eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
366 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه صفر دومین ماه قمری است که برای نامگذاری آن دو دلیل ذکر می شود: نخست این که از صُفْرَة به معنای زردی گرفته شده، زیرا زمان انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است. دلیل دوم این که از صِفْر به معنای خالی گرفته شده است، چرا که با پایان یافتن ماه های حرام(رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) قبایل بار دیگر وارد جنگ می شدند و شهرها خالی می شد. معروف است که صفر ماهی منحوس است. در چرایی منحوس بودن ماه صفر دلایلی از جمله رحلت پیامبر اکرم(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) در این ماه را ذکر می کنند. همچنین ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است، و نیز آغاز جنگ صفین در نخستین روز صفر بوده است. در برخی از روایات اسلامی آمده است که مسلمانان از انجام کارهای مهم در ماه صفر، پرهیز و برای دفع آفات و بلایای این ماه بسیار صدقه دهند. به همین دلیل مسلمانان از این ماه به عنوان ماهی نحس و بد یمن یاد می کنند، چرا که در این ماه وحی قطع می شود. حضرت علی(ع) در این مورد فرموده است: با رحلت پیامبر(ص) چیزی قطع شد که با فوت هیچ احدی قطع نشد
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای حامیان مکتب هل من معین سلام جاماندگان قافله اربعین سلام قومی پیاده بر حرم یار می روند حسرت کشان قبر امام مبین سلام زینب چه کرده با دل مشتاق شیعیان گویند زائران همه، بانوی دین سلام زینب اگر نبود شکوهِ شرف نبود او را دهد فرشته ز عرش برین سلام زینب اگر نبود کنون کربلا نبود ازاو به ما رسیده شکوه آفرین سلام آداب اربعین و زیارت نوشته شد زینب به شه چو داد به صوت حزین سلام اسلام را سلام جهت دار زنده کرد لبیک بود معنی آن بهترین سلام زینب مرام باش که تا مکتبی شوی لبیک یاحسین بگو زینبی شوی ای عاشق ولا همه دم "یاحسین"بگو سرباز کربلا همه دم "یاحسین" بگو فریاد تو به خرمن وهّابی آتش است کن آتشی به پا همه دم "یاحسین" بگو ازعاشقان باشرف بیست میلیونی بشنو همین ندا همه دم "یاحسین" بگو هرماه ما محرم و هرشهر کربلاست کن دین خود ادا همه دم "یاحسین" بگو فریاد یاحسین شهیدان شنیدنی است با لشگر خدا همه دم "یاحسین" بگو آنانکه پیروان وفادار زینبند گویند ازوفا همه دم "یاحسین" بگو
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ کربلای عمر هرکس بی‌گمان خواهد رسید روز عاشورای ما هم یک‌زمان خواهد رسید عاقبت باید حسینی رفت از دارِ جهان ورنه در بستر بِسَر عمرِ گران خواهد رسید دست و پنجه نرم‌کردن با شهادت ساده نیست هرکسی کرب و بلایی شد، به آن خواهد رسید نوکرِ ارباب پیوسته دلش باشد جوان پیر هم گردد به آقایش جوان خواهد رسید غم مخور، پای پیاده، کربلا، روزی نشد عاقبت یک روز، جا مانده، دَوان خواهد رسید دستِ بی‌مهری نباید داد با ارباب، چون دستِ پر مِهرش به دست دوستان خواهد رسید آزمایش‌های تو در تو، به دل صیقل دهد وانگهی، روزی، جواب امتحان خواهد رسید اشک عاشق ، تازه روز اربعین گل می‌کند آشنا باشیم، زنگ کاروان خواهد رسید ناله‌ی زینب کند کاری که بر "هل من معین" پاسخ لبیک از کلِّ جهان خواهد رسید گر بماند نزد حق یک روز از عمر جهان طالب خون خدا، صاحب‌زمان خواهد رسید
روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام  یكی از مصائب رنج آور حادثه عاشورا، جریان اسارت اهل بیت امام حسین(ع) و در رأس آن‌ها حضرت امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) می‌باشد. عبیدالله بن زیاد پس از كسب تكلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای كربلا، دستور اعزام آن‌ها را به سوی شام صادر كرد. طبری می‌نویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و كودكان حسین(ع) را آماده كنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آن‌ها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه كرد كه پیش یزید بروند».[۱] در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین(ع) و زنانی كه همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد».[۲] زمان ورود اهل بیت امام حسین (ع) به شام: در اینكه كاروان اسرای كربلا چه روزی به شهر شام وارد شدند، در بین منابع اختلافات زیادی وجود دارد. در این خصوص مرحوم محمد ابراهیم آیتی در كتاب «بررسی تاریخ عاشورا» می‌نویسد: «بیان این مطلب كه تاریخ حركت اهل بیت از كوفه به شام و تاریخ رسیدن آنان به دمشق و مدت توقف اسیران آل عصمت در مركز حكومت یزید و تاریخ حركت آنان از دمشق به طرف مدینه و تاریخ ورود آنان به شهر مقدس مدینه، هیچكدام از این‌ها به درستی معلوم نیست. اگر كسی اصرار بورزد و بخواهد كه از روی شواهد تاریخی، احتمالی را ترجیح بدهد و تاریخ هر یك از این حوادث را، هر چند به حدس و گمان نه از روی یقین تحقیق كند، می‌تواند بگوید كه اهل بیت امام حسین(ع) پس از آنكه در روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری وارد كوفه شدند. در حدود یكماه یعنی تا حدود بعد از نیمه ماه صفر دركوفه زندانی بودند و یكی دو روز پیش از اربعین آنان را به شام فرستادند و چنانكه بعضی نوشته‌اند نیمه ماه ربیع الاول وارد دمشق شده‌اند».[۳] ورود اسرا به شهر دمشق: سید بن طاوس در مورد این واقعه می‌نویسد: «وقتی اسرای كربلا نزدیك شهر دمشق رسیدند، ام كلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌ای ببر كه تماشاچیان كمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم كمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی كه داشت دستور داد سرها را بالای نیزه‌ها زدند و در میان محمل‌‌ها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».[۴] به نظر حسن بن علی الطبری[۵] ، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونه‌ای كه چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانه‌هایشان بیرون آمدند، در حالی كه جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج می‌زدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد كردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند. شیخ عباس قمی می‌نویسد: «اسرای كربلا را پس از ورود به دمشق در پله كان مسجد (محلی كه توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آشوب را خاموش كرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «قل لا اسئلكم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»[۶] «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمی‌خواهم»؟ گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»[۷] «خداوند می‌خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاكیزه گرداند»؟ گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و كشندگان آنان بیزاری می‌جویم».[۸] بدون شك همین برخوردها و روشنگری‌ها و سخنرانی‌های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آن‌ها را از كرده خویش پشیمان ساخت. ابن اعثم می‌نویسد: «سرهای شهدای كربلا را به همراه امام سجاد(ع) و مغدرات اهل بیت نزد یزید بردند.­آن ­لعین­ اشاره ­كرد سر امام حسین(ع) را در­طشتی ­زرین ­نهادند.­سپس ازفرستادگان ابن زیاد سؤالاتی كرد و آن‌ها تفصیل واقعه را برای او بیان كردند».[۹] وقتی مردم، اسرای كربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از كردار یزید بدشان آمد و او را لعن كردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین بركنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این كردار لعن كرد...[۱۰] سپس یزید نعمان بن شبیر یكی از اصحاب رسول خدا(ص) را خواست و به او دستور داد كه اهل بیت ر
ا آماده سفر به سوی مدینه كند. با دستور یزید اسیران خاندان حسین(ع) را به وطنشان، مدینه الرسول برگرداندند.[۱۱] منابع: ........................................................................................... ۱]- طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، ج۷، ص ۳۰۷۲. [۲]- دینوری، احمد ب داود؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی، تهران، نی، ۱۳۷۱، ص ۳۰۵. [۳]- آیتی، محمدابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص ۱۴۰. [۴]- سید بن طاووس، لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۱، چاپ دهم، ص ۲۰۷. [۵]- طبری، حسن بن علی؛ كامل بهایی، بی‌جا، مكتب مرتضوی، بی‌تا، ج۲، ص ۲۹۳-۲۹۲. [۶]- شوری، ایه ۲۳ [۷]- احزاب، آیه ۳۳. [۸]- قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه محمدباقر كمره‌ای، قم، مسجد مقدس جمكران، ۱۳۷۰، ص ۵۵۶-۵۵۵. [۹]- كوفی، احمد ابن اعثم؛ الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، آموزش و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، ص ۹۱۵. [۱۰]- قمی، شیخ عباس؛ پیشین، ص ۵۹۱. [۱۱]- سید بن طاوس، پیشین، ص ۲۳۱.
‍ ‍⚜️🍂⚜️ذکر مصیبت جانسوز _ ویژه شهادت آقا ثامن الائمه امام رضا علیه السلام _ سید مهدی میرداماد ⚜️🍂⚜️ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ ❗️ توجه ❗️: جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری پُر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم نسیم رحمتش ، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عِصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم شروع وعده های اوست پایانی که من دارم شاعر : علی ذوالقدر *یا امام رضا ! منتظرتم دَم جون دادن ، آدم دَم جون دادن منتظر ِ، خود شما هم اون دَم آخر هی نگاه به دَرِ حجره کردید ، قربونت برم آقا جان ، منو منتظر نذار ، اون لحظه خیلی به من سخت میگذره ، میخوام تا چشمم رو باز کردم ، ببینم آقای مهربونم بالا سرم نشسته .... روز آخر ِ، بخوای نخوای روز مادر ِ، نمیشه دو ماه سر سفره اش بشینیم روز آخر اسمش رو نبیریم ، اصلاً امام رضا هم مادری ِ، قربونش برم ، مادر ماهم لحظه های آخر چشم انتظار بود ، چشم انتظار کی؟ مرحوم شیخ عباس قمی میگه : جان از بدنش مفارقت کرده بود ، اما تا اشک چشم مولا رو صورت بی بی افتاد ، میگن مادر ما چشمش رو باز کرد ، دید علی اومده ، علی جان ! خوب موقعی اومدی آقا جان ، آروم دست شکسته اش رو بالا آورد * خداحافظ ای تمام اُمیدم در این عالم بهتر از تو ندیدم خداحافظ کوچه های مدینه خداحافظ میخ و پهلو و ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
‍ ⇦🕊 روضه و توسل جانسوز _ویژۀ هفتم صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام _حاج محمد طاهری ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ (من غریب این دیارم که همه ازم بریدن این جماعت جانمازُ از زیر پاهام کشیدن ..)2 با کی بگم که ، دل پریشونم شد هم زبونم ، تشنۀ خونَم .. چشمام ابر آسمونِ لبهام غرقِ لخته خون .. یادِ خنده هایِ قنفذ قلبِ من رو میسوزونه .. عمریِ طعنه شنیدم شبها غرق اضطرابم عمریِ که خاطرات کوچه ها میده عزابم *یه عمر امام حسن جلو چشمش میرفتن بالا منبرها به بابایِ مظلومش سب میگفتن .. یه عمر ، جلو چشمای امام حسن، سبّ و لعن میکردن امیرالمومنینُ ، نوشتن همه جا صبر کرد به جز اون لحظه ای که اون نانجیب مغیرۀ ملعون رفت بالا منبر ، تا اومد سبّ کنه حضرت از جا بلند شد فرمود ، بشین نانجیب تو دیگه بشین ، من یادم نرفته جلو چشمای من ، انقدر با غلاف شمشیر به بازویِ مادرم زدی ...* دستش بلند شد ، ای داد بی داد انقدر با پا زد ، از نفس افتاد ... دست مادرم میلرزید چشماش جایی رو نمیدید مادر ، از رو خاک بلند شد راهِ خونه رو می پرسید .. زینبم گریه نکن که تو روزایِ سختی داری یه روزی لباتُ رویِ رگایِ پاره میزاری ... اونجا میفهمی ، که کی غریبه تو قابِ چشمات ، شیبُ الخَضیبِ .. شمر و میبینی که خواهر رویِ عرشِ حق نشسته مثله سینۀ حسینت قلبِ فاطمه شکسته .. *بعضیا نوشتن ، امروز تشت و پاره هایِ جگر امان حسن ، داخل تشت جلو امام مجتبی بود، اما تا شنید خواهرش زینب داره از در میاد، اشاره کرد فرمود تشت رو ببرید .. زینب نبینه .. زینبم طاقت نداره .. همه مراعاتِ حالِ زینب و کردن .. باباش امیرالمومنینم وقتی با سر خون آلود داشتن میاوردنش جلو در خونه، فرمود حسنم حسینم زیر بغلمُ رها کنید با پای خودم وارد شم .. زینب طاقت نداره منو با این حال ببینه .. مادرش زهرا هم مراعاتش رو میکرد .. همه مراعات کردن،بزا اینکه میدونستن چه صحنه هایی رو زینب میبینه ، برا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه ایستاد .. چه صحنه ای دید که رو کرد به حرم جدش رسول الله .. صدا زد : صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ هذا حُسَینٌ ... اگه زینب این لحظه رو ندیده بود نمیتونست برا پیغمبر تشریح کنه هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا ...* حسین ... * http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
یازهرا⚘: http://eitaa.com/joinchat/272171029C7c2be56d94. لینک گروه مجمع الذاکرین👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ⏺غزل مصیبت و روضه _امام حسن مجتبی علیه السلام_حاج حسین سازور_صفر⏺↘️ ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ "السلام علیک یا مولانا الغریب یا حسن بن علی ايها المُجتَبی" آخر این شرک خفی را علنی خواهم کرد و پرستيدن اورا شدنی خواهم کرد من به تنهایی از این جام نخواهم نوشید همه ی اهل جهان را حسنی خواهم کرد تا همه مردم دنیا بچشند از کرمش همه را از نظر فقر غنی خواهم کرد همه جا از حرم خاکی او خواهم گفت کربلا راو نجف را مدنی خواهم کرد میشود دید چه خون دلی از غم خوردم سنگ دل را که به یمنش یمنی خواهم کرد (آرزو نیست رجز نیست من آخر روزی وسط صحن حسن سینه زنی خواهم کرد)2 میل اگر داشت فدای حرمش خواهم شد و یکی از شهدای حرمش خواهم شد گردو خاکم ولی از لطف کریمانه ی او خادم صحن و سرای حرمش خواهم شد هر زمان حال و هوای حرمش را بچشد شاعر حال و هوای حرمش خواهم شد شاید آن روز دل سنگ به دردم بخورد گوشه ای سنگ بنای حرمش خواهم شد حرمش راکه بسازند به حج خواهم رفت بعد از آن وقف برای حرمش خواهم شد مثل مشهد که مناجات سحر میخوانند هر سحر سوز دعای حرمش خواهم شد در دل معرکه تا قلب خطر خواهم رفت و اگر مهلکه از اوست به سر خواهم رفت شعر میخوانم و میجنگم و در میدانش به نمایندگی از اهل هنر خواهم رفت بال پرواز اگر ذکر حسن جان باشد رو سفیدم که به دنیای دگر خواهم رفت دم آخر که میاید چه کنم بغضم را غرق در خونم و با دیده ی تر خواهم رفت روضه هايي که سحر خواندم اثر خواهد کرد به امید و مدد یار سحر خواهم رفت در تب آتش در سوخته پر خواهم بود در غم پاره جگر پاره جگر خواهم رفت سخنم را به همه با کفنم خواهم گفت با رد تیر روی پیرهنم خواهم گفت از دم اول از او در سخنم گفتم پس تا دم آخر از او در سخنم خواهم گفت روی اورا دم پر پر زدنم خواهم دید نام او را دم پر پر زدنم خواهم گفت خون مارا به چه کاریست روی خاک بقیع که من این مژده به رگهای تنم خواهم داد روضه ی دفن غريبانه اورا آخر موقع دفن تنم در وطنم خواهم دید موقع مرگ به فريادم اگر گوش کنند (اشهدم را وسط یا حسنم خواهم گفت) 2 *السلام علیک یا ابا محمد روضه ای که خیلی خودش دلش ميخواد،آی گرفتارها،آی مریض دارها،شب روضه امام حسن شب باز شدن گره هاتون.... * از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم میسوزم و با سوز جگر خاطره دارم مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست آخر من از این دیده ی تر خاطره دارم (یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم) 2 از درد سر درد کمر خاطره دارم کابوس گرفته زمن این خواب شبم را با آه شب و سوز سحر خاطره دارم این پیری من زیر سر کودکی ام بود در سن کم از غم چقدر خاطره دارم رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم بيزارم از این سرعت بسته شدن در (من با لگد و آتش در خاطره دارم) 2 *یکی صدا زد آقاجان چرا انقدر زود محاسنت سفید شده فرمود ما بنی هاشم زود پیر میشیم، دیگه نخواست به اون مرد بگه بابا توام جای مت بودی همینطور بود، کی ميتونه ببینه جلو چشمش مادرش زمین میوفته، کی ميتونه ببینه جلو چشمش به مادرش سیلی میزنن، کی ميتونه جلوی چشم نامحرم ها مادرش و از رو زمین جمع کنه...... لذا وقتی که آب خورد دیدن رنگ بدنش تغییر کرد دیدن یه دفعه سبز شد امام حسن، فرمود زود بگید خواهرم بیاد. زینب آوند کنار بسترش دید امام حسن حالش منقلبه گفت خواهرم زود برام يه تشت بیار ،دیدن آقا سرش رو در میان تشت برد ،وقتی سرو بلند کرد دیدن لب و دهانش خون آلوده، تشت و نگاه کردن دیدن پر از خونه، پاره های جگر، آقا جان... دیگه این لب و دهان خونی و کسی چوب نزد، آقا جانم زینب وقتی لب و دهان شما را دید تو سرو صورتش میزد محرم ها دورش و گرفته بودن، امام حسن کجا بودی... اون روزی که خواهرتون میان مجلس یزید... دید یکی داره با چوی به لب و دندان حسین میزنه حسین.....
➯ خداحافـظ محـرم ... مُحَرَّم مٰـاه حُسَيْـن خُـدٰا نِگَهْدٰارَت! 💔خداحافـظ محـرم ... 🏴 گـر چـه در تقـویـم مـاه مُحرّمت تمـام می‌شـود اما تمـام سـال بـه یـادت بـرای مـن محـرم اسـت🏴
شب آخر دلم گردیده بی تاب خداحافظ محرم ماه ارباب...... 💔
خدایا در این دوشنبہ زیباے پاییزی🍃🍂 آرامش نابت و عطر مهربانیت را همچون برگریزان پاییز آرام و بیصدا برسرزمین قلب دوستان وعزیزانم ببار وامروزشان را به طراوت وپاکے باران پاییزے قرار ده 🍁 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴           
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊 🕌زیارت امام مجتبی و امام (علیهما السلام) در روز 🔆اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صِفْوَةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا نُورَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا بَیانَ حُكْمِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّكِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ السَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ 🔆اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَشْهَدُ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزَّكوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً وَ جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ فَعَلَیْكَ السَّلامُ مِنّى ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ عَلى آلِ بَیْتِكَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ 🔆اَنَا یا مَوْلاىَ مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِِ بَیْتِكَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ لَعَنَ اللّهُ اَعْداَّئَكُمْ مِنَ الاْوَّلینَ وَ الاْ خِرینَ وَ اَنَا اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنْهُمْ 🔆یا مَوْلاىَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ هذا یَوْمُ وَ هُوَ یَوْمُكُما وَ بِاسْمِكُما وَ اَنَا فیهِ ضَیْفُكُما فَاَضیفانى وَ اَحْسِنا ضِیافَتى فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضیفَ بِهِ اَنْتُما وَ اَنَا فیهِ مِنْ جِوارِكُما فَاَجیرانى فَاِنَّكُما مَأمُورانِ بِالضِّیافَةِ وَ الاِْجارَةِ فَصَلَّى اللّهُ عَلَیْكُما وَآلِكُمَا الطَّیِّبینَ. 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴           
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین _اجرا شده دوم صفر 1395_ حاج حسن خلج ↯ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین چه دست هایِ سیاهی که نور می بردند به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند ... *جلو چشم علی اکبر ... جلو چشم قاسم ... جلو چشم عباس ... جلو چشم حسین ... کی جرات کرده دستِ زینبُ ببنده ...* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... *یه چند روزی از عاشورا گذشته ، شما زخم هاتون تازه ست واقعاً نیاز به روضه خوان ندارید .. اما چه کنم ، کاره من روضه خوانیِ باید زخم دلتُ تازه نگه دارم" چی می خوام بگم .... دخترِ علی کجا ... زنازادۀ مرجانه کجا ....* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود *چی دارم می گم ؟ .. از کی دارم می گم؟ .. همون خانمی که وقتی می خواست بره کنار قبر پیغمبر ، شنیدید همه چراغ ها رو امیرالمومنین می فرمود خاموش کنید ... کسی چشمش به قد و بالای خانم ..... خوده علی جلو جلو می رفت ، حسن و حسینم چپ و راستِ زینب ... عباسم از پشت شمشیر به دوش می اومد ... یه وقت کسی تو این تاریکی شب چشمش به قد و بالای زینب نیوفته .... نیست فلک به قدر هم پایت سایۀ تو ندیده همسایه ت ...* اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود چو در مسیر شلوغِ عبور می بردند *همۀ شهر تعطیل شده بود ... هلهله می کردن ... انقده بچه ها می ترسیدن ... بین اسرا فقط یکیِ که داره باره همه رو می کشه ...* به شانه هایِ زنی بار ، زخمِ قافله بست میان سلسله سنگ صبور می بردند *شروع کرد صحبت کردن ... وای بر شما ... چشم هاتون خشک مباد .. خنده رو لب هاتون میاد ...پسرِ پیغمبر رو کشتید شهر رو زینت کردید ... نامه نوشتید اون وقت بین دو نهر آب با لبِ تشنه .... هی گفت مردم جیگرم داره میسوزه .... با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردید ... خبر رساندن شهر در شُرفِ انقلابِ .. چه کنیم ؟ گفت یه راه داره فقط ساکت کردنِ زینب ..." اونم اینکه سرِ حسین رو ببرید در مقابلش .... مردم دیدن لحن صحبت کردنه زینب عوض شد ... خانمی که با عتاب با خطاب ... یه وقت دیدن لحن صدا عوض شد ... میگه هلالِ یک شبۀ زینب ... عزیزه دله زینب ... کجا بودی سه شبانه روزه ....* ای جانه من به نیزۀ اعدا چه می کنی آغوشِ ماست جایِ تو آنجا چه می کنی؟ *تا چشمش افتاد دید پیشانیِ داداششُ شکستن (زبانِ حال) گفت حسین دیگه اجازه نمی دم از من جلوتر باشی ... قرار بود با هم باشیم ... سرت شکسته داداش .... بمیرم برات ... نگاه کرد دید نازدانه داره پرپر میزنه چشم به بابا دوخته ... عمه ... عمه ... این سر، سرِ بابامه عمه .... تنها راهش این بود چنان سر رو به محمل کوبید حواسِ این نازدانه رو برگردوند ....* حسین ..... http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
babolharam _ khalaj.mp3
14.7M
⇦🕊روضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین _اجرا شده دوم صفر 1395_ حاج حسن خلج ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ۲ http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
علی اصغر ع ای آروم دل رباب ،قلب منونکن کباب گشتم توخیمه هانبود، یه قطره آب مثل مادرت بزن توقیددریارو وقتی که زدن باتیری مشک سقارو لالایی میگم لالایی ای گل پونه تواین قطح آب امیدمون به بارونه طفل مدهوش من بزارسرت روآروم روی دوش من بخواب میون گرمای آغوش من علی علی علی نیست دردمن یکی آخه بایدبگم غصه هاموبه کی بمیره مادرت دستتومیمکی علی علی علی آه واویلتاعلی علی علی 🏴🏴🏴🏴 ازباغمون جوونه رفت ،مرغی ازآشیونه رفت وقتی سه شعبه حنجرو نشونه رفت تا تیرازکمون به سمت حنجرت اومد انگاری درست رو قلب مادرت اومد توقلبت بابا یه دنیا غصه ودرده حیرون مونده که چه جورتاخیمه برگرده کردیمون جون به لب میون خیمه ها افتاده تاب وتب برای چی سرت افتاده ازعقب علی علی علی ای داغ سینه سوز بمیره مادرت بازه چشمات هنوز نبینمت روی نیزه هایی هنوز علی علی علی آه وواویلتا علی علی علی 🏴🏴🏴🏴
حضرت قاسم بن الحسن بغضی نشسته توگلوم دارم فقط یه آرزو اذن شهادتوبده به من عمو سخته زندگی برای قاسم ای دلبر وقتی که دیگه نداری توعلی اکبر پروازمیکنم تااینکه که ازقفس رهاشم میخوام که برم پیش پسرعموباشم بایدکاری کنم نزاربمونموبیقراری کنم میخوام بجنگموسربداری کنم عموحسین عموحسین ابریم میبارم سرم رومن به پای غمت میزارم ببین که ازبابام دست نوشته دارم عموحسین عموحسین آه وواویلتا آه وواویلتا عموحسین 🏴🏴🏴🏴 ازقطره هام غزل بگیر من روتوبغل بگیر ازرولبای من عموعسل بگیر بین نیزها منم باحجمه غم ها به عمه بگوبمون بانجمه تنها دارم ای عموبابام حسن رومیبینم مثل مادرت شکسته استخونه سینم جونم به لب رسید به زنده موندن من نبندی امید به زیرسم اسب قامتم قدکشید عموحسین عموحسین عموحسین میرم بایادتو یتیمم وبودم مثل اولادتو توخون حجله ی تازه دامادتو عموحسین عموحسین آه وواویلتا عموحسین عموحسین عموحسین 🏴🏴🏴🏴 دردمنودوابکن دست منورهابکن عمه فقط برای من دعابکن یازده سالمه ولی دلیرموجسورم بایدمن برم شکسته عمه جون غرورم دورقتلگاه یه عده پست ونامردن داره دیرمیشه ببین عمومودوره کردن میزارم هستمو به گردن عموجون دخیل بستمو برای اون سپرمیکنم دستمو عموحسین عموحسین من تنهامیشمو اسیره طعمه ی نیزه هامیشمو رو سینه عمو سر جدا میشم و عموحسین عموحسین آه واویلتا عموحسین عموحسین عموحسین
گونه های دخترت ترک خورده زخم قلب من پدر نمک خورده حق تقدم با شماست،تا شماها گریه میکنید من ساکت میشم. جان من به لب رسیده خسته ام قدم خمیده در این سفر بابا سر اومد،دختر شیرین زبون،خدا نکنه دختر شیرین زبون به حرف بیاد. جایت خالی بازار کوفه کجا بودی بابایی؟ جایت خالی بازار کوفه کوچه های دشوار کوفه روی سرم بابا می بارید سنگ از در و دیوار کوفه حسین.......... بابایی مثل زهرا هی تلاطم کرده ام نمی تونستم درست راه برم،هی به چپ و راست کشیده میشدم.تو رو جان امام حسین علیه السلام،این آستینت رو بگیر تو دهنت،من این بیت رو تموم کنم،بعد بنشینم،گریه کنم، تو هم ناله بزنی. مثل زهرا هی تلاطم کرده ام روی نیزه هی تو رو گم کرده ام کجایی بابایی؟ خانم میبینی چه جور دارن برات گریه میکنن،این اشکارو بریز رو زخم های پاهات.همه ی این بند و بذار یه طرف این بیت آخر از نظر عاطفی کُشنده است،همه ی چوب ها،سیلی ها،تازیانه ها یه طرف،این دست پرورده ی حسین رو ببین. مثل زهرا هی تلاطم کرده ام روی نیزه هی تو رو گم کرده ام اما بابا آبروت رو خریده ام پیش عمه هی تبسم کرده ام هی خندیدم عمه ام غصه نخوره....حسین........ مثل اینکه آخرش عمو فهمید هرچی صورتم رو پنهون کردم مثل اینکه آخرش عمو فهمید روی نیزه روی سرخ مو می دید گریه ی عمو رو دیدم آب شدم رو خاک چکیدم شبیه اشک تو خیمه ی مارو غارت کردن گوشواره هارو قیمت کردن خیلی چیزهارو بردن،دل مارو سوزوندن،اما یه چیزی رو بردن،بد نکردن بردن گهوراره رو هم بردن اما خیال ما رو راحت کردن بابا مُردم از دوری بابا بابا تا کی صبوری بابا از افراد دشمن ِ، راوی این روایت خود دشمن ِ،میگه من دیدم نیمه ای دل شب،این کاروان چهل منزل اومده،عین چهل منزل کتک زدیم و آوردیم،خود لشکر خسته و کوفته،همه بیهوش اوفتادن،خوابند، من بیخوابی به سرم زده بود،خوابم نمی برد،نیمه های دل شب،دیدم یه نازدانه ای از بچه های ابی عبدالله،آروم از جاش بلند شد،اول دو زانو نشست،هی به این سر بالا نیزه،خیره خیره نگاه میکنه،اشک از گوشه های چشمش میریزه،صداش در نمیآد،اما چشماش داره حرف میزنه،بابایی،بابایی،برام جالب شد ببینم این دختر چه میکنه،خودم رو به خواب زدم،دیدم بلند شد این طرف و اون طرف رو نگاه کرد،با احتیاط خیالش راحت شد،یه چند قدم سمت نیزه آمد،دوباره یه نگاه کرد نشست،دوباره یه چند قدمی آمد،خیالش که راحت شد،دیدم نشست رو زمین،آروم آروم خودش رو کشید پای نیزه،فقط نگاه میکنه،یه مرتبه دیدم چوبه ی نیزه، خم شد،سر پایین اومد،مقابل صورت این نازدانه،دستارو حلقه کرد دور سر بابا،لب ها رو گذاشت رو لب های بابا،شروع کرد درد و دل کردن،بابا بیا من و ببر،عمه ام خسته شد،از بس به خاطر ما کتک خورد،گفت:گوش هامو تیز کردم،ببینم آیا،سر ابی عبدالله جوابی میده یا نه،دیدم لب های ابی عبدالله به هم خورد، عزیز دلم غصه نخور،یکی دو شب دیگه مهمون خودمی بابا،یکی دو شب دیگه میای پیش خودم بابا،این دشمن،اینیکه داره روایت میکنه،میگه من خونه ام کنار خرابه شام بود،اهلبیت رو آوردم تو خرابه،من خیلی برام جالب بود،منتظر بودم،ببینم این قراری که با بچه گذاشت،قرار،قراره یا نه، یه شب دیدم نیمه های دل شب ،صدای ضجه اهل خرابه بلند شد، سئوال کردم چه خبره؟ گفتن ابی عبدالله اومده دخترش رو با خودش برده،حسین.............. http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
وقتی دختری که عاشق باباشه نشناخت صورتی که روایت می گه،هیجده زخم کاری فقط به صورت خورده بود،روشو کرد به باباش دید،چشماش داره گریه می کنه،فرمود:اگه منم نگاه کنی منم نمی شناسی، هربار حسین گفتم سیلی زپسش آمد تو مسیر از مدینه تا کربلا،چند پیمبر رو ابی عبدالله نام می برد،یکیش یحیی علیه السلام بود،اونایی که باهاش یه شکلی هم ردیف بودن،یکیش اسماعیل صادق الوعد بود،درست نیست من بگم،باید برید شماها تاریخ رو بخونید،اسماعیل صادق الوعد با ذبیح الله خیلی فرق می کنه،او یه اسماعیل دیگه است،این حضرت رو نانجیب ها پوست صورتش رو کنده بودن،بیشتر هم به خاطر همین دختر نشناخت بابارو، تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند                    هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند دست در دست پدر دختر همسایه رسید                         ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند سنگی از بین دو نی رد شد و بر صورت خورد                  پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند دخترک زیر پر چادر عمه می رفت                                 آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد                       شاخه ی نسوخته نخل پرش را سوزاند دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید                      هیزم شعله ور اُفتاد سرش را سوزاند فرمود:دیگه منو ببر،بابا من اذیت کردم عمه رو،اون عمه ای که تو گفتی تو نماز شب،دعا کنه، اون عمه رو می گم،اگه می خوای بدونی صورت خواهرت چه جوری شده،مقنعه اش رو کنار زد،ببین بابا سیلی با صورت من چه کرده، بابا،بابا http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
آقا دلیل مرگ حضرت رقیه سلام الله علیها چی بود؟امشب رفتی خونه به این فکر کن،مگه میشه با کتک که نیست،مگه میشه بچه با کتک بمیره،حاج منصور ارضی ایشون می فرمودند:خیلی کنجکاو شدم،تماس گرفتم با یک دکتر متخصص کودکان،نصف شب گفتم:آقا دلیل مرگ حضرت رقیه سلام الله علیها چی بوده؟گفت:نصف شبی من و از خواب بیدار کردی،گفتم:نگی من امشب دیوونه می شم،گفت:حاج آقا من تحقیق می کنم،خبرش و بهت میدم،روز بعد  زنگ زد به من،گفت:حاج آقا،بچه اگه زیاد بترسه،فشار خون ،بالا و پایین میشه، رگ های قلب پاره می شه، تا روپوش رو کنار زد.......... http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b
اگه اومدی گریه کنی، این شعر واست بسه،چون هر بیتش مال یه شب روضه است میل پریدن هست اما بال و پر نه هر آنچه می خواهی بگو،اما بپر نه دختر شهید اگه تو جلسه است ببخشه،دختر بی بابا اگه تو جلسه است،داغ دلش تازه می شه،ببخشه، میل پریدن هست اما بال و پر نه هر آنچه می خواهی بگو،اما بپر نه حالا که بعد از چند روزی پیش مایی دیگر به جان عمه ام حرف سفر نه حالا که اومدی نگی می خوام برم یا نه اگر میل سفر داری دوباره باشد برو اما بدون هم سفر نه این ناله ی تو به من نیرو می ده،صدا زد بابا،زود رد شم از این یه بیت، با این کبودی های زیر چشم هایم خیلی شبیه مادرت هستم مگر نه از کیسوان خاکیم تا که ببافی یک چیزهایی مانده اما آنقدر نه حسین....... امشب سوریه ات رو بگیر دیشب که کیسویم به دست باد افتاد گفتم بکش باشد ولی از پشت سر نه حسین........... اومد بالا سرش گفت:حوصله مو سر بردی،این همه داری بهونه می گیری،چهل منزل داری بهونه می گیری،چی می خوای،آروم لباش و باز کرد،گفت:بابا می خوام،گفت :بابا می خوای،یه بابا نشونت بدم،نفست بند بیاد،بابا می خوای،یه بابا برات بیارم،خدایا،یه بابا برات بیارم،یه جای سالم نداشته باشه،بخوای ببوسیش نتونی،یه بابا برات بیارم سفارشی،سفارش کردم،برن بالا پشت بوم،سنگ بزرگ بردارن،آخ حسین........ گم شده بودم با تو پیدا شدم اومدی و صاحب بابا شدم منم سه ساله ات باباجون جا نخور فقط یه کم شبیه زهرا شدم بابایی تو که دق مرگم کردی بابایی بگو کی بر می گردی کی گفته من یه دختر اسیرم خواب خوش و از شامیا می گیرم من به نمایندگی از بچه ها دور سرت می گردم و می میرم بابایی،بابایی یه هفته می گفت باباش شهید شده بود،یاد شهدا،تو همه جلسات ،خصوصاً جلسه ی حضرت رقیه باید زنده باشه،قطعاً امشب خیلی دختر شهید تو روضه نشسته،خیلی فرزند شهید نشسته،می گفت:یه هفته از شهادت باباش گذشت،بهش برنامه ی امتحانی دادن،گفتن باید ببری خونه،بابات ببینه،امضا کنه،بعد بیاری مدرسه،دختری که یه هفته باباشو از دست داده اومد تو خونه،زانوی غم و بغل گرفت،هرچی مادرش سئوال می کنه،چی شده دخترم؟به کسی چیزی نگفت،شب همه باید برن مهمونی،رفتن،خونه رو تنها،خلوت کردن،این دختر تنها مونده،با این کارنامه ای که باید بابا امضا کنه،اومد عکس باباشو بغل کرد،شروع کرد گریه کردن،بابا من به کسی نگفتم،بابا ندارم،هرچی اومدم به معلمم بگم بابام شهید شده، روم نشد،چیکار می کنی بابا،تو باید امضا کنی،می گه خوابش می بره،تو عالم رویا بابا میآد،اول میآد تو حیاط خونه،مفصله،می تونی بری ببینی این قصه و این داستان مسند،که هم به محضر امام راحل رسوندن اون زمان و هم حضرت آیت الله گلپایگانی،همه این قضیه رو تأیید کردن،بابا اومد تو خونه کاغذ و از این دختر گرفت، گفت:بابا غصه نخور خودم برات امضاء می کنم،دختره می گه یه خودکار آبی دادم به بابام،بابام امضاء کرد،یه وقت از خواب بیدار شدم،اینقدر گریه کردم،چرا خواب بودم،چرا خواب دیدم،اومدم سراغ کارنامه ام،می تونی بری ببینی دست خط این شهید،هنوز تو موزه شهدا هست تو تهران،می گه اومد نگاه کرد دید با خودکار قرمز امضای بابای شهیدش رو،باباش نوشته،ملاحضه شد،اینقدر این کاغذ رو به سینه چسبوند گریه کرد، ان شاء الله یه روز بیاد آخر نامه ی ما هم یه دست خط بنویسه،ان شاء الله آخر این دهه زیر نامه ات بنویسه قبول شد،ان شاء الله بابای این سه ساله، یه جمله بگم،از همه ی شما التماس دعا دارم،آرزو داشت،باباش بیاد با اون دستای قشنگش بغلش کنه،موهاشو شونه بزنه،رو زخم هاش دست بذاره،بچه کوچیک به آرزوش زنده است،همه دنیا رو ازش بگیری باید به آرزوش برسه، اما یه وقت دید یه سر بریده تو بغلش گذاشتن،می خواد تو بغلش بشینه،پا نداره،می خواد دستاشو نوازش کنه،دست نداره،بابا تو دست نداری،من که دارم، آروم آروم دست کشید رو پیشونیه باباش،رو چشمای باباش،رو لبای باباش،رو محاسن باباش،تا اینجا رو می شد هضم کرد با یه دختر سه ساله ،اما همین که محاسن رو کنار زد،نگاش به رگ های بریده افتاد،ای حسین........ http://eitaa.com/joinchat/4240572439Cf0699ea22b