#شب_دوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #امام_حسین (علیهالسلام)
مادرم میگفت؛ یهروزی حسین از تو جدا میشه
همهی این ماجراها توو زمین کربلا میشه
لب تشنه؛ دم دشنه به حلقوم تو جا میشه
به گوشم میرسه الآن صدای ضجّهی زنها
صدای هلهله از مردم کوفه
صدای نالهی طفل سهساله
صدای داد و بیداد و
صدای خسخس آخر نفسهای تو در گودال
نگذارید که خواهر، همهی فاجعه را آه ببیند
و پس از شمر، سنان را وسط راه ببیند
و سکینه، بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگذارید که امسال، ببرد ز قفا شمر گلو را
نگذارید که امسال ورودیه فقط شمر بگیرد سر و مو را و سنان بر سر نیزه بنشاند سر او را
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#شب_دوم_محرم_۱۴۰۱ #هیئت_رایة_العباس "ع"
#زمینه
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #امام_حسین (علیهالسلام)
جبرئیل، بال میزنه دور و بر قافلهی آلالله
پابرهنه همهی خیل رسل، پشتسر ثارالله
بین راه، خون خدا روی لبش آیهی«انّا لله
و انّا الیه راجعون
طفلک رقیّه! ده روز بعد
بین بیابون! ده روز بعد
با روی نیلی! ده روز بعد
خوشحاله الان! ده روز بعد
افتاده از پا! ده روز بعد
از ضرب سیلی! ده روز بعد
داره میمیره نوکرت؛ چه حالی داره مادرت
ای وای!
با یاد شمشیر و سرت؛ چه حالی داره مادرت
ای وای!
میکائیل اومده با قافله تا کربلا از بیتالله
اسرافیل، اشک میریزه پابهپای خواهر ابیعبدالله
عزرائیل با دل پرخون میخونه آیهی انّا لله
و انّا الیه راجعون
ای وای زینب! ده روز بعد
میون آتیش! ده روز بعد
پناه سجّاد! ده روز بعد
با تازیونه! ده روز بعد
کنار گودال! ده روز بعد
ای داد بیداد! ده روز بعد
میریزه اشک خواهر برات تا میرسی به کربلات
ای وای!
برا تموم بچّههات، برا همه مخدّرات
ای وای!
خیمهها میشه علم تا میرسه امر علمدار شاه
از سر اهل حرم، سایهی ماه کم نشه انشاالله
مثل مولاش میخونه، ماه حسین آیهی انّا لله
و انّا الیه راجعون
میرسه عبّاس! ده روز بعد
از موج دریا! ده روز بعد
به موج دشمن! ده روز بعد
دست بریده! ده روز بعد
مشک دریده! ده روز بعد
عمود آهن! ده روز بعد
ده روز بعد، سینهزنا بیقرارن با نوحهها
ای وای!
رأس حسین به نیزهها؛ آتیش زدن به خیمهها
ای وای!
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#شب_دوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#واحد
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #امام_حسین (علیهالسلام)
از همونلحظه که از مدینه اومدم
دلم شور میزنه
یاد اون روایت پیمبر افتادم
دلم شور میزنه
یادته! روزایی که مادرم، شونه میزد به تار موی تو
یادته! روزایی که پدرم، بوسه میزد به ماه روی تو
یادته! روزایی که جدّمون، زار میزد برا گلوی تو
حالا امروز افتادم یاد اون خاطرهها
دلم شور میزنه
توو بیابونیم و من با دیدن رباب
دلم شور میزنه
بچّه همراهمونه؛ همهاش برای آب
دلم شور میزنه
یادته که میگذاشت مادرم یه کاسه آب، شبا بالاسرت
یادته! این قصّه رو بابامون ادامه داد به یاد مادرت
یادته! مادر که رفت؛ راز آبو گفته بود برای خواهرت
امروز، اون روزیه که میون دو نهر آب
دلم شور میزنه
زیر لب «و انّ یکاد» میخونم و برات
دلم شور میزنه
بین اون چشمای شور برای بچّههات
دلم شور میزنه
فدای دلشورههات؛ میدونم قراره از داغ تو، پیر بشم
توو هجوم شعلهها، جون پناه اینهمه طفل صغیر بشم
خدا میخواد که تورو غرق در خون ببینه؛ منم اسیر بشم
توی این میقات خون، برای شیرخوارمون
دلم شور میزنه
میبینم گودالو، دلم شور میزنه
میبینم اطفالو، دلم شور میزنه
میبینم سهسالهرو، دلم شور میزنه
آه و اشک و ناله رو، دلم شور میزنه
میبینم نیزههارو، دلم شور میزنه
لشکر بیحیارو، دلم شور میزنه
میرسه بوی فرات، دلم شور میزنه
مثه مادرم برات، دلم شور میزنه
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#شب_دوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#شور
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#امام_حسین (علیهالسلام)
کاش شهید بشم؛ شهید معرکه
که بیکفن برم به محضر حسین
کاش غبار بشم؛ غبار ماتم و
غبار مرقد مطهر حسین
خداروشکر؛ گریههام بیاختیاره حسین
ای بیکفن؛ غصّههات تمومی نداره حسین
کاش مثه زهیر؛ میون خاکوخون
چشامو باز کنم؛ توو آغوش حسین
کاش شبیه جون، با آخرین نفس
بگم دوستت دارم؛ در گوش حسین
خداروشکر؛ نوکریم شد اعتبارم حسین
خداروشکر؛ غیر تو کسی و ندارم حسین
کاش به جای اسم؛ رو سنگ قبر من
یه گوشه حک بشه "سینهزن حسین"
کاش بهجای خاک؛ زیر لحد قرار
بگیره صورتم؛ رو دامن حسین
زیر لحد؛ میمیرم برات دوباره حسین
چی میکشه؛ اون کسیکه تو رو نداره حسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دودم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، علم را برداشت
کوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی امّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بردم
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
گلهای نیست؛ گله، حوصله هم میخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست
لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست
پای چشمم، گل زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی تشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس؛ میمیدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماند بهتر
داغ ناموس تو، ناگفته بماند بهتر
پیش من بود اگر امشب، به عمو میگفتم
از غم کوچه و بازار به او میگفتم
آنکه از بام به پیشانی تو سنگ زده
دخترش هم به روی صورت ما چنگ زده
در شلوغی و دف و رقص در آن هلهلهها
آه از اشک رباب؛ آه از آن حرملهها
راستی! حال رباب از همه آشفتهتر است
گریهاش بند نمیآید و خونینجگر است
همهی راه، نگاهش به سر اصغر بود
بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود
راستی! باخبری از شب جاماندن من؟
شب هقهق، شب شلّاق زدن بر تن من
از روی مرکب خود، یکسره فریاد کشید
دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید
پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد
پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد
شام را ویران کردم با نالهی بابا بیا
عالم را حیران کردم با نالهی بابا بیا
من را ببر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
آشفته گشته موی دختر تو؛ بابا بیا
رویم شبیه روی مادر تو؛ بابا بیا
شرمندهام ز روی خواهر تو؛ بابا بیا
وای از زخم گلوی پرپر تو؛ بابا بیا
خونین پیکر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
امشب کنج ویرانم، مهمان من؛ بابا بیا
تا به سحر میخوانم، درمان من؛ بابا بیا
ای یوسف کنعانم! ای جان من! بابا بیا
ای قاری قرانم! جانان من! بابا بیا
عشق بیسر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
سوز بده بر سخنم؛ به دل سوختهی خواهرت
تا که بگویم سخن از تن صدچاک علیاکبرت
ناله زنم، یاد کنم ز لب خشک علیاضغرت
گوهر اشکم، شده ایثار تو؛ گریه کنم یاد علمدار تو
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
خودم را میکشم سویت؛ دو پای ناتوان را نه
غمم از یاد بردم؛ طعنههای کودکان را نه
سر تو رفت و قولت نه؛ یقینم بود میآیی
به عمّه صبر دادی؛ دختر شیرینزبان را نه
تمام دختران خوابند زیر چادر عمّه
یتیمت را ببر؛ سربارم امّا عمّهجان را نه
خدا صبرت دهد؛ دیدی که میخندند بر وضعم
که بر هر زخم طاقت داشتم؛ زخمزبان را نه
شنیدم غارتت کردند و عریانت به خود گفتم
که دزدان را نمیبخشم؛ خصوصاً ساربان را نه
حلالت میکنم ای تازیانه؛ سنگ خاکستر
حلالت میکنم ای خار امّا خیزان را نه
همینکه چوب میخوردی، لبانم چاک میخوردند
به او گفتم بزن من را ولیکن آن دهان را نه
طنابی در تمام شهر دور گردن ما بود
فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نه
گذشتم با مکافات از حراجی یهودیها
من عادت داشتم بر درد؛ درد استخوان را نه
به من برمیخورد؛ ما سفرهدار عالمی هستیم
بیاندازید سویم سنگ امّا تکّه نان را نه
اگرچه کودک و پیرش، هُلم دادند و مو کندند
پدر بخشیدم آنان را ولی پیرزنان را ن
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شرابخواران
کَت بسته، به زورِ تازیانه
” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه
از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیانه
سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلانه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بریام پدر به خانه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شب
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#زمینه
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
گفتم میای؛ با اکبر میای
سوار اسب با اصغر میای
فکرشم نمیکردم با سر میای
ابر چشات خونه؛ بارونه
خرابهمون مثل زندونه
بابا جون! بیا ما رو ببر خونه
کجا بودی محبوبم؟!
بدون تو آشوبم
حال منو میپرسی
تو خوب باشی، من خوبم!
موهات چی شده باباجون؟!
چشات چی شده باباجون؟!
فدای لب شیرینت
لبات چی شده باباجون؟!
تنگ غروب، توو هجوم غم
مثه رباب، سینه میزدم
میشکست بغض دلتنگی حرم
میومدن دخترای شام
به دیدن اشک بیصدام
دیدن چادر پاره و عصام
اگه تو رو میدیدن
بهم نمیخندیدن
عصای کوچیکم رو
ازم نمیدزدیدن
پاهامو ببین باباجون!
موهامو ببین باباجون!
چشاتو به سختی دیدم
چشامو ببین باباجون!
دیدی بابا شد موهام سفید
از بسکه زجر موهامو کشید
آخرش به دادم، مادرت رسید
دلتنگتم بیشتر از همه
میگن شدم عین فاطمه
مادرت بغلم کرد یه عالمه
میخوام به پات پرپر شم
میخوام برات مادر شم
شونه کنم موهاتو
اگه یکم بهتر شم
ندارم جون باباجون!
بریم خونهمون باباجون!
رو نی به عمو عبّاسم
سلام برسون باباجون!
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#شور
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
میدونستم خیلی دوسم داره
رقیّهشو تنها نمیذاره
کمکم کن تا پاک کنم روشو
با گوشهی این چادر پاره
دیدی اومد، مسافر من!
شبونه برگشت به خاطر من
میریم خونه باهم شبونه
ویرونه، امشب معراجمونه
عمّه! بیا گمشده پیدا شده؛ واویلا
کنج خرابه، شب یلدا شده؛ واویلا
پای نیزه، زخماشو میشمردم
با هر کدوم از غصّه میمردم
خدا کنه یادم نره امشب
بهش بگم چندبار زمین خوردم
روی نیزه، چشماشو وا کرد
زمین که خوردم، منو نگاه کرد
روی نیزه، اشکاشو دیدم
تا رفتم از حال، منو صدا کرد
عمّه! شده غصّه فراموش من؛ واویلا
گمشدهام آمده آغوش من؛ واویلا
دیده و دل محو تماشا شده؛ واویلا
عمّه! بیا گمشده پیدا شده؛ واویلا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین