eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• و توسل به امام مجتبی(ع) ویژۀ ایام تخریب بقیع توسط وهابیت ملعون به نفس حاج سید محمد جوادی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ غبار صحنِ تو بر درد جان دواست بقیع! *ان شالله یه شب با هم مدینه رو خاکا بشینیمُ برا بچه هایِ غریبِ فاطمه گریه کنیم ..* خرابه‌هایِ تو، باغ‌ بهشت ماست، بقیع! اگر چه روی به کعبه نماز می‌خوانیم تو قبلۀ دل مایی ، خدا گواست ، بقیع! *قربون اون چشمی که میتونه برا امام حسن گریه کنه .. (چرا )؟! چون سفرۀ ابی عبدالله یه سفرۀ عمومی همه میان .. اما این سفره اختصاصیِ همه نمیتونن سر سفره ی امام حسن باشن .. اگه براش خوب گریه کنی مادرش دست شکسته شو بالا میاره ، میگه اینا برا پسرِ غریبم دعا کردن ..* اگر چه روی به کعبه نماز می‌خوانیم تو قبلۀ دل مایی، خدا گواست، بقیع! تو همچو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه کس با تو آشناست، بقیع! *نکنه اسم امام حسن بیاد ، فقط منتظر کوچه و سیلی باشی .. معلومه هرجا بگی یه بچه دستش تو دست مادرش بود صدا ناله بلند میشه ..* به آن چهار امامی که در بغل داری برای ما حرمت مثل کربلاست بقیع! علی نگفت، به جان علی قسم، تو بگو که قبر گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع؟ *میگه دیدم پشتِ پنجره هایِ بقیع بلند بلند گریه میکنه .. (قدیمیا میگفتن: مدینه گفتی و کردی کبابم ..) میگه زدم رو شونه ش گفتم حالت با همه فرق میکنه ؟ گفت من بچه سیدم ، مادرم زهراست .. گفتم خو اینجا این همه سید ، فقط تو سادات نیستی که .. گفت من با بقیه یه فرقی دارم ؟ فرقت چیه؟! گفت همه مدینه رو گشتم دنبال قبرِ مادرم اما اثری و نشانی از قبر مادرم زهرا نبود .‌‌. بی بیِ بی حرم قبرت کجاست مادر هنوز ناله ی زهراست از مدینه بلند هنوز لرزه بر اندام مجتبی ست بقیع *اجازه بدید برا امام حسن روضه بخوانم .. آقاییی که بعدِ کوچه دیگه آب خوش از گلوش پایین نرفت .. هر وقت از کوچه رد شد سر به دیوار گذاشت ..به قول آذریا : آی نَنَه .. آی نَنَه .. یارالی نَنَه .. خدا بهتون خیر بده اینجوری برا زهرا گریه میکنید .. راستی اگه تو کوچه بودید میدیدی چی جوری فاطمه رو سیلی زدن .. به خدا مادر ما رو بی هوا زدن ... جوان نَنَه .. جوان نَنَه .‌‌. با اینکه سن و سالی نداشت اما زود محاسنش سفید شد ، وقتی گفتن آقا چرا اتقدر زود محاسنت سفید شد ؟ گفت آخه من دیدم تو کوچه .. میگه رو پنجه هام بلند شدم .. دستامو بالا آوردم دیدم نمیتونم .. هی میگفتم نزن ... نزن ، نزن تو سیلی به زن .. نزن ، نزن .‌. یه چشمی بهم بزنی میبینی محرم اومده .. ان شالله زنده باشیم .. امام حسن ، اگه قرارِ بمیرم روزیم کن برا حسین بمیرم .. آقام .. آقام .. روضه بخوانم .. بدنِ علی رو شب دفن کردن ، بدنِ فاطمه رم شب دفن کردن .. بدنِ پیغمبرم شب دفن کردن گفتن دیگه این بدنُ روز بلند کنیم با احترام ..اما اهل دل میگن کاشکی این بدنم شب دفن میکردن .. بدنُ تشییع کردن ، وصیت کرده گفته راضی نیستم زیر تابوتم قطره ی خونی ریخته بشه .. فلانی اومد این بدنُ محاصره کرد .. گفتن چته؟! گفت من از این حسن بدم میاد .. بگم حقشو ادا میکنی؟ گفت از مادرشم بدم میومد .. اولین تیرُ خودش به چله ی کمان گذاشت .. گفت این بدنُ تیر باران کنید .. قاسم سه ساله داره نگاه میکنه .. (زبان حال) با نگاهش داره به عمو عباسش میگه عمو داری نگاه میکنی بابامو تیر باران کردن .. آی غریب حسین ... (چرا میگی غریب حسین ؟!) آره امام حسین امامِ میدونه داغ امامُ برادر چیه .. اما صبر کرد ، گفت حسن به من دستورِ صبر داده گفته راضی نیستم ، صبر صبر .. تاریخ نوشته هفتاد تا تیر به این بدن زدن .. نشست یکی یکی این تیرها رو بیرون آورد گفت غارت زده به اون نمیگن که اموالش غارت بشه .. غارت زده به منِ حسین میگن که برادری مثله تو رو از دست دادم .. (بریم کربلا) هفتاد تا تیر به این بدن زدن زینب شنید ولی ندید .. شنیدن کی بود مانند دیدن .. اما یه جا عمه جانِ ما اومد بالایِ بلندی .. دید شمشیر دار با شمشیر میزنه .. نیزه دار با سرنیزه میزنه .. یه عده که سلاح ندارن لباسایِ عربی رو پر سنگ کردن .. با حوصله عزیزِ زهرا رو سنگ میزدن .. حسین ....
كَرَم كنارِ كريميِ تو كم آورده به پيشگاه تو درياي غم نم آورده نبود داغ تو كمتر ز داغ عاشورا خدا ميانِ صَفَر يك مُحَرَم آورده گذاشت نان و نمك، آب و زهر، همسر تو چه سفره ي افطاريِ فراهم آورده يك عُمر خونِ جگر خورده اي و حالا او براي زخم تو مرهم كه نَه سَم آورده براي تير زدن برتن‌مطهر تو چقدر آن زنِ ملعونه آدم آورده جدا مكن به بد و خوب، مادرت ما را ميان مجلس سوگ تو درهَم آورده دوباره بين غزل نام مادرت بردم مرا ببخش اگر خاطرِ تو آزردم مرا ببخش اگر باز ناله سر دادی مرا ببخش اگر یاد کوچه افتادی *غریب اون‌کسی نیستش که حرم‌نداره، غریب اون کسی نیستش که زائر نداره، غریب اون کسی نیستش که یار و یاوری نداره، غریب اون کسی است که جلو چشمش مادرش رو بزنن نتونه کاری بکنه ..* همیشه زخم غمی کهنه روی بالت بود سپید موی تو شد گرچه پنج سالت بود تو قامتی که شد از غم خمیده را دیدی تو آنچه که هیچ کسی هم ندیده را دیدی به روی خاک تو دیدی ستاره افتاده به پیش چشم خودت گوشواره افتاده غریب آقا ..غریب آقا ... چگونه قلب تو دیگر به سینه ات بند شود چگونه فاطمه از خاکها بلند شود گرفت دست تو را و کمی تبسم کرد ولی چه فایده که راه خانه را گم کرد گریز به حضرت ابالفضل
میریزه اشکام آخه دست من نیست غمی مثه غربتِ تو وطن نیست با اینکه اهل بیت همه غریبن هیچکی غریب تر از امام حسن نیست غربت آقام انقدر وسیعه که میزنه آتیش به جون شیعه براش بمیرم زائرای قبرش کبوترای خاکیِ بقیعه دنیا نمیخواست راحتش بذاره از در و دیوار غم براش بباره تو همه چی شبیه مادرش شد حتی تو خونش امنیت نداره این نوه ی پیمبره مدینه با جگر پاره روی زمینه آخه کجا دیدید که روزه داری روزش رو وا کنه با زهر کینه یه روز خوش ندیده تو حیاتش سَمّی که خورد از غما داد نجاتش داره میسوزه و میون تشتی لخته به لخته ریخته خاطراتش *اول کاری که امام حسن کرد،اون زنِ ملعونه رو‌گفت زود برو، قربون محبتت آقاجان!... فرمود: زود برو حسینم بیاد زنده ات نمیذاره... اینقدر غریبِ، چندبار زهرش دادن، زود گفتن‌خواهرش زینب بیاد، با عجله زینب اومد، طلب تشتی کرد، زینب خوشحال شد گفت: مثل دفعات قبل زهر رو بالا میاره، خواهر داره نگاه میکنه، یه وقت نگاه کرد دید پاره های جگر حسن، لبا خونیِ، سر رو بالا آورد، گفت: زینب راحت شدم، دیگه از حالا به بعد چشمم به مغیره نمی افته، زینب به سر و صورت زد، مگه میشه زینب حسین رو صدا نکنه! گفت: زود خبر بدید داداشم بیاد، تا اباعبدالله اومد دید برادرش جگرش پاره پاره است، حسن رو بغل گرفت، آقای من! مولای من! چه بلایی سرت اومده؟ ابی عبدالله بغلش گرفت، سر امام‌حسن رو شونه ی حسین افتاد... چقدر خوبه که آدم این لحظه ها داداشش بغلش بگیره، صدازد: حسین‌جان! همه بچه هام رو به تو‌می سپارم ، حسین جان گریه نکن داداش! اما فقط بهت بگم " لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ" هیچ روزی مثل روز تو نیست... اما همین‌جا یه سؤال دارم حسین جان! اینجا داداش حسنت رو تونستی بغل بگیری، دوتایی دست رو‌ گردن هم انداختین، حرف میزدید، اما چی کشیدی کنار اون بدنی که دست نداشت ... گفت میخوام بغلت کنم نمیتونم، میخوام ببینمت چشمی ندارم ... یادت باشه اکه حسین رو ‌تو‌گودال کشتن، اباالفضل رو هم‌تو‌ی گودال کشتن، گفت: حسین‌جان! من رو‌ سمت خیمه ها نبر،به دو‌دلیل، یکی اینکه از روی سکینه خجالت میکشم، یکی اینکه اگه من رو اینجوری از گودال بیرون ببری میفهمن بی علمدارشدی، میترسم به خیمه ها حمله کنن...حسین ...*
. و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج سعید حدادیان ●━━━━━━─────── *هر جوری بود پیامبر و از گودال نجات داد لذا وقتی فاطمه رسید دید همه وجود علی رو خون گرفته.. گفتن اگه علی نبود پیغمبر از دنیا رفته بود. شاید زیر لب میگفت انشا ءالله جبران میکنم. همین روزها میاد پشت در با آتش میجنگه.... سر پیغمبر تو دامنه علیه داره نگاه میکنه فاطمه اومد، جبرئیل اومد یا رسول الله بشارت..عالم برزخ رو‌ مزین کردن ارواح انبیا چشم به راه شمان.. فرمود: جبرائیل! یه خبری بده دلم خوش بشه.چی میخوای یا رسول الله؟ دلم برا امتم شور میزنه..جبرئیل رفت برگشت..یا رسول الله خدا گفته دوباره این آیه رو برات بخونم.. ولسوف یعطیک ربک فترضی اینقدر خدا به عشق تو میبخشه تا تو راضی بشی گفت: برادرم عزرائیل حالا میخوای جونم رو بگیری، بگیر..حسنین دویدند خودشون رو انداختن رو سینه ی پیغمبر..دستور اینه رو سینه ی محتضر رو سبک‌کنید مثلا دکمه پیراهنشو باز کنید..این چند نفس آخر رو‌ راحت بکشه. فاطمه میخواد بچه ها رو برداره. پیغمبر فرمود: زهرا جان صبر کن اینها تو بغلم هستن راحت تر جون میدم .. یا رسول الله امروز یه تابوت آوردن کنار قبرت اینقدر تیر به این تابوت زدند.که امام‌حسین دونه دونه تیرا رو‌ در میاورد. هفتاد چوبه تیر به تابوت خورده و بدن رو‌دوخته اگه بخواد این تیر، این تیری که شعبه داره در بیاد گوشت رو در میاره...انقدر امام‌ حسین امروز تو‌ مدینه گریه کرد. دیگه بعد تو عطر نمیزنم..دیگه بعد تو‌ محاسنم رو‌ خضاب نمیکنم.دیگه بعد تو داداش.. غارت زده به کسی نمیگن که مالشو بردن، غارت زده منم که داغ برادری چون تو رو‌ دیدم..همه حرفها رو کنار امام حسن زد اما یه حرف رو گذاشت برا علقمه ..دید همه ی بدن رو‌ تیرها فرا گرفتن.. دست نداره چشمش از کاسه بیرون اومده، فرق شکافته..یه دفعه دست به کمر گرفت.. عباس جان حالا دیگه کمرم شکست.. «حسین...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•طایر قدسم... و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمد رضا طاهری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ طایر قدسم و بشکسته زکین بال و پرم آسمان سوخته از آه و سرشک بصرم من جگر پاره‌ی زهرا و علی هستم آه به همین جرم شده پاره تمام جگرم * اون عزیز اینطوری می‌فرمود. مرحوم حاج آقای رجبی می گفت، نقل از ایشون. روضه ابی عبدالله همگانیه. همه می تونن گریه کنن، ولی تو روضه امام حسن، اگر می بینی نمیتونی گریه کنی به چشمات التماس کن، بگو آبرو منو پهلو حضرت زهرا سلام الله علیها بخر. مادرش زهرا خیلی دوس داره برا پسرش اشک بریزی...* با همه غربت خود فاطمه را داشت علی حق گواه است که مظلوم‌ترم از پدرم یار بی مهر مرا قاتل و خانه مقتل زده از زهر جفا بر دل و بر جان شررم * گریه کردی، برا پاره های جگر من گریه کردی اما نه روضه من اینه که میخوام براتون بگم...* سالیان است که بگذشته از آن وقعه ولی صحنه‌ی کوچه و سیلی نرود از نظرم تیرها بر بدنم خورد ولیکن یادِ پهلوی فاطمه و خونِ روی میخ درم * نگاه کرد دور تا دور بسترشو. همه دارن گریه میکنن. اما ایراد به اباالفضل نگرفت. ایراد به زینب کبری نگرفت. ایراد به ام کلثوم و برادرای دیگه نگرفت. تا نگاه کرد دید ابی عبدالله داره اشک میریزه. فرمود: حسینم تو گریه نکن عزیز دلم." لا یوم کیومک یا اباعبدالله"...همین یه بیت روضه من. روضه ای که امام حسن علیه السلام داره میگه...* گیسویم گشت سپید از غم زهرا امّا از جفا چنگ نخورده‌ست دگر موی سرم : محمود اسدی شائق * بابا برای این موی سر فقط امام حسن علیه السلام گریه نمی کرد. مادرش زهرا کنار گودال نگاه میکرد هی میگفت...* یادش بخیر موی تو را شانه میزدم افتاده دست شمر همه خاطرات من * ای حسین ...* ↫
. |⇦• تویِ رویایِ شبِ تار بقیع .. و توسل ویژۀ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع _ کربلایی مجتبی رمضانی ●━━━━━━─────── تویِ رویایِ شبِ تار بقیع سرم میزارم رویِ دیوار بقیع نه یه مرقدی، نه رفت و آمدی بمیرم چه غربتی داره بقیع تو همون هوای دلگیرِ حرم وسط قابِ دو تا چشم ترم یه کبوتر که پرش خاکی شده بال و پر میزد رو خاکِ مادرم قبری که نشون نداشت حتی سایه بون نداشت حرمِ بی زائری، که یه روضه‌خوان نداشت یا امام مجتبی .. یا امام مجتبی .. یه روز این دلُ هوایی میکنیم رو به ایوونِ طلایی میکنیم بعدِ عمری تو شلوغیِ حرم از ضریحت رونمایی میکنیم تو باید صحن و سرا داشته باشی یه ضریحِ باصفا داشته باشی تو کریمی یا معذالمومنین تو باید برو بیا داشته باشی ــــــــــــــــــــ بعد از این دیگه بقیع پر رفت و آمده حرمت شلوغ تر از کربلا و مشهده .. ــــــــــــــــــــ امام زادۀ آبادی هم حرم دارد ولی برادرِ زینب هنوز بی حرم است ــــــــــــــــــــ کاش آنجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش آنجا داشت شبها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تا سحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضه اُم البَنین قلبِ سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش درخاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم قربونِ گنبد و بارگاهِ تخریب شدۀ بقیع .. ای آقام آقام .. عرضِ روضه‌مو از همه التماسِ دعا .. اصلا باب بود تخریب کردن به آتش کشیدن تو مدینه .. اینجا گنبد و گلدسته ها رو خراب کردن .. آی گریه کنا یه روزی هم تو همین مدینه هیزم جمع کردن آمدن درِ خانۀ زهرا سلام الله علیها .. نانجیب صدا زد وَ اَلَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَیخْرُجَنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهُ عَلَی مَا فِیه ..(1_2) یا اهالی خانه از خانه خارج می شوند یا خانه را با هر چه در آنست به آتش می کشم .. نانجیب چنان با لگد به در زد .. راوی میگه در افتاد رو مادرِ سادات .. این چهل نفر از رو در رد شدن .. منبع: 1)الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۸۰ 2)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
به کهکشان هدایت ستاره ای دارد  هر آنكه مِهر حَسَن را چراغ راه کند   اگر که عکس جمالش به آب چاه افتد دوباره یوسف مصری هوای چاه کند   سلام بر حَسن ابن علی که از حُسنش همان كه خدا تمام وقت به رويِ مَهَش نگاه كند   *يه آقايي با اين همه جلال و زيبايي اما اينقدر غريب، اينقدر مظلوم، امام صادق مي فرمايند: فرداي قيامت انبياء و اوليايِ الهي رو خدا يكي يكي صدا ميزنه، مي فرمايد: با انصارتون با يارانتون با هوادارانتون بلند شيد بياييد، عيسي يه عده اي باهاش بلند ميشن، موسي! يه عده اي باهاش بلند ميشن، ابراهيم همينطور، تا ميرسن به پيغمبر خاتم يه عده ي زيادي بلند ميشن، تا خدا صدا ميزنه: حسين جان! بلند شو يه عده اي توي محشر بلند ميشن، محشر رو محشر ميكنن، اون وقت امام صادق مي فرمايند: وقتي نوبتِ عمو جانم حسن ميشه، سه چهار نفر با امام حسن بلند ميشن، اينقدر اين آقا غريبه... اما اون سه چهار نفر هر كدومشون به يه لشكر توي عالم مي ارزن، يكيشون حسينِ، يكيشون عباسِ، يكيش علي اكبرِ... امام حسن خيلي غريبِ، چند دهه براي امام حسين گريه مي كنيم،امشب رو هم برا امام حسن اشك بريزيم، ناله بزنيم، يه گوشه اي امام حسن مي نشست، هي به در و ديوار نگاه مي كرد، عاقبت زينب بي تاب شد، يه روز اومد نشست كنارش، حالش رو پرسيد، گفت: داداش! بي مادر شدي، بي مادر شدم، منم داغ ديدم، داداش! سينه ي خون آلود ديدي منم ديدم، داداش! مادرِ هجده سالمون توي خونه دست به ديوار مي گرفت راه مي رفت، تو ديدي منم ديدم، چي شده هي يه گوشه ميشيني گريه مي كني؟ مگه نمي بيني بابام داره از دست ميره؟ صدا زد: زينب جان! اوني كه داره من رو ميكُشه اينه، مادرم وقتي ميخواست بره سراغِ فدك، رويِ من حساب كرد و رفت، گفت: حسنم! پاشو بريم، يه مرد همراه من باشه... زينب! جلو مادرم خيلي بد شد، نتونستم كاري بارش بكنم، جلو چشام مادرم رو سيلي زدن...*   در پیچ کوچه بود که ولگردِ  لعنتی سد كرد راهِ فاطمه، بی درد ِ لعنتی    دیدم به جنگ مادرِ رنجورم آمده فریاد می زدم : برو نامرد ِ لعنتی   *زينب! سينه ام رو سپر كردم رفتم جلو... گفتم: چي ميگي بي ادب؟ برو كنار، اما زينب نبودي ببيني، هر چي مادرم عقب مي رفت، اون يه قدم جلو مي اومد، مادرم چسبيد به ديوار، چنان سيلي زد به مادرم، مادرم يه سيلي از اون نانجيب خورد، يه سيلي از ديوار... واي مادرم...*    خط و نشان برای زنی خسته می کشی !؟ لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!   *امام صادق فرمود: ما يه پرده اي روي دلهاي شما مي كِشيم كه شما مصيبت هاي مارو درك نكنيد، وَ اِلا در دَم جون ميداديد... زينب جان! نبودي من رفتم جلو، گفتم: برو عقب، مگه نمي بيني دختر پيغمبر اينجا ايستاده...*    خونت حلالِ خشم حسن می شود، برو خونم به جوش آمده ، خون سردِ لعنتی   *زينب جان! با كمال خونسردي، مي دونست قد من بهش نميرسه، دستش رو بلند كرد، جلو چشماي من...*   دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند  با مادرم چه کرد بي دردِ لعنتی   *يا امام حسن! ميدونم ناموست بوده، مي دونم بي ادبي كرده، اما هر چي بوده يه زن بوده، كجا بودي كربلا، حسين از بالاي نيزه نگاه مي كرد، هر كدوم از دخترا از يه طرف فرار مي كردن، اين دامن ها آتش گرفته بود، با تازيانه و كعب ني...*   كودكِ بي تاب را هم مي زدن طفلكِ در خواب را هم مي زدن
🎤حاج میثم مطیعی 〰〰〰〰〰〰〰〰 حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن برای این که حسین است سوگوار حسن محرم و صفر اندوهگین غربتِ او دو چشمِ علقمه گریان و اشکبارِ حسن *شاید وقتی بی دست کربلا کنار علقمه به زمین افتاد...وقتی مادرسادات اومد استقبالش...اون وقتی که صدا می میزد:پسرم! عزیزدلم! شاید اونجا (حرف منه...نمیدونم...)حضرت عباس با خودش میگفت:حسنم چه کشیدی...؟ چه دیدی...؟* «حسن جآن....حسن جآن...» پنجره و کبوترا با من...با من... شلوغیِ کرب و بلا با تو... خلوتیِ صحن بقیع با من...با من... *آقا برات بمیرم..ای امام مظلوم...* ضریح کرب و بلا نقره داغِ تربتِ او زهیر و حر و حبیبند داغدارِ حسن اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است امام ها همه جمعند در کنارِ حسن «حسن جآن...حسن جآن...» مزار خاکیِ او شد ابوترابیه محض از آن به بعد نجف گشت خاکسارِ حسن عجب نباشد اگر که به روزِ رستاخیز حسین فاطمه برخیزد از جوارِ حسن برایِ غربتِ او بی قرار می گریم شبیهِ شمعِ خیالی، سرِ مزارِ حسن برای داغِ دو تا ماهپاره اش یا که برای لحظه یِ جانسوزِ احتضارِ حسن *دوتا پسر فرستاد کربلا...دوتا دسته گل فرستاد،فدایی بشن...* برای روضه یِ او با کنایه می خوانم مدینه، کوچه، فدک نامه، گوشواره، غریب اونیه که همدمِ اشک و آهه دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه... «حسن،آقام حسن،آقام حسن،حسن جان...» کریم کاری به جز جود و کرم نداره * آقا یه کربلا به ما میدی بریم؟ گدا اومده در خونه ات....* کریم کاری به جز جود و کرم نداره آقا تو مدینه س ولی حرم نداره *امشب سر و کار ما با کریمه...کریم یعنی چی؟ کریم چه کسیه؟من بگم؟! نه! یه کریم برات تعریف کنه کرم رو... از خودِ امام حسن سوال کردند: آقا! کرم یعنی چی؟فرمودند:"اَلاِبتداءُ بالعطیه قبلَ المسئله"یعنی اینکه قبل از اینکه سائل چیزی ازت بخواد،بهش عطا کنی...* ندهد فرصت گفتار به کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست... »«حسن جآن...حسن جآن...» من میگم خدا رو چه دیدی؟شاید امشب قبل از اینکه بیای روضه،امام حسن اربعینت رو نوشته باشه... به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم... تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست.... : محسن حنیفی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️