحیر کن به سرم بکش تو دست مهربونت با نگاهت من و عاقبت خیر این زندگی بی کربلا لطفی نداره این زندگی بی روضه ها لطفی نداره این زندگی بی تو آقا. لطفی نداره من لی غیرک‌. ابی‌ عبدا الله میدونم که میبینی نگاه من رو میدونم که میشنوی تو آه من رو آه از این دوری دیگه بریدم آقا بازم این دفعه ببخش گناه من رو منو امتحان نکن با درد دوری میدونی دلم خونه ، بسه صبوری روضه هات خوبن ولی یه چیز دیگست وقتی پابوست میام حرم حضوری آه از این فراق… که من رو پیر کرد از هرجایی جز ، کربلا سیر کرد نوکریت رو به ، دنیا اسیر کرد من لی غیرک‌. ابی‌ عبدالله حرمت پناهه قلبِ دل زاره انگاری آدم تو جنت پا میذاره چی بگم از کجا بگم باید بری تا ببینی کرب و بلا همتا نداره یه طرف قبله ی عالم حرمه شاه یه طرف کعبه ی عشاق حرمه ماه توی بین الحرمین نه توی عرشی به ابی انت و امی ابی عبدالله( علیه السلام) هر زائری که ، کنار 6گوش رفته با بوی ، سیب شده مدهوش پیشه تو تمام دنیا رو ،کرده فراموش ✍شعر رضا نصابی. سعید یزدی @majmaozakerine
---------؛--------- جواب: آه...واویلا... آه...واویلا... آه...واویلا... -------------------------------- بند اول از زندان بان/دل من خونه میاد دیدارم/با تازیونه مونده جای ضرب دستش روگونم من بر نمیگردم اینو میدونم تا آخر عمرم اینجا میمونم رضا بیا/زَهر تموم پیکرم رو آب کرد رضا بیا/که تشنگی قلب منُ کباب کرد رضا بیا/سلسله ها گردنمُ عذاب کرد بند دوم این زنجیرا/میده آزارم از درد پام/تا صبح بیدارم افتاده بر سلسله ها رد خون هر شب میخونم با چشمای گریون «خلِّصنی یا رب من السجن هارون» خدا خدا/به پیکرم دیگه نمونده طاقت خدا خدا/خسته شدم من از غم اسارت خدا خدا/بس که شنیدم از همه جسارت بند سوم چارده ساله/تو این زندونم روزا بی تاب و/شبا گریونم با دستِ بسته،تو زندون،معذب من روضه میخونم اما زیر لب یادم نمیره اسیریِّ زینب خدا رو شکر/خواهر من اسیر دشمنا نیست... خدا رو شکر/تنم رو خاک کربلا رها نیست... خدا رو شکر/شهر به شهر سرم رو نیزه ها نیست... بند چهارم چقدر دلتنگم/برا معصومه مثه رقیه/شده مظلومه مثل رقیه میگیره بهونه اما نخورده دیگه تازیونه شبها نخوابیده توی ویرونه شام بلا/تو ویرونه رقیه رو آوُردن شام بلا/تو کوچه ها مخدراتُ بردن شام بلا/به نی سر حسینشُ سِپردن ※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※ ●شاعر: محمد علی انصاری
فیش مرثیه استاد مومنی.pdf
453.8K
🏴 مرثیه و روضه مکتوب 🚩 السلام علیک الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ علیه السلام ♦️مرثیه امام موسی بن جعفر سلام الله علیه علیه السلام ▪️روضه مکتوب امام کاظم علیه السلام ┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
💫بازدلم هوای دارد ✨هوای آن گنبد بیکران دارد 💫به یاد حرم سبز و زیبایت ✨اشک در چشمان من مکان دارد 💫چه درد غریبی ست درد دل تنگی! ✨دل تنگم هوای صاحب الزمان(عج)دارد. 🌷 🌷 @majmaozakerine
‌‌ 💠 نماز ساده شب بیست و یکم ماه رجب ✨🌹 جناب سلمان از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نقل می‌کند که فرمود: هرکس در شب بیست و یک ماه رجب ۶ رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد، ۱۰ بار سوره کوثر و ۱۰ بار سوره توحید؛ گناه یک سال برای او نوشته نمی‌شود، و تا یک سال اعمال نیک برای او نوشته می‌شود. هرکس نتوانست این نماز را ایستاده بخواند، پس در حال نشسته بخواند که خداوند به فرشتگان مباهات می‌کند و می‌گوید: همانا من او را آمرزیدم. @majmaozakerine 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
. 📋 داروی هر درد ما از دم تو می رسد ✔️  / حاج محمود کریمی ✔️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داروی هر درد ما از دم تو می رسد حک شده بر سینه یا باب حوائج مدد میرود از زندانش با بدن بی جانش ارض و سما گریانش،گریانش گریانش دختر یتیمش می زد صدایش میرسد صدای گریه یِ رضایش تا که رها موسی شد هر دو جهان غوغا شد چشم فلک دریا شد ، دریا شد دریا شد مرغ پر شکسته از قفس رها شد قبله یِ حوائج حاجتش روا شد سوی خدا رفتم ای نور خدا را ببین گریه یِ معصومه و حال رضا را ببین با جگر صد پاره گشته رباب آوره نیزه شده گهواره گهواره گهواره رفته روی نیزه رو به روی مادر رفته نیزه انگار در گلویِ مادر از دل عالم گره دست تو وا میکند غنچه ی لب تشنه یا باب حوائج مدد ای علی لای لای علی گوشه ی این ویرانم تا تو شوی مهمانم منتظرت می مانم می مانم می مانم در پِی ات دویده با قد خمیده دختر یتیمت ای سر بریده مجلس دار الشفا روضه ی تو می شود دختر ارباب یا باب حوائج مدد وقت جدایی رسید باد مخالف وزید از شرر داغ تو پشت برادر خمید پشت و پناهم شکست پشت سپاهم سکست فاطمه در کربلا علقمه در خون نشست از جان خود سیرم ای خدا من بی او میمیرم ای خدا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4_5918240745185086220.mp3
8.91M
🔳 (ع) 🌴داروی هر درد ما از دم تو می رسد 🌴حک شده بر سینه یا باب الحوائج مدد 🎤
امام كاظم ـ علیه السّلام ـ در سال 128 هـ ق در ابواء ـ نام منزلی بین مكه و مدینه ـ متولد شد و در بغداد در 25 رجب سال 183 در سنّ پنجاه و پنج سالگی در زندان سندی بن شاهك رحلت فرمود. مادرش ام ولد(مادرفرزند) نامش حمیدةكنیزی بربریه بوده است. امام كاظم 35 سال پس از درگذشت پدر بزرگوارش امامت كرده و كنیه آن حضرت ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابو علی و شهرتش عبد صالح و معروف به كاظم بوده است.(1) ارالقاب شریفش باب الحوائج می باشد. به چند نمونه ازكرامات اشاره می گردد: 1. از علی بن یقطین نقل شده كه هارون مردی را طلب كرد كه به وسیلة او امر موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را باطل كند و در مجلس او را وامانده و خجل كند، مرد افسونگری را آوردند و چون سفره گستردند، سحری در نان‌ها اعمال كرد كه هر چه آن جناب (امام كاظم ـ علیه السّلام ـ ) می‌خواست نانی بردارد از جلویش می‌پرید و هارون از خوشی و خنده به اهتزاز در آمد. حضرت بدون معطلی سر بلند كرد و به صورت شیری كه به پرده‌ای نقش بسته بود، فرمود: ای شیر دشمن خدا را بگیر. عكس مانند بزرگترین درندگان شد و افسونگر را درید. هارون و یارانش غش كرده، افتادند و از هول آن منظره عقل از سرشان پرواز كرد چون به هوش آمدند، هارون به حضرت گفت: تو را به حقی كه من بر تو دارم دستور بده دوباره این صورت آنچه را خورد برگرداند، حضرت فرمود اگر عصای موسی ریسمان‌ها و عصاهای ساحران را كه بلعید برگرداند او هم این مرد را برمی‌گرداند.(2) 2. از زكریا بن آدم نقل شده كه حضرت امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمود: پدرم از كسانی بود كه در گهواره سخن می‌گفت.(3) 3. یعقوب سراج گفت: حضور حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ شرفیاب شده دیدم آن حضرت كنار گهواره ابوالحسن موسی ـ علیه السّلام ـ (امام كاظم) ایستاده و مدتی با كودك خود رازهایی می‌گفت. من نشستم تا حضرت از رازهای نهانی فارغ شده، آنگاه به احترام حضرت از جا برخاستم به من فرمود: نزدیك مولای خود بیا و بر او سلام كن من به دستور حضرت نزدیك رفته عرض سلام كردم، كودك گهواره كه بر پیران عالم استادی توانا بود سلام مرا به زبان فصیحی پاسخ داد و فرمود هم اكنون به خانه برو و نام دخترت، كه دیروز نامگذاری كرده‌ای تغییر بده زیرا آن نامی است كه خدا دوست نمی‌دارد. آری چنان بود دختری داشتم و او را حمیراء نامیده بودم. حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: فرمان فرزندم را به كار بند كه نجات در آن است.(4) 4. عبدالله افطح (برادر امام كاظم ـ علیه السّلام ـ ) در امر امامت با حضرت كاظم ـ علیه السّلام ـ منازعه كرد و حضرت آتشی افروخت و ساعتی در وسط آن نشست و با مردم سخن گفت سپس برخاست و به عبدالله فرمود اگر تو هم امامی، چنین كن و از آتش بیرون آمد.(5) 5. از ابراهیم بن سعید روایت شده كه گفت: تعدادی از درندگان را در حجرة حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ كردند كه آن حضرت را بخورند پس آن درندگان برای حضرت متواضع شدند و دُم جنباندند و حضرت را به امامت خوانده و از شرّ هارون الرشید برای او به خدا پناه بردند. چون این خبر به هارون رسید حضرت را آزاد كرده گفت: می‌ترسم من و مردم و اطرافیانم را شیفته خود كند.(6) 6. رافعی گوید: پسر عموئی داشتم به نام حسن بن عبدالله كه مردی منزوی و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و گاهی از اوقات طوری با سلطان روبرو می‌شد كه او را امر به معروف و نهی از منكر می‌كرد. روزی به مسجد وارد شده در آنجا حضرت ابوالحسن موسی ـ علیه السّلام ـ نیز تشریف داشت، حضرت به او اشاره كرده چون نزدیك آمد فرمود: ای ابو علی! چقدر این رویه‌ای كه برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور می‌كند. لیكن باید بگویم معرفتت كم است. بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض كرد: فدای تو، معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض كرد: از چه كسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفته‌ای به من عرضه دار تا صحت و نادرستی آن را برایت بیان كنم. پسر عموی من طبق دستور حضرت به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی را كه یاد گرفته و نوشته بود حضور حضرت عرضه داشت، حضرت همه را از درجة اعتبار ساقط كرد و خط بطلان بر آنها كشید و فرمود: باز هم درصدد معرفت برآی. نامبرده كه مردی متدین بود و نمی‌خواست هیچ دقیقه‌ از دقائق دین را نابود گذارد، همواره همراه موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ بوده و از آن حضرت دور نمی‌شد، تا آنكه روزی حضرت به خارج شهر تشریف می‌برد در راه با آن جناب ملاقات كرد عرض كرد: فدای شما اینكه در پیشگاه خدا حجت بر شما تمام می‌كنم كه باید مرا بدان چه معرفت آن واجب است، راهنمائی فرمائی. حضرت ـ علیه السّلام ـ حقوق امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ و آنچه را كه باید به آن شناخت پیدا كرد و نیز حقوق حسن و حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و امامت آنها را بیان فرمود و ساكت ماند. وی پرسید: امروز پیشوای مردم كیست؟ فرمود: اگر او را به تو معرفی كنم از من می
‌پذیری؟ عرض كرد: آری. فرمود: امام بر حق و پیشوای خلق، امروز منم. عرض كرد: برای ادعای خود دلیلی هم دارید؟ فرمود: نزدیك فلان درخت رفته بگو موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ می‌گوید نزدیك ما بیا. وی پیام حضرت را به درخت رسانید، بلافاصله زمین را شكافته خدمت حضرت رسید حضرت باز اشاره كرده به محل اول خود بازگشت.(7) 7. كلینی از عبدالله بن مغیره نقل می‌كند: كه حضرت كاظم ـ علیه السّلام ـ در منی با زنی بر خورد نمود، كه برای گاوش كه مرده بود گریه می‌كرد و كودكانش هم اطرافش می‌گریستند. پرسید: چرا گریه می‌كنی؟ گفت: بچه‌های یتیمی دارم و گاوی داشتم كه زندگی خود و بچه هایم از آن اداره می‌شد و اكنون مرده و با این بچه‌ها، درمانده و بیچاره شدم. فرمود: می‌خواهی آن را زنده كنم؟ گفت: آری. حضرت كناری رفت و دو ركعت نماز گذاشت و اندكی دست بلند كرد و لبهای مباركش را حركت داد و برخاست صدائی به گاو زد و با سر چوب به آن اشاره كرد ـ یا پای خود را به آن زد ـ گاو حركت كرد و ایستاد.(8) 8. از اعمش نقل شده كه گفت: دیدم حضرت امام كاظم ـ علیه السّلام ـ نزد هارون بود و هارون در مقابل او خضوع می‌كرد عیسی بن زیاد گفت: ای امیر المؤمنین - هارون - چرا برای او خضوع می‌كردی؟ گفت: دیدم پشت سر او یك افعی دهن باز كرده و می‌گوید: مطیعانه جواب او را بده وگرنه تو را می‌بلعم.(9) 9. از بنان بن نافع نقل شده كه پدرم را با زنها در موسم ـ یكی از مجامع حجاج در مكه یا منا یا عرفات ـ گذاشتم و به طرف حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ رفتم و چون به او نزدیك شدم و خواستم سلام كنم رو به من كرد و فرمود: ای پسر نافع حج ات قبول شد، خدا در مصیبت پدر اَجرت دهد كه در این ساعت خدا روح او را گرفت برگرد و به تجهیزات او بپرداز. از این سخن متحیر شدم زیرا هیچ مرضی نداشت كه من آمدم. فرمود: ای نافع مگر به ما ایمان نداری، برگشتم دیدم زنها به صورت می‌زنند. گفتم: چه چیز است؟ گفتند: پدرت از دنیا رفته است.(10)   ادامه👇👇👇
10. شیخ علی اربلی از شقیق بلخی روایت كرده كه در سالی به حج می‌رفتم، به قادسیه كه رسیدم مردم بسیاری را دیدم كه با زینت و اموال بودند. چشمم به جوان خوشروئی كه ضعیف و گندمگون بود، افتاد كه جامه‌ای پشمینه به تن و نعلین به پا از مردم كناره گرفته بود. با خود گفتم: حتماً این از صوفیه است و می‌خواهد بزرگی خویش را بر دیگران ثابت كند، جلو رفتم تا او را سرزنش كنم. چون نزدیك‌تر رفتم به من گفت: یا شقیق اجتنبوا كثیراً من الظن ان بَعض الظن اثم(11) این را گفت و رفت. با خود گفتم: این امر عظیمی بود كه از نهان من خبر داد، حتماً از عبد صالح خدا است بروم از او معذرت‌خواهی كنم. هر چه گشتم او را نیافتم تا به منزل واقصه رسیدم كه آن بزرگوار را در حال نماز دیدم با خشوع و اشك و انابه به جلو رفتم تا از او حلالیت بطلبم. فرمود: یا شقیق و انّی لغفّار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی(12) این را گفت و رفت. من هم به دنبالش رفتم. زیرا دوباره از باطن من خبر داد، پس او را ندیدم تا اینكه در زباله (نام منزلی است) دیدم آن جوان ظرف آبی لب چاه در دست دارد كه آب بكشد، كه ناگاه ظرف از دستش به چاه افتاد نگاه كردم دیدم سر به آسمان بلند كرد و گفت: «انت ربی اذا ظئمتُ الی الماء و قوتی اذا اردت طعاماً». یعنی توئی سیرابی من هرگاه تشنه می‌شوم به سوی آب و تو قوت منی هر وقت كه اراده كنم طعام را». پس گفت خدای من و سید من، من غیر از این ظرف ندارم آنرااز من مگیر . شقیق گوید: به خدا دیدم كه آب چاه جوشید و بالا آمد و آن جوان دست به جانب آب برد و ظرف را گرفت و پر از آب كرد و وضو گرفت ... پس من به شخصی گفتم: این جوان كیست؟ گفت: موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ است.(13) پی نوشت: 1. شیخ مفید، الارشاد، تهران، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، ص 207. 2. حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1357.           3. همان، ص 557. 4. مفید، همان، 1351، ص 362. ⏫⏫⏫ _موسی_بن_جعفر