*بدون مقدمه روضه بخونم، دلاتون رو از همین جا ببرید شِعبِ ابی طالب، خیلی سوت و کورِ مثل قبرستانِ بقیع، قبر خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها تو همون شعب ابی طالب زیرِ آفتابه، تصور کن شعب ابی طالب پیغمبر در محاصره است، اینقدر سخت شده بود بر پیغمبر که از گرسنگی بعضی وقت ها یه هسته ی خرما رو چند نفر توی دهان میگذاشتن، حضرت خدیجه هر چه داشت رو فدای پیغمبر کرد، روزای آخر زیر یه چادر مریض احوال افتاده توی بستر، پیغمبر باید بره بیرون مراقبت از مسلمان ها بکنه، بار و فشارِ همه ی ماجرا رویِ دوشِ پیغمبرِ، اینقدر پیغمبر رو اذیت می کردن، هر وقت می اومد خانه خدیجه ی کبری یه جوری ازش استقبال می کرد پیغمبر همه ی غصه هاش از دلش می رفت، هر روز راه طولانی غارِ حرا رو برای بردن غذا برا پیغمبر طی می کرد، حالا این خانوم توی بستر بیماری افتاده، توی همون حال هر وقت پیغمبر رو میبینه خنده روی لبش میاد، پیغمبر شرمنده میشه، سرش پایین میاد...
این روزای آخر دیگه حال خانوم خراب شد، خانومی که همه ی ثروتش رو داده، حالا میخواد جون بده یه کفن نداره با خودش ببره...*
از دردِ غربت داشت كوثر گريه ميكرد
زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد
خاك مزار مادرش را ميگرفت و
با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد
ياد گذشته ياد آينده برايِ
اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد
گرم تماشاي عزاداري آنها
يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد
تكرار شد اين قِصه اما در دلِ شب
اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد
بر روي قبر مخفي مادر به يادِ
آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد
* چقدر این شبِ آخر هی صدا میزنه: اُمِّ سلمه! بعد از من برا دخترم مادری کن، اُمِّ سلمه! دختر شبِ عروسی نیاز به مادر داره، اُمِّ سلمه! یادت نره زهرایِ منو...
اون شبِ عروسی پیغمبر فرمود: همه برن فقط علی و فاطمه بمونن، وارد حجره شد، دستِ علی رو گذاشت تو دستِ زهرا، یهو دید اُمِّ سلمه داره نگاه میکنه، صدا زد: اُمِّ سلمه! نشنیدی گفتم همه برن؟ صدا زد: آخه من به خدیجه قول دادم، میگن تا اسم خدیجه اومد پیغمبر گریه کرد، فرمود: خدا رحمت کنه خدیجه رو...
دختر اون موقعی که میخواد مادر بشه خیلی به مادرش احتیاج داره، خانوم خدیجه! کجا بودی اون موقعی که...*
وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت
انگار بر حالِ علي در گريه ميكرد
صيادها با تازيانه حمله كردند
كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد
#شاعر علی صالحی
*این هایی که اومدن دَرِ خونه رو شکستن خیلی هاشون سر سفره ی خدیجه نشسته بودن، ای کاش اگه به خاطر علی نرفتید برا خاطر خدیجه در رو نمی شکستید...
وقتی خدیجه فاطمه رو میخواد به دنیا بیاره، همه ی زن های قریش خدیجه رو تنها گذاشتن...*
وقتی که زنهای قریشی تنها گذاشتن تو رو مادر
مونسِ تنهاییت شدم من تا خاطرت نشه مُکَّدر
*زهرا از توی بطنِ مادر با مادرش خدیجه صحبت می کرد، میگفت: مادر غصه نخور خودم کنارت هستم... اما حالا زهرا داره میگه: مادر! بیا ببین حالِ من چطوره...*
مسافر من ولی حرفاش از دوری و هجرونه
مسافر من ولی حرفاش دلم رو میلرزونه
مسافر من ولی برام روضه میخونه
*مادر! من آرومت میکردم، اما این بچه ببین چه جوری من رو میریزه بهم، چی میگه مگه؟ روضه میخونه: "یُومّاه! اَنَا المَظلوم ، یُومّاه! اَنَا العُریان، یُومّاه! اَنَا الغَریب، یُومّاه! اَنَا العَطشان" مادر! من تشنه هستم...
یه جای دیگه هم فاطمه داره با مادرش خدیجه حرف میزنه، میگه مادر یادت میاد:..*
وقت ولادتِ من اومد، هودجی روی فرش
چهار تا بانو که رسیدن، برای یاریِ تو از عرش
*وقتی زنها قریش نیومدن برای زایمان خدیجه، خدا به پیغمبرش فرمود: نگران خدیجه نباشی، موقع زایمان چهار تا بانوی بزرگ از بهشت اومدن کمک حالِ خدیجه...
فاطمه میگه: مادر یادت میاد؟ حالا بیا ببین همون بانوها دوباره اومدن، اما کجا؟ کی؟...*
باز هم اومدن ولی اینبار کنار رأسِ بی سرن با من
باز هم اومدن ولی اینبار دورِ تنورن با من
باز هم اومدن ولی اینبار سینه میزنن با من
#حضرت_خدیجه
rasouli-roze_10.mp3
4.76M
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
رخ، زرد و مو سفید و همه نامهام سیاه
ره، دور و قد خمیده ز سنگینی گناه
اشکی نیامد از بصرم وای! وای! وای!
سوزی نمانده در جگرم آه! آه! آه!
بیاختیار، راه سپارم سوی جحیم
گر افکنم به نامۀ اعمال خود نگاه
یک مصرع است روز جزا کل نامهام
یک لحظه توبه کردم و یک عمر اشتباه
از بس گناه، پرده به چشمم کشیده است
تشخیص راه را ندهد دیدهام ز چاه
عمری گناه کردهام و توبه میکنم
با این زبان که ذکر تو را گفته گاهگاه
هرچند نیست در خور بخشش گناه من
مولای من! به عفو تو آوردهام پناه
فریاد از آن زمان که گناهان من روند
در پیش دیدهام رژه مانند یک سپاه
فردا که مادر از پسر خود کند فرار
«میثم» به خاندان پیمبر برد پناه
استادسازگار
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
6621615166185.mp3
15.25M
مناجات شب هشتم ماه #رمضان
شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲
🎤 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
#مناجات
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
یوسف من! چاه را با نیزهها حس کردهای
پنجهی ناپاک صدها گرگ را حس کردهای
چشمهایم را تماشای تو، غافلگیر کرد
عضوهای ارباً اربایت، پدر را پیر کرد
چشمهایت در میان موجی از خون، غرق بود
بین زخم پهلویت با زخمهایت فرق بود
دیدمت جسم تو را بر نیزهها آویختند
ذرّهذرّه پیکرت را بر زمین میریختند
تا تنت را لمس کردم، غصّهها آغاز شد
هرکجا دستم رسید، آنجا شکافی باز شد
پیکرت با تیغهای داغ، جرّاحی شده
هرکدام از عضوهایت یکطرف راهیشده
قاتل تو نیزهها و قاتل من، خندهها
لااقل برخیز با عمّه بگو اینجا میا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
6621612265899.mp3
10.54M
#روضه
شب هشتم ماه #رمضان
چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲
🎤 مداح: #حاج_محمود_کریمی
#حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
#حضرت_علی_اکبر
الهی یا الهی یا الهی
نگاهی کن؛ نگاهی کن؛ نگاهی
خالیه دستم؛ تسلیمت هستم
به رحمت تو خدا دلبستم
یا ربّی العفو روی لبامه
تنها سلاح من خدایا گریههامه
خجالت میکشم؛ خیلی بد کردم
برای بندگی، راهو سد کردم
جز تو خدایا، یاری ندارم
چشم امیدم به توئه؛ چشمانتظارم
شنیدم مهربونی و میبخشی
شنیدم بندهی بد رو میبخشی
چشمام بارونی از درد سرشارم
میبخشی منو که بیچارم
من رو نسوزون؛ من بیپناهم
رحمی بکن به نالهها و اشک و آهم
#شب_هشتم
#مناجات
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
6621616981080.mp3
10.75M
#مناجات
هشتم ماه #رمضان
چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲
🎤 مداح: #حاج_محمود_کریمی
#حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
شهیدم کاکلش در خون غلتونه
شهیدم خفته بین خاکوخونه
دستام لرزونه؛ چشمام گریونه
حالم رو فقط خدا میدونه
زخماتو قربون؛ چشماتو قربون
افتادی رو خاک ای قدوبالاتو قربون
بمیرم غصّهی من روو سینش بود
بمیرم تا دم آخر تشنش بود
مردم یا زندم؟! با تو جون کندم
زخماتو با بوسههام میبندم
حالا که رفتی، کارم تمومه
مردن دیگه بعد از تو بابا، آرزومه
بمیرم من؛ لب زخماش وا مونده
تووی میدون، کلاخودش جامونده
ای وای! بد حالم؛ از درد مینالم
عمّه خودش اومده دنبالم
زینب دعا کن طاقت بیاره
تا خیمهها با این گلوی پارهپاره
#شب_هشتم
#نوحه
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین