#حضرت_زینب_س
#ماه_محرم
#غزل
#مرثیه
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله می کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت
از خیمه های بی سروسامان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت..
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
آن پرده های آخر صفین ناگهان
از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود
می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
((زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که ازکنار شهیدان گذشته بود))
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
#احمد_علوی
#صلوات
@wwwmajmazakrin
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#مربع_ترکیب
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول
آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول
حلم توبی نهایت و علم تو لایزول
یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول
کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت
یا برترین سروده ی عالم بدانمت
علم اصول و علم قرائت ازآن توست
تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست
علم نجوم در رصد کهکشان توست
راز علوم کل جهان برزبان توست
شیخ الائمه هستی و دریای بی کران
ای باقرالعلوم ترین صادق جهان
مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند
در باب عشق با تو موافق نبوده اند
چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند
در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند
تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی
تا روز حشر صادق آل محمدی
حکام جور خلوتتان را به هم زدند
گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند
سرچشمه های اشک روان را به هم زدند
باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند
ای جای پای غربت تو در دل بقیع
هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع
#احمد_علوی
@majmaozakerine
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#ذوالجناح
#غزل
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت
سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت
بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید
بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت
خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد
دشت تاب گامهای استوارش را نداشت
لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود
لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت
یالهایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون
چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت
اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست
صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت
پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد
طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت
اسبها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند
کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت
پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود
که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت
کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید
لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت
بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد
آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت
#احمد_علوی
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
ای عموی حضرت خورشید ، ای فرزند ماه
ای برای آخرین پیغمبرِ حق ، تکیه گاه ...
بهترین یار و ملازم ، بهترین پشت و پناه
ذوب در دین خدا گردیدی از آغازِ راه
عطر اَکملت لکم با تار و پودت شد عجین
نوش جانت باد آغوشِ امیرالمؤمنین ...
وارث کعبه تو هستی سید بطحا تویی
ابن ساقی و ابا ساقی تویی ، سقا تویی
ما سراپا تشنه ایم و حضرت دریا تویی
صاحب نورِ علیِ عالیِ اعلا تویی ...
ای که هردم میچکد از هردمت جوشن کبیر
دستگیر عالمی پس دست ما را هم بگیر
لحظه ای که بوی باران ابابیل آمده
از فراز آسمان ها سیل سجیل آمده
یا سپاه ابرهه با لشگر فیل آمده...
یا زمانی که به کوهِ نور ، جبریل آمده
شاهدِ اعجاز و اسرارِ نبوت بوده ای
بر سرِ سجاده های وحی دعوت بوده ای
لحظه ای که کعبه آغوش خودش را باز کرد
یاعلی گفت و مسیری تازه را آغاز کرد...
جعفر طیار با عشق علی پرواز کرد
تا فلک این ذکر زیبا را طنین انداز کرد
نسل در نسل تو با شور شهادت زنده است
با رشادت های تو دین خدا پاینده است
رسم تو دلدادگی بود اسم تو عبد مناف
در شب موی محمد می نمودی اعتکاف
یار غارش بودی و با دشمنانش در مصاف
سال ها گِردِ رسول الله بودی در طواف
کعبه ی حاجات تو چشم رسول الله بود
دیده ی حق بین تو تفسیرِ لا اکراه بود...
غرق بودی در شکوه قل هوالله احد
مست بودی دائم از صهبای الله الصمد
معنی نورٌ عَلی نور همسر بنت اسد
از ازل نور علی با توست تا شام ابد
پس بخوان در هر سحر با حضرت پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
غربتِ شعبِ ابیطالب پریشانت نکرد
تندبادِ حادثه درگیر طوفانت نکرد
ای پدر ، این ناگواری ها پشیمانت نکرد
تو مسلمان بوده ای احمد مسلمانت نکرد
بیگمان مشمول لطف حضرت صاحب شده است
هر که مجنون علی بن ابیطالب شده است ...
#احمد_علوی
تقدیم به #میثم_تمار_امیرالمومنین
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است!
زخمهای دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است
یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و میگفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است
در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است
با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است،
که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلیست
رشتۀ ماسوا به دست علیست» سر این رشته ناپدیدار است
رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظههای عروج میثم شد، که همان لحظههای دیدار است
شاعر: #احمد_علوی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_امام_حسین_ع
چشمهای خستهات را باز دریایی نکن
اینقَدَر با اشک، رویت را تماشایی نکن
هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست
روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن
عمه مثل ابر طوفانزاست، پس با او بگو
بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن
حنجرت زخم است و داغ اصلاً برایت خوب نیست
در خرابه با اسیران هم، همآوایی نکن
من، عمو، قاسم، علی اکبر همه پیش توئیم
در کنار نیزهها احساس تنهایی نکن
دیدنِ این سر میان طشت پیرت میکند
این قدر با بوسهات از من پذیرایی نکن
چشمهایت را ببند و دست بر رویم بکش
دخترم! حتی نگاهی هم به بابایی نکن
روی دامان تو دارد باز خوابم میبرد
با زبانِ بی زبانی قصد لالایی نکن...
✍ #احمد_علوی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#اسارت_آل_الله
کاش در دروازه ی ساعت زمان می ایستاد
نیزه ها می رفت اما کاروان می ایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه می تپید
قلب دنیا می گرفت وناگهان می ایستاد
کوفیان دیدند،وقتی لب به گفتن می گشود
ناگهان زنگ شتر ها از تکان می ایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب می شدند
آن چنان که گفته اند:«آب روان می ایستاد»
او که با صبر وغرور وهمت زهرایی اش
باحجابش روبروی دشمنان می ایستاد
زینبی که خطبه ها را حیدری می خواند وبعد
روی حرفش چون علی تا پای جان می ایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان می ایستاد و هم چنان می ایستاد
روضه ی گودال را اصلا نخوانم بهتر است
شمر در خون می نشست اما سنان می ایستاد
آفتاب داغ می تابید بر تن ها،ولی
قاتل خورشید زیر سایبان می ایستاد
بیت آخر سهم خولی می شد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضه خوان می ایستاد
#احمد_علوی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#امام_جواد علیهالسلام
#توسل
#احمد_علوی
امام مستجاب الدّعوه! دلها را هوایی کن
نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن
مرا بر سفرۀ احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن
بیا از کودکی مثل مسیح و حضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن
کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجتروایی کن
شبیه کشتی طوفانزده درگیر گردابم
تو سُکاندار این کشتی بمان و ناخدایی کن
جواد اهل بیتی و جوانی وقت رفتن نیست
بمان و بیشتر از اهل عالم دلربایی کن
تو رازِ نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور و روشنایی کن
تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن، زمین را کربلایی کن
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین