eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
شب غریب و شب بی‌ستاره‌ای دارم به ماه از سر حسرت نظاره‌ای دارم مگر توان، گُل خورشید را به گِل پوشاند؟ چسان به خاک سپارم؟ چه چاره‌ای دارم؟ ز روی دختر من درد و داغ می‌بارد چه هاله گِرد رخ ماهپاره‌ای دارم تنی کبود و دو کودک میان یک حجره ضریح و زائر و دارالزّیاره‌ای دارم دو گوشوارۀ عرش برین،حسین و حسن کنار مادر بی‌گوشواره‌ای دارم
🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🔹قفس را مگشایید🔹 بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم امّا به سیه‌چال، صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟ دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست امّید رهایی چو از این بند محال است ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟ در سینه دگر جز نفس مختصری نیست «تا بال و پرم بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست» 📝حاج @majmaozakerine
بیا عمه که امشب، خرابه شده گلشن پدر آمد و برگو، که چشم همه روشن کنم جان به فدایش ، برای رونمایش واویلا بگوعمه که دیشب،پدرپیش که بوده‌ست؟ چرا سرش شکسته، چرا لبش کبودست؟ کنم جان به فدایش ، برای رونمایش واویلا اگر بپا نخیزم، مگو ادب ندارد که بهر عذرخواهی، رمق به لب ندارم کنم جان به فدایت ، برای رونمایت واویلا پدر عمه به هرجا،‌ سپر به کودکان شد زبس سینه سپر کرد، قدش مثل کمان شد کنم جان به فدایت ، برای رونمایت واویلا
نوحه اربعین زینب از شام غم، کربلا آمده بر سر تربت، شهدا آمده تو حسین منی، نور عین منی مادران بی پسر کودکان بی پدر همه آتش به دل، همه خونین جگر تو حسین منی، نور عین منی نوحه بر لب همه گوشه ی علقمه روضه خوان زینب و، ناله زن فاطمه تو حسین منی، نور عین منی ای مرا جان به تن، کشته ی بی کفن می بَرَم در وطن، از تو یک پیرهن تو حسین منی، نور عین منی موضوع: سبک: شاعر:
نیمه شب تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر، روان وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان این طرف، خیل رُسُل دنبال او آن طرف احمد به استقبال او ظاهراً تشییع یک پیکر، ولی باطناً تشییع زهرا و علی چشم، نور از دست داده، پا، رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی آه آه، ای همرهان!، آهسته‌تر می‌برید اسرار را، سر بسته‌تر این تنِ آزرده باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیلۀ قدر من است من هلال از داغ و این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام‌تر هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر زین گل من باغ رضوان نفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراه او خاکم کنید
. ای چراغ دل ویرانه من نظری کن به من و خانه من خانه بعد از تو شده غم خانه شمع یاد تو و ما پروانه گریه داریم نهان از دشمن من به طفلان تو طفلان بر من زود ای لاله  من پژمردی کاش همراه مرا میبردی همه شب تا به سحر پیوسته میکنم ناله ولی آهسته تا نظر بر در و دیوار کنم یاد آن پهلو و مسمار کنم ای حمایتگر من خیز و ببین فاتح بدر شده خانه نشین این سخن ورد زبان ها افتاد دیدی آخر علی از پا افتاد آن که یک عمر سرافرازی کرد چرخ با هستی او بازی کرد هیچ پرسی به چه روز افتادم رفتی و کرده ای دشمن شادم آن که میخواست ز پا بنشینم شادمانست که من غمگینم فرصتی تا که مناسب جوید این سخن با دگران میگوید رشته صبر علی پاره شده چاره ساز همه بیچاره شده شاعر:حاج
خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد سر می برد، ولیک به خون جگر برد آنجا که هیچ لب به حمایت نگشت باز مظلوم،  داوری  به  برِ  دادگر  برد بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک اینگونه ارث مادر خود را پسر برد مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب از  نزد  چند  کودک  لرزان  پدر  برد کردند دست خویش به سوی خدا بلند تا بابشان ز دست عدو جان به در برد دیگر امید آمدن من کسی نداشت یک  تن  نبود  در  بر  آنان  خبر  برد ای دادگر خدای غیور، این روا مدار تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد
آمدی گوشه ویران چه عجب! زده ای سر به یتیمان چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی زدو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دلهام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشه ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشته راه ایزد پدرت سر به یتیمان می زد تو هم آخر پسر آن پدری  تو پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بررخ تو رنگ زده؟ ای پدر کاش به جای سر تو می بریدند سر دختر تو
نوحه اربعین زینب از شام غم، کربلا آمده بر سر تربت، شهدا آمده تو حسین منی، نور عین منی مادران بی پسر کودکان بی پدر همه آتش به دل، همه خونین جگر تو حسین منی، نور عین منی نوحه بر لب همه گوشه ی علقمه روضه خوان زینب و، ناله زن فاطمه تو حسین منی، نور عین منی ای مرا جان به تن، کشته ی بی کفن می بَرَم در وطن، از تو یک پیرهن تو حسین منی، نور عین منی موضوع: سبک: شاعر:
اين جا شرف، از قدر، بر افلاك دارد در هر قدم صد بذرِ غم اين خاك دارد هر كس عجين با عشق حق باشد گِلِ او در هر كجا باشد بوَد اينجا دل او اينجا، تن جان جهان پنهان به خاك ست ميعادگاه عاشقان سينه‌چاك ست اينجا، بقيع و بقعه، دل هاي كباب ست نور چراغش، روزها هم آفتاب ست هر روزه مِهر، از مِهر، اينجا خاك بوس ست قنديل، شب ها ماه چرخ آبنوس ست اينجا، رواق لاله هاي باغ داغ ست روشن، ز اشك چشم مردم، چلچراغ ست خواهم زبان گفتن و گوش شنیدن اما "شنیدن کی بود مانند دیدن" پر خون شده تا قبر زهرا دیده، دیده از غم فزون تر گرید از نادیده، دیده این جا به روی خاک اگر سر می گذارند اولاد زهرا مادری گم کرده دارند این جا چراغ آل طاها گشته خاموش مادر گرفته چار فرزندش در آغوش خیزید ای سادات و این جا را بگردید دنبال قبر مخفی زهرا بگردید این جا که دارد از غم حیدر حکایت زهرا حمایت کرده با جان از ولایت این جا در بیت الشرف آتش گرفته خونین دل شاه نجف آتش گرفته این جا رخ خورشیدچون شب گشته نیلی در کوچه پیش طفل، مادر خورده سیلی این جا عدو با کینه با او رو به رو شد دیگر مپرس از من چه با او از عدو شد آید به گوش از بیت الاحزانش فغانش آن جا که دشمن قطع کرده سایبانش آن جا که رفته سینه و بازو شکسته در بین ره گه ایستاده گه نشسته اینجا گرفته دست بر دیوار زهرا وز درد بوده تا سحر بیدار این جا علی تنها تن زهرا به گِل کرد وز بعد او با چاه شب ها درد دل کرد این جا علی تا صبح شب ها ناله می کرد ناله ز داغ یار هجده ساله می کرد این جا پدر طفلان خود را خواب می کرد شمع دل ایتام خود را آب میکرد این جا شده اشکش گلاب قبر زهرا صبر علی افزون شده از صبر زهرا این جا جوابی کس نداده بر سلامش نشنیده کس با گوش جان خود پیامش دانی دل زائر چرا اینجا شکسته ست مهدی کنار تربت زهرا نشسته ست خیزید این جا دامن او را بگیرید وز او سراغ تربت زهرا بگیرید این جاست کز غم جان شیعه بر لب آید از کوچه ها بوی حسین و زینب آید در این زمین ام البنین ماتم گرفته ماتم ز داغ صاحب پرچم گرفته این جا ز دشت کربلا برگشته زینب برگشته اما بی برادر گشته زینب این جا نشان آورده دختر بهر مادر پیراهن سوراخ سوراخ برادر غم سوخت عبدالله را و ساخت این جا خود دید زینب را ولی نشناخت این جا
* شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم * در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم شاهد راه حق و عشق برادر گشتم قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم ليک با همسر خود تا که برابر گشتم آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا * اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد * کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني ديگر از ماتم من نام مبر انساني زدي آتش به دل جن و بشر انساني چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري التماس دعا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️