eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@MaddahionlinYEKNET.IR - Karimi-Shab 11 Moharam1398-Beit Rahbari-003 (3).mp3
زمان: حجم: 7.69M
🏴 🔳 سوزناک 🌴دیدم که خون از چشمات میریزه بر گلوی روی نیزه 🌴دیدم سرت رو پیش چشمام زدن به روی نیزه 🎤 👌بسیار دلنشین @wwwmajmazakrin
از خدا خواستم یه بار بیام کربلا پای ضریح سقا سر بذارم بمیرم چی میشه مولا تو اوج اون روضه ها میون سینه زنا حاجتم رو بگیرم میخوام امشب یک سر پر شور یک دل دریا چشم پر خون لباس مشکی لباس تقوا جای دوری نمیره اگه ارباب نگاهم کنه دلم آروم بگیره تا ابد رو به راهم کنه --------- اومدم اینجا تا منو مهمون کنی دردمو درمون کنی با همه آرزوها با وضو آقا تو مجلست میشینم شاید تو رو ببینم عمریه اینه رویا همه عمرم تموم عشقم شده محرم توی دنیا شال عزاته دار و ندارم دوباره مادر تو داره ما رو صدا میکنه این شبا خواهر تو نوکراتو دعا میکنه @wwwmajmazakrin
🌺یکشنبه تون باطراوت ان شاءالله 🌺امروزبهترین روز زندگیتون باشه 🌺احوال خوب دلخوشی فراوان 🌺رزق وبرکت بسیار موفقیت پی درپی و 🌺نگاه مهربان خدانصیبتون به حرمت 🌹💠اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم💠
ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم. دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم. در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند. امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟ فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم! ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان! سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،... گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟! فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟! 📕کرامات الحسينيه،ج۲، ص۱۱ @wwwmajmazakrin
طمع حکومت ری4_6023798345397437619.mp3
زمان: حجم: 4.15M
🎧🎧 ⏰ 6 دقیقه 👆 ✅ طمع حکومت ری 🔹 بستن اب به روی حرم امام حسین (ع) ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 @wwwmajmazakrin
ابن سعد پیش از حرکت به کوفه و انتقال سرهای شهدا،تا ظهر صبر کرد.کشته های لشکر خویش را جمع نمود،بر آنها نماز گزارد و آنها را دفن کرد. ولی پیکر مطهّر ریحانه رسول خدا و شهدای سپاهش را بدون غسل و کفن در معرض باد و آفتاب سوزان رها کرد،در آن چند روز،تنها حیوانات بیابان بودند که یکی پس از دیگری به زیارت امام و شهدا می آمدند. بعد از ظهر به همراه همسر،فرزندان،کنیزان امام حسین و خانواده اصحاب که ۲۰ زن بودند و به صورت اسیرانِ غیر مسلمان [بدون رعایت موازین انسانی] و بر روی پالانِ نامناسب شترها نشسته بودند به سوی کوفه حرکت کردند. 📚مقتل مقرم،ص۳۷۰_۳۷۱ 📚مقتل الحسین،خوارزمی،ج۲،ص۲۹ 📚نفس المهموم،ص۲۰۴ 📚مستدرک الوسائل،ج۲،ص۲۳۴ . در میان آنها حضرت سجاد(ع)که ۲۳سال سن داشت،از شدت بیماری بی حال و بستری بود،اما به رغم بیماری اش او را سوار بر شتر جوان لنگی کردند که حتی پالان هم نداشت. حضرت باقرالعلوم(ع)فرزند امام سجاد(ع) نیز که سنّ او در آن روز دو سال و چند ماه بود حضور داشت. از فرزندان امام مجتبی(ع)نیز،زید،عمرو و حسن مثنّی در میان اسراء بودند،حسن مثنّی بعد از کشتن ۱۷ تَن از دشمنان و دریافتِ ۱۸ زخم بر بدن و قطع شدنِ دست راستش،مادرش اسماءبن خارجه فزاری،او را بر گرفت و عمرسعد به دلیل فزاری بودنِ مادرش او را نکشت و به اسارت گرفت. 📚مقتل مقرم،ص۳۷۱ 📚نسب قریش،ص۵۸ 📚اقبال ابن طاوس،ص۵۴ 📚اثبات الوصیه،ص۱۴۳ 📚لهوف،ص۸ 📚اسعاف الراغبین،ص۲۸ . @wwwmajmazakrin
سینه زنی شورپایانی مجلس حضرت ثارالله، امیر حزب الله امام عاشورا، وارث اعطینا، هدف تو والا راه ما راه تو ما واره  همه از عشق تو آواره می وزد عطر قیام پاک تو از کربلا نغمه یا لیتنا کنا معک بر لب ما زینت دوش نبی بر زمین جای تو نیست آسمان مثل زمین خون برای تو گریست یا ثارالله، ابا عبدالله ما پی قرآنیم، یار شهیدانیم یاران رزمنده، از خدا آکنده، زنده و سر زنده چشم ما از گریه شد کارون دو کوهه شلمچه یا مجنون یاد شبهای عزا در خیمه های جبهه ها یاد عاشورای جبهه با حضور شهدا یاد دلدادگان  رونق بزم دل است دل بی تاب من از شهیدان خجل است یاثارالله، اباعبدالله حضرت روح الله، جلوه دارد چون ماه پیر جمارانی، کرده دل را فانی، در ره قرآنی در سپاه عشاق سرداریم دشمن خط استکباریم آسمان عشقیم و بال و پر خود میشویم مالک اشتر برای رهبر خود میشویم رهبر ما دارد  جلوه و هیمنه ای تا ابد می مانیم  پیرو خامنه ای یا ثارالله، اباعبدالله موسم هجران است، دیده ها گریان است دیده ها کارون شد، قلب ما مجنون شد، از غم او خون شد کاسه صبر دل سر آمد  منتقم آل محمد جان ما هر روز و شب او را تمنا می کند روزی آخر چهره ی ماهش تماشا میکند ای نگار ازلی از پس پرده در آ گل زهرا و علی  از پس پرده درآ گل زهرا بیا  نظر کن سوی ما @wwwmajmazakrin
شبی هنده داخل کاخ با شوهرش، یزید نشسته بود. یک وقت دید صدای گریه از خرابه می آید. صدا زد: یزید! چه خبر است؟ یزید گفت: یک عده خارجی بر ما خروج کردند، مردهایشان را کشتیم. حالا هم زن و بچه هایشان در خرابه هستند. صدا زد: یزید! اجازه می دهی بروم اینها را تماشا بکنم؟ گفت: برو اما به طور رسمی برو! سی چهل تا از این کلفتها و کنیزها جلوی هنده چراغ به دست گرفتند، دارند می روند تا اسرا را تماشا کنند. در خرابه چراغ نبود. زن و بچه امام حسین(ع) در خرابه، فرش نداشتند. زنها دور هم نشسته بودند. یک وقت دیدند یک عده چراغ به دست دارند می آیند. بی بی زینب (س) فرمود: چه خبر است؟ گفتند: خانم! هنده که یک روز کلفت شما بود و حالا عیال یزید شده، می خواهد به تماشای اسرا بیاید. ای خدا! هیچ عزیزی را گرفتار نکن! خیلی سخت است.خانم زینب (س) خودش را میان بچه ها مخفی کرد. هنده میان خرابه آمد. گفت: بزرگتر این زنها چه کسی است؟ زینب (س) رانشان دادند. آمد جلو دید بی بی روی خاکها نشسته است. هنده با همان پیراهن قیمتی روی خاکها نشست. صدا زد: بی بی جان! شما اهل کجایید؟ وای! وای! فرمود: ما اهل مدینه ایم. گفت: بی بی جان! کدام مدینه؟ فرمود: مدینه رسوا الله، مدینه پیغمبر(ص) صدا زد: بی بی جان! نگاه به حالایم نکنید، من مدتی در شهر پیغمبر(ص) در یکی از محله های آنجا کلفت بودم. الان هم به آن کلفتی افتخار می کنم. بی بی جان! شما که می گویید اهل مدینه پیغمبرم اگر راست می گویی، اهل کدام محله هستید؟ فرمود: ما اهل محله بنی هاشم هستیم. صدا زد: بی بی جان! من در آن محله چند آشنا دارم، آیا شما آنها را می شناسی؟ آماده اید بگویم؟ صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو ببینم آیا آقایم حسین(ع) را می شناسی؟ همه بگویید: حسین! حسین! حسین!... یک دفعه صدا زد: بی بی جان! شما که از محله بنی هاشم هستید بگو بدانم آیا خانمم زینب(س) را می شناسی؟ یک وقت بی بی بنا کرد های های گریه کردن، صدا زد: بی بی جان! آیا خدایی نکرده طوری شده است؟ من سراغ زینبم را می گیرم شما گریه می کنید؟یک وقت سرش را بلند کرد صدا زد: آی هنده آخه من زینبم. اگر تو زینبی پس کو حسینم ضیاء چشم زهرا نور عینم یک وقت صدا زد: آی هنده! حسینم را کشتند. آی حسین! حسین!... اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله @wwwmajmazakrin