حجت الاسلام میرزامحمدی4_5985300474759221351.mp3
زمان:
حجم:
8.46M
#تا ابد من زیر دین مادرت هستم حسین
#زمزمه _امام حسین
#زمینه
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
*روضه و توسل بسیار جانسوز _ویژۀ ایامِ شهادتِ امیرالمومنین علی علیه السلام _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی*
▪️السلامُ علیکَ یا اولَ مَظلوم▪️
*تا قیامت براش گریه کنی بازم اول مظلومِ وا ...*
و یا مَن اولَ غصبَ حقُه ...
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند
*شام غریبانه وا،باورت میشه امشب کسی نیامد شام غریبان برای علی بگیره؟!*
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
بادو دسته بسته می بردند سوی مسجدت
*عجب شامِ غریبانی شد خونۀ علی،یه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشه همه محرمند کسی به اینا جسارت نکرد ... کسی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ... کسی دیگه به اینا ناسزا نگفت ... خونشونو کسی آتیش نزد ... این یه شام غریبانه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونه دونشون رو داره ساکت میکنه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشُ میخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یا نه ...*
غروب بود ُ زنی بی قرار تنها بود ...
*هنوز که نگفتم این زن کیه ...*
زنی زداغ برادر ، فکار ، تنها بود ...
غروب بود و علمدار خفته و زینب ...
میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود ...
غروب بود و به مقتل برادرو زینب ...
هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود ...
*میترسم این یه بیتو بگم ، اماسفره ، سفرۀ علی ، کربلا هم اگر میرید همین سفره پهن باشه ...*
غروب بود و رباب و صدای لالایی 2
کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود ...
حسین ... حسین ...
غروب بود و طناب و اسیری و زینب ...
* نه نه بذار از این روضه دربیام ...*
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری ...
میان لشگری از نیزه دار تنها بود ...
محمل درست در وسط نیزه دارها
یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت ...
*این یه شام غریبان تو خیمۀ نیم سوخته،یه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیا و اولوالعزم آمدن؛فاطمه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصۀ ربودن انگشترِ ...اما شام غریبانِ سوم رو بگم زن خولی میگه نیمۀ دل شب دیدم تنور خونم روشنه یا للعجب!! من که تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتن،خدایا این ها کین کنار تنور خانه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک کردن، اینها کین؟اونی که دست اون بانو هست چیه؟! با یه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمه به حسینش این جوری خطاب کنه ... فقط مال تنور خولیِ ... یه لحظه تصور کن این تنور خونه ها که روشن بود تا صبح خاکسترش داغ میموند ... اون رگ هایِ بریدهُ محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو به سینه چسباند یه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد :
"السلامُ علیکَ یاشهید
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#مناجات_دعا
▪️▪️▪️
⚫️روضه بسیار جانسوز_مجلس ابن زیاد و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _استاد حجت الاسلام میرزامحمدی⚫️
⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️
السلام علیک یااباعبدالله
هشتاد و چهار زن و بچه رو ب طناب بسته بودن،اگه شب جمعه نبود نمیگفتم
زیارت ناحیه رو ببین خود امام داره روضه میخونه" عرضه داشت : و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید"حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید" دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب،با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) "ایدیهم مغلولت الی الأعناق" دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله"یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات"مثل برده ها ازین شهر به اون شهر میبردن ......
حسین .....
برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن ....
هرمنزل و روستا که بردند
پای سر تو شراب خوردند
حسین .....
حالا ک حال خوبی داری بزرگان ب ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه
در محضر آقا دارم این روضه رو میخونم
اما اگه۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن،مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن ، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه،لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه" اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت .......
رسید تو مجلس ابن زیاد،الله اکبر،خدا رحمت کنه،بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس"همه مون میمیریم"
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه،روضه خوان،روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن،مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان!
چی گفت مگه؟! گفت: "و دخلت زینب علی ابن زیاد" همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند،ایشون میفرمود تا غروب همه داشتیم گریه میکردیم،ما ک نمیفهمیم!یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه ، بلکه شب خود ربابه، باب الحوایجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی ب ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه"ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمیکرد" تا گفت "هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب" ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن "فرقت زینب و بکت" زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب ب خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا ، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ ب سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا ... حسین .....
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#وفات_حضرت_سکینه_س
🏴#روضه
🎤مداح :حجت الاسلام میرزایی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ
* تا دم مرگ اینو دائما هر وقت مشرف میشی به زیارت میگی "آقاجان نکنه این زیارت آخرین زیارت ما باشه ..." به خدا اربعین که اومدن آخرین زیارتشون شد" دیگه نتونستن کربلا برگردن ..." انقده کنار این قبور مطهر ناله زدن،سه روز اونقده ضجه زدن که امام سجاد فرمود: دیدم عمه ها و خواهرام دارن جون میدن" دستور دادم سوار شن به سمت مدینه حرکت کنیم " همه سوار شدن" اما دیدن سکینه هنوز از کنار قبر بابا جدا نشده ...."
الله اکبر ، روز یازدهمم آخرین نفری که از گودال جدا کردن همین دختر بود ..."چی جوری جداش کردن؟؟ من از شما می پرسم ، مگه یه بچه ی 13 ساله چقدر نیرو لازم داره که او رو از کنار بدن بابا جدا کنن؟؟؟ اما نوشتن :*فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب،فجروها عن جسد ابیها ....*
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به خدا نمی شه بعضی عبارات رو ترجمه کرد،اما خیلی ساده بگم،یعنی این نازدانه رو کشون کشون از کنار گودال بردن ....." اربعینم که وقتی آخرین نفر،خواست با تربت بابا خداحافظی کنه،دید دیگه کسی نمونده باهاش حرف بزنه رو کرد به خاک گرم کربلا،فرمود: اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا ....."
قافله رسید به مدینه،روز جمعه بود وارد مدینه نشدن" بشیر آمد وارد مدینه شدهی صدا زد "یا اَهْلَ یَثْربَ لامُقامَ لَکْمْ بِها" تو خونه هاتون دیگه نمونید ...." چرا ؟؟؟ آخه:*قُتِلَ الْحُسَیْن فَاَدْمُعی مِدْرارٌ .....*فقط یه جلوش رو اشاره کرد" چه جوری کشتنش؟؟ اَلجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءمُضَرَّجٌ ، وَالرَّأسُ عَلَی الْقَناهِ یُدارُ ...."
قافله به استقبال آمدن به دنبال بشیر آمدن بیرون مدینه به استقبال قافله ی ابی عبدالله ...." چی جوری وارد مدینه شدن بماند، هر کی رفت سراغ یه بانویی" زن ها اومدن نزد سکینه . همه کنار قبر پیغمبر جمع شدن دیدن دختر علی زینب سلام الله علیها ؛یه پیراهن پاره پاره،یه پیراهن غرق به خون،سوراخ سوراخ رو، رو قبر پیغمبر پهن کرد" سفره ی روضه رو پهن کرد ... دیدن دیگه نمی شه با زینب حرف زد ... اومدن سراغ سکینه ... گفتن آی بانو از کربلا تا مدینه کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟ فرمود هیچ جا برا ما مجلس یزدید نمی شد .... سر بریده ی بابای غریبم میان تشت ... همه مشغول لهو و لعب،خوشگذرانی و می گساری بودن،ما رو به طنابی بسته بودن ......
ای حسین
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_حضرت_علی_ع
🏴#شام_غریبان
🏴#روضه
🎤مداح :حجت الاسلام والمسلمین میرزا محمدی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️السلامُ علیکَ یا اولَ مَظلوم▪️
*تا قیامت براش گریه کنی بازم اول مظلومِ وا ...*
و یا مَن اولَ غصبَ حقُه ...
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یک دم تو را نشناختند
*شام غریبانه وا،باورت میشه امشب کسی نیامد شام غریبان برای علی بگیره؟!*
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
بادو دسته بسته می بردند سوی مسجدت
*عجب شامِ غریبانی شد خونۀ علی،یه بستر غرق خون بچه ها دورش حلقه زدند،اما هر چی باشه همه محرمند کسی به اینا جسارت نکرد ... کسی دیگه گوشواره هاشونو نکشید ... کسی دیگه به اینا ناسزا نگفت ... خونشونو کسی آتیش نزد ... این یه شام غریبانه اما من دلم جای دیگه ست،این شام غریبان کجا؟!! امام مجتبی دونه دونشون رو داره ساکت میکنه،هم زینب،هم قمربنی هاشم،هم ابی عبدالله ... اما دلا بسوزه برای ابی عبدالله و شام غریبانش ... فقط من شعرشُ میخونم ببینم حالت شام غریبانی هست یا نه ...*
غروب بود ُ زنی بی قرار تنها بود ...
*هنوز که نگفتم این زن کیه ...*
زنی زداغ برادر ، فکار ، تنها بود ...
غروب بود و علمدار خفته و زینب ...
میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود ...
غروب بود و به مقتل برادرو زینب ...
هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود ...
*میترسم این یه بیتو بگم ، اماسفره ، سفرۀ علی ، کربلا هم اگر میرید همین سفره پهن باشه ...*
غروب بود و رباب و صدای لالایی 2
کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود ...
حسین ... حسین ...
غروب بود و طناب و اسیری و زینب ...
* نه نه بذار از این روضه دربیام ...*
خلاصه این همه غم بود و زینب کبری ...
میان لشگری از نیزه دار تنها بود ...
محمل درست در وسط نیزه دارها
یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت ...
*این یه شام غریبان تو خیمۀ نیم سوخته،یه شام غریبانم کنار گودال برپاشد،پیغمبر و انبیا و اولوالعزم آمدن؛فاطمه و چهار زن بهشتی هم آمدند بماند؛چون قصۀ ربودن انگشترِ ...اما شام غریبانِ سوم رو بگم زن خولی میگه نیمۀ دل شب دیدم تنور خونم روشنه یا للعجب!! من که تنورو اول شب خاموش کردم،وارد اتاق شدم دیدم بانوان مجلله ای کنار تنورند،همه زیر بغل یه خانمی رو گرفتن،خدایا این ها کین کنار تنور خانه ی من؟! دیدم این بانو خم شد یه چیزی رو از تنور خونم بیرون آورد؛اول شروع کرد این خاکسترا رو از سر او پاک کردن، اینها کین؟اونی که دست اون بانو هست چیه؟! با یه سلام این بانو جوابمو گرفتم،من تا حالا تو روضه هیچ جا ندیدم فاطمه به حسینش این جوری خطاب کنه ... فقط مال تنور خولیِ ... یه لحظه تصور کن این تنور خونه ها که روشن بود تا صبح خاکسترش داغ میموند ... اون رگ هایِ بریدهُ محاسن رو این خاکسترا .... بانو سر رو به سینه چسباند یه جمله گفت و غش کرد ... صدا زد :
"السلامُ علیکَ یاشهید
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#مناجات_دعا
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین