eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ حرفی توباحیدر بزن ، تاکه نمردم بنگر غم چشم حسن، تا که نمردم بیچاره گشته حیدرت ،بارفتن تو بامن بگو از پیرُهَن ، تاکه نمردم تنها شدن ازبی کسی،داغِ کمی نیست زهرابمان دراین وطن ، تاکه نمردم اَنداختی ازپا علی را باسکوتت یاسین بخوان، قرآنِ من ، تاکه نمردم این چاهِ همدرد، منه تنهای تنهاست لَب واکُن اِی آرامِ من ، تاکه نمردم من حیدرم، ازروضۀ گودال برگو زهرا بخوان از بی کفن ، تاکه نمردم از ِ چادرخاکی شده درکوچه ها گو... حرفی بزن بابُوالحسن ، تاکه نمردم 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ___________
ای پرشکسته ، ناله تواز درده سرمکن زهرامراشکسته و بی بال و پر مکن بارفتنت مراتومکن گوشه ای اسیر جانم بمان وعمرخودت مختصرمکن بانوی من ،بخاطر من زخم خورده ای تنهاشدم مرا توبدون سپر مکن افتادی وچنین – نفست بند آمده افتاده ای زپا ومرا محتضر مکن هیزم به دست ها همگی جمع بوده اند ناله ز دودِ آتش و دیوار و در مکن دارد زبانه میزندآتش بسوی تو بنما درنگ، بانومرا بی پسر مکن شهری که چشم دیدن ما را نداشتند خود را زهم محلی بد، خونجگر مکن حالت خراب میشود، هرلحظه فاطمه ناله ز دردهای من و ، درده سر مکن 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) __
به کاره مــــادری دردِســـَر افتاد بـه قــــدوقامتِ گـــل آذر افتاد شنیدم عمر گـــل کوتاه باشــــد به رخساره گلم خاکستــــر افتاد گــــل من بهترین گل بین گلهاست میان در خدایا مــــادر افتاد وفای عالمین دربودن توست گلی درزیرپاها پـرپـر افتاد نــدارد طاقت مرگ پسر را به یاده دردِ مادر ، دختــــر افتاد میان غصه ی جانکاه آن در الهی زینب بی مـــادر افتاد میان شعلـــه ها میسوخت مادر گمانم آتشــــی بر معجــــر افتاد به همره بار شیشه داشت زهرا به روی مادرمن، آن در افتاد به دست بستــــه ؛درکوچه کشیدند به زهرایش دو چشمِ حیدر افتاد بدیــــده بین کوچه صحنه ها را فلک از داغ زهرا یکسـر افتاد ببین جانـیِ بی رحمی به گودال رسیدو روی حنجر، خنجــــر افتاد ســــری را ازقفا ناگه بریدند کناره خیمه دیدم خواهــر افتاد 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بی هوابود که ای یار، زمین میخوردی سوختی و وسط نار، زمین میخوردی بالگدبود، که پهلوی تورابشکستند حرف من رامکن انکار ، زمین میخوردی گو، زحبس نَفَس و علت جوشیدن خون از فرورفتن مسمار ، زمین میخوردی گفته اند حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ از نهان کردن رخسار ، زمین میخوردی رفتنی گشته ای ونیست تورا هیچ درنگ بین آن کوچه غمبار ، زمین میخوردی ازچه، دیگر نزنی شانه به موی زینب از قنوتت به شب تار ، زمین میخوردی همه لبخنده توازدیدن آن تابوت است بره تابوت خود ای یار ، زمین میخوردی 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ______________________
درمیان کوچه ها، یاس خدا، خورد زمین دختر پیغمبر اهل کسا ،خورد زمین بالگدپشت دره خانه اسیرش کرده اند یاس هجده سالۀ شیرخدا، خورد زمین بین دیوار ودری بود که ازپای نشست درمیان کوچه ها ،درزیرپا، خورد زمین ریسمان برگردن حیدر میان کوچه بود مادری دربین کوچه بی هوا، خورد زمین با لگد انداختند در رابه روی فاطمه پیش چشم دخترش زینب چرا ، خورد زمین تا که آمدخم کندسر را میان کوچه ها صورتش نیلی شد و او بی هوا ، خورد زمین فضه آمدتاکندامداد زهرای مرا با لگد هم طفل هم مادر،خدا، خورد زمین هتک حرمت شد زحیدر،وقت مسجد بردنش درمیان کوچه از دوشش عبا ، خورد زمین چادر خاکی ات ای بانو، علی را می کشد چادرت بانوی من در کوچه ها،خورد زمین میکشدآتش زبانه ازدره کاشانه ات یاده روزی که حسین در کربلا خورد زمین روی نیزه دیده ی عباس من پُر آب شد بی هوا یک دختری از ناقه هاخورد زمین یک سری را درمیان شامیان با سنگها میزدندو، از رویِ آن نیزه ها خورد زمین بین صحرا در میان خاکها با گریه گفت : ... خاتمت بردند ، انگشتت کجا خورد زمین 🔸شاعر: آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) _____________________
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تقدیم به حضرت فضه سلام‌الله‌علیها ای محرم اسرار مادر؛ فضه خانم دراوج غم ؛غمخوارمادر؛فضه خانم جای خدیجه مادری کردی برایش گشتی در آتش یار مادر؛فضه خانم بین درودیوار دیدی که چگونه خورده گره در کار مادر؛فضه خانم ازپشت در بیرون کشیدی باچه زحمت هم مادر و هم بارمادر؛فضه خانم تنها تو دیدی گیسوی آتش گرفته پیشانی تب دار مادر ؛فضه خانم دیدی شیار انداخته در باشتابش برنیمی از رخسار مادر؛فضه خانم چادر گرفتی دور او تاکه نبیند زینب تن خونبار مادر؛فضه خانم تاچندهفته پاک میکردی به گریه خون در و دیوار مادر؛فضه خانم در کربلا هم دور زینب را گرفتند گودال شد تکرار مادر ؛ فضه خانم
سلام‌الله‌علیها سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت آتش کشید شعله و دور مرا گرفت شکر خدا که دود به داد علی رسید امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در از بین دنده در وسط سینه جا گرفت چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون تا پــــــــــــــــاشدم زجا بغلم را خدا گرفت برخواستم زجا به هواخواهی علی برروی چادرم اثراز جای پا گرفت نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تادید بین کوچه علی نیست همرهم راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد معجر ز موی دختر من کربلا گرفت
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه گریه کن های حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دست های فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه او بلای سیزده معصوم‌ را یکجا خرید کربلا شد جلوه ای از این بلای فاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد با خبر شد از دلِ درد آشنای فاطمه کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی شانه های کودکانش شد عصای فاطمه آب می ریزد برای بچه هق هق می کند ای به قربان حسین سر جدای فاطمه 🔸شاعر: =========================
اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است بخند..،خنده ی تو التیام دردِ من است منم، عمیق‌ترین زخمِ پایدار ؛ علی منم، غریب‌ترین مردِ روزگار ؛ علی پُر است غربت من از همین تَجَلّی ها چِقَدر بی‌مَحَلی دیدم از مَحَلّی ها به رغمِ بی رَمَقی ، عزمِ همکلامی کن تو لااقل به منِ مرتضی سلامی کن دلیل شادی من! همنشین غم شده ای شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای مرا به ماتم دستاس‌ها دچار نکن خودم برای تو نان می پَزَم..،تو کار نکن تنورِ گرم ، برای پرت خطر دارد برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر تو آب رفته ای..،از شرم آب شد حیدر غروب آمد و خورشیدوار دور شدی رشید بودی و یک دفعه جمع و جور شدی بیا به خواهش من گوش کن..،بلند نشو به التماس حسن گوش کن..،بلند نشو هنوز چشم حسن مثل ابر می بارد هنوز تکّه ی آن گوشواره را دارد میان کوچه..،همین اوج ماجرایش بود: تمام صورت تو نصفِ دست‌هایش بود چه ضربه ای به تو زد آن حرام‌زاده‌ی پست سه ماه رد شده امّا هنوز رَدَّش هست سه ماه می شود این صحن ، بی رواق شده سه ماه می شود این خانه ، بی چـراغ شده ببخش فاطمه جان..،پشت در تک افتادی تمام هستی خود را برای من دادی یکی نگفت به دیوار..،بی‌پناهی تو یکی نگفت به مسمار..،پابه‌ماهی تو شکست آینه ات..،سنگ شد مصمم تر اشاره کرد به قنفذ..،مغیره! محکم تر حریمِ سبز تو را باغ یاس خواهم کرد برای ماندن تو التماس خواهم کرد قسم به خشکی هر لحظه ی زبانِ حسین نمی شود که بمانی..،تو را به جان حسین! تو را به جان حسینی که بعد چندین‌ سال کشان،کشان بدنش می رسد تهِ گودال زمان غارت او ، احترام می میرد یکی لباس تنش را به زور می گیرد خدا کند که نبینی سنان چه خواهد کرد غروب روز دهم..،ساربان چه خواهد کرد 🔸شاعر: =========================
بسم الله الرحمن الر حیم مغیره وه، چه خیال بدی به سر دارد هوای کشتن زهرامیان در دارد بگوکه قنفذ ملعون رود ازآن کوچه مگر بمیرد از این فکر دست بردارد چنان میان دره خانه بر زمین افتاد تمام شهر ازاین حال ما خبر دارد به کوچه یک تنه بالشکر عمر سخت است میان کوچه عزیزه تو دردسر دارد بگومغیره وقنفذ ، نزن که زهرا مرد مزن که فاطمه درسر غمی دگر دارد چه غصه ای ؟ به خدا غصه علی باشد مزن که روح پیمبر به ما نظر دارد به گردن تو علی ریسمان خبر دارد ؟ که همسره تو علی، دست بر کمر دارد ... 🔸شاعر: _غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________
➖➖➖➖➖➖➖ هق هقِ هرشب من تا به ثریا رفته حیف... دیگر خوشی از زندگی ما رفته از دوصد ضربه‌ی شمشیر مرا بدتر کشت آن لگد که به روی چادر زهرا رفته هردم و بازدم فاطمه زحمت دارد چه کنم من؟! نفسش باز خدایا رفته! چشم در چشم علی دست به پهلو نگرفت تا که من فکر کنم دنده او جا رفته به روی آن در چوبی که نبی می‌بوسید غاصب حق من و فاطمه با پا رفته در و همسایه ز من حال تورا می‌پرسند که بگو فاطمه زنده‌ست علی یا رفته...؟! 🔸شاعر: =========================
بسم الله الرحمن الرحیم آشوب بدی در دلم انداخت مغیره باقنفذملعون به سویم تاخت مغیره یک لشکروحشی هم جمع اند به کوچه در خاطر من ، خاطرغم ساخت مغیره بگرفت کمربندعلی ، فاطمه ی او باضربت پابر تن اوتاخت مغیره شد جنگ میان عمر وفاطمه، ای وای باصرب لگد بهره تو پرداخت مغیره از لعل لبت ، خون وسط کوچه چکیده کاینگونه زد آتش دل و بگداخت مغیره در بین همه مدعیان ، فاطمه تنهاست جان داد برای تو و نشناخت مغیره باضرب غلافی به زد قنفذملعون تا پرچم آشوب برافراخت مغیره برگردن حیدر وسط کوچه طناب است روبه صفتی بودکه بنواخت مغیره دوری و جدایی زتو سخت است عزیزم جان دادی و صد حیف چنین ، باخت مغیره غلامی (مجنون کرمانشاهی)