eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
43هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
386 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت @khadeemeh110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab02Moharram1400[04].mp3
2.67M
🎙ایا معنی حبِّنا الأکبر (واحد عربی) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 شب دوم ١۴٠٠
ایا معنی حبِّنا الأکبر ايا معنى حبِّنا الأكبر ای معنای بزرگترین عشق ما ايا عطرَ المسكِ والعنبَر ای که تو خود، بوی عطر مشک و عنبری سقطتَ دَميًّا وعطشانا خونین و تشنه بر زمین افتادی ولكن اجريتَ شطآنا ماؤها الكوثر اما نهرهایی را به راه انداختی که آبش از کوثر است ايا بيتًا قد سبا حرفي اعجزَ وصفي جودُهُ الأبهر ای بیتی که سخنم را دگرگون کرد و سخاوت خیره کننده اش، زبانم را از وصفش ناتوان ساخت ايا ذكرًا بينَ آياتي كلُّ دعواتي والهوى أخبَر ای که نامت ذکر همه دعاهای من است و عشق از آن آگاه است عظيمٌ انتَ، علِيًّا مُتَّ، متى ما غبتَ ظَهرتَ اكثر تو بزرگی، علی وار جان دادی و هرگاه که پنهان شدی، آشکارتر گشتی رمَوكَ رِماحا، فصِرتَ صباحا، يُضيءُ جِراحا مِنَ المَنحر به سویت نیزه انداختند، اما تو طلوع کردی، طلوعی که بر زخمهای حنجره نور افکند وصارَ الموتُ لهُ نفَحات مرگ نفحاتی دارد لها من ما قد رسَمتَ صِفات و صفت هایی که تو برایش ترسیم کردی حملتَ لِواءَا ، فصارَ سماءَا ، عليها تراءى الحسينُ حياة تو پرچم را بالا بردی، پس به آسمانی تبدیل شد که حسین، زندگی را در آن می دید «سلامٌ يا سيِّدَ العُشّاق» شاعر: بنت الهدی الصغری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قلم بند اول❤️🌷 یه عمریه جیره خوره خان تو ام ارباب من که مسلمان تو ام ارباب آهای رفیق رفیقتو دریاب رفیق شفیقم مواظبم هستی تو هر دقیقم نگاه کن اسم تو نقشه بسته روی عقیقم محول الاحوالم اینه زبون حالم عزت من تو زندگی تویی تو کل سالم بودی همش پاسوزم منم برات میسوزم تو سایهٔ پناه تو گذشته شد هر روزم امیری یا ثارالله حسین ابا عبدالله بند دوم❤️🌷 یه عمریه دلم به عشق تو گره خورده خداروشکر سودشو هم برده خوبم با تو بی تو مثلِ مرده من و کشت فراقت کاری بکن بازم بیام سراغت همیشه تازه میمونه روی دل ها داغت عمری به شور و شینم پناه عالمینم برا گدایی اومدم جیره خور حسینم حسین برام عزیزه شده شبیه غریزه عشق خدارو هر زمان توی دلم میریزه امیری یا ثارالله حسین ابا عبدالله بند سوم❤️🌷 یه عمریه بی تو بودم شدم یه آشفته از نظرم زندگیمون مفته اگر که شور تو بشه خفته گدایِ  نگاتم تو جون بخوا ببین چجور فداتم تو محشر زیارت عاشورات میده نجاتم خادمِ روضه هاتم عاشقِ کربلاتم شهادت افتخارمِ تا آخرش باهاتم زیارتت دعامه دلیل گریه هامه همین الان سلام میدم که بهترین سلامه امیری یا ثارالله حسین ابا عبدالله شعر و سبک های مهدی طاهرزاده
رُقیّه تُنادی مِنَ الخِربه، معَ اللیلِ رقیه شب‌هنگام، از خرابه صدا می‌زند اریدُ ابی کی یُغَفِّینی، معَ اللیل پدرم را می‌خواهم تا شب مرا بخواباند ابی لم یزَل ساکناً سَمعی، صدى الخَیلِ پدرم، هنوز صدای اسب‌ها در گوشم است وکسرُ الضلوعِ یُغطّیها، صدى الخَیلِ و صدای اسب‌ها، صدای شکستن سینه‌ها را می‌پوشاند ویا ویلی، ابی ضُمَّنی عن عیونِ العِدا ای وای بر من، پدر، مرا در آغوشت از چشم دشمنان پنهان بدار ویا ویلی، اخافُ مع اللیلِ ان أشرُدَ ای وای بر من، می‌ترسم که شب آواره شوم ویا ویلی، ابی صارَ شَتمی بَدیلَ الحِدار ای وای بر من، پدر، به جای لالایی مرا دشنام می‌دهند   من الخربه، رقیه تخبر اللیل عن الغربه از خرابه رقیه شب هنگام از غربت خبر می‌دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋روضه شب دهم محرم 99 ⬛️روضه/ حاج محمدرضا بذری ⬛️ ⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم عصر فردا ته گودال تو را می بینم آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم شانه بر مو بزنی, آینه دارت باشم چقدَر پیر شدی!؟ از حسنم پیر تری! از من خسته به والله! زمین گیر تری! مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد من اگر پیر شدم, پیری تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گودال به چشم تر من رحمی کن من ببینم که تو بی پیرهَنی می میرم تکیه بر نیزه ی غربت بزنی, می میرم آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم از دهان نیزه ای بیرون بکشی, می میرم سر گودال من از هول و ولا خواهم مرد زود تر از تو در این کرب و بلا خواهم مرد پنجه ی کینه به مویت برسد من چه کنم!؟ نیزه ای زیر گلویت برسد من چه کنم بوسه ی فاطمه بر حنجر تو می بینم خنجری کُند به پشت سر تو می بینم بین گودال و حرم, عطر فروشم فردا تن عریان تو را با چه بپوشم فردا!؟ چادرم هست, ولی همسفرم شک دارم تا دم عصر بماند به سرم, شک دارم رسیده شب آخرت حسین میاد ناله ی مادرت حسین الهی برای سرت حسین خواهر بمیره ببین غصه ها رو تو چشم من الهی که زینب بشه کفن دیگه حرف رفتن بهم نزن خواهر بمیره بشین تو روبروم بهتر ببینمت پیشم بمون که من بیشتر ببینمت خواب بدی دیدم که حرمتت شکست و الشمر جالس با چکمه ام نشست هی کند میبره لشکر کلافه شه فک کن ثنان که هست خولی اضافه شه اون نیزه میزنه اون تیغ میکشه ای وای دخترش هی جیغ میکشه میری توی گودال به زور حسین سرت میره کنج تنور حسین چقدر باشه زینب صبور حسین برات بمیرم مثل مادرت میخوری لگد هرکی هرچی داشت تو رو میزد شدن اسب ها از رو تنت رد برات بمیرم ریختن به دور تو ارازل و اوباش بمیرم برات غارت شدی داداش یکی گرفته بود انگشتر تورو یکی گرفته بود موی سر تو رو کار تو شد تموم شد نوبت حرم نترس محکمه گره معجرم نانجیبا دارن چیکار میکنن بچه ها دارن فرار میکنن ندارم به دوری علاقه من تو میری و میمونه داغ من میان شمر و خولی سراغ من نگو روزی من اسارته نگو دشمنت فکر غارت نگو قسمت من جسارته بیچاره زینب دلت میاد داداش من بکشم عذاب حرمله دستممو ببنده با طناب یا که ببیننت یا که ببینمت به خون شدی خضاب یا ببرنمون به مجلس شراب حالا که میروی بیچاره قلب من بعد یه عمر داداش سخته جدا شدن دیدن ارباب به نیزه تکیه داد یا مسلم بن عقیل هانی حبیب صدا زد یا مسل بن عقیل ،یا هانی بن عروه ، یا حبیب بن مظاهر ... یکی یکی رو صدا زد جواب نیومد صدا زد چتون شده مگه شما نبودید که مثل پروانه دور حسین میچرخیدین الان داره حسین صداتون میزنه چرا جوابشو نمیدین اگه خوابیدید بلند شین چرا؟ میخوان بعد من خیمه هارو آتیش بزنن میخوان دست زینبمو ببندن... اومد با همه خداحافظی کنه اومد تو خیمه ی امام سجاد به زحمت تکیه داده صدا زد بابا کجاست برادرم علی اکبر ؟ قُتِل این عمی العباس؟ قُتِل یه وقت صدا زد عمه شمشیر منو بیار زیر بغلمو بگیر بلند شم می بینی حجت خدا یاور نداره بزار منم برم جونشو براش بدم همه جای روضه عجیبه دل بده اومد تو خیمه ی زنا با زنا خداحافظی کنه دید زنا چادر به کمر بستن یه جوری فقط چشما معلومه یکی شمشیر شکسته دستشه یکی چوب نیزه یکی... آقا فرمود چتونه؟ آقا صدای استغاثه تون رو شنیدیم گه ما مردیم آقا بزارین ما بریم همه رو آروم کرد راوی میگه دیدم ابی عبدالله امام کعبه هست همه باید طواف کنن فقط آقا دید گوشه خیمه سکینه نشسته بابا تسلیم مرگ شدی؟ دختر چگونه تسلیم مرگ نشم یاری نمونده گفت بابا مارو ببر مدینه
یه نگاه کرد داره از خیمه میاد بیرون یه دختر بچه ای پای حسین و بغل گرفته حسین راه میره بچه هم باهاش میاد وای وای اومد که بره آقا صدا زد یکی اسب منو بیاره دیدن زینب افسار اسب و گرفته خواهر تو چرا؟صدا زد دیگه آقا مردی نمونده یه وقت اومد تا راه بیوفته با عزت و شکوه انگار نه انگار پسراشو برادراشو ... کشتن مشتاق به دیدار خداست راه افتاد این کوه با عظمتیه وقت یه صدا لرزوند حسین و مهلا مهلا یابن الزهرا داداش خودت داری میری برو ولی بیا یکم زینب و آروم کن من دارم دق میکنم داداش پیامبر بهتر بود رفت بابام علی رفت مادرمون بین در و دیوار رفت حسن ما رو گرفتن من دلم به تو خوش بود الان تو بری من دلم به کی خوش باشه یه جور آرومم کن دارم میمیرم اشاره ای ولایی به قلب زینب کرد راه افتاد به سمت میدان گفت خواهر یه لباس کهنه رو بده که کسی رغبت نکنه اما همونم بردن فقط خواستن هتک حرمت کنن غیر از این هیچ هدفی نداشتن فرمود به عمر سعد سه تا پیشنهاد دارم اول بذار ما بریم مدینه گفت امکان نداره گفت به ما آب برسون گفت اینم امکان نداره گفت لا اقل تکی تکی بفرست میدان گفت این قبوله آقا تکی تکی میومدن همه رو به درک واصل کرد گاهی میومد رو بلندی می گفت لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم صدای حسین میومد بچه ها آروم میشدند زینب آروم میشد حسین زندست وای وای وای ذوالجناح احساس کرد حسین داره از راست بیوفته اسب خودشو به راست شد جند بار تکرار شد آقا ذوالجناح رو توجیه کرد بزار بیفتم یه نقل دیگه هست نیزه به بدن ابی عبدالله زدن ذوالجناح زانو زد یعنی آقا اگه میتونی سوار شو عمر سعد دید خیلی میفهمه میخوامش مگه سواری میده چند نفرو به درک واصل کرد عمر سعد گفت ولش کنین ببینیم چیکار میکنه دیدن دور حسین میگرده خم میشه تیرو از بدن میکشه ذوالجناح رفت سمت خیمه تو ناحیه حسین جان تو زنده بودی اسب ها به بدنت تاختن اونایی که اسب دارن کارشون اینه از اونا سوال کردن بگین ببینم امکان داره اسب بی هوا رو بدن انسان راه بره الا فقط یه حالت که صاحب بیاد رو بدن راه بره این اسب جسارت کنه حالا این اسب رفت خیمه بچه ها گفتن جان بابا اومده دیدن ذوالجناح واژگونه یال غرق خون همه گفتن وا محمدا دور ذوالجناح رو گرفتن یکی میگفت بابام کجاس یکی میگفت پسر زهرا رو کشتن سکینه اومد جلو ذوالجناح گفت بابامو کشتن آره با لب تشنه ذوالجناح همه رو برد سمت گودال صورت میخراشیدن میدویدن زینب رسید بالا گودال نمیدونم چی دید اما سریع برگشت کسی نیاد نیزه دار با نیزه میزنه شمشیر دار با شمشیر میزنن یه عده عصا میزدن چوب میزدن سنگ میزدن شمر گفت الان نوبت منه از بالا سرازیر شد او میدوید و من میدوم اون سوی مقتل من سوی قاتل او میکشیدو من میکشیدم او میبرید و من میبریدم و شمرعلی جالس علی صدرک محاسن آقا رو گرفت سر رو بالا اورد هر چی تلاش میکنه نمیشه با چکمه بدن رو برگردون پشت آقا نشست 12 ضربه زد ذره ذره حسین جون داد و الشمر جالس علی نفس مادرش گرفت ته گودال پیکر افتاده لب گودال مادر افتاده تا دم خیمه معجر افتاده #‌