eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.9هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
366 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدانم چرا امشب، به سر خوف و خطر دارم؟ چه خواهد بر سرم آید، که من از آن حذر دارم؟ من از این حسِ غم امّا، ز عمقِ جان پریشانم گمانم تیغِ ظالم را، من امشب پشتِ در دارم خداوندا امانم ده، مرا از چنگِ بدخواهان چه مکری گو عدو دارد، که من از آن خبر دارم الها تو به جانم ده، فقط صبر و شکیبایی تو میدانی که امشب من، دلی پُر از شرر دارم عدو در پشتِ در آمد، ولیکن من هراسانم بسویش می روم امٌا، قدم آهسته تر دارم نمیدانم چرا دشمن، به پشتِ در کمین آمد مگر دردم نمی داند، که من داغِ پدر دارم؟ چنان با ضربِ پا کوبیده او در را به پهلویم گلِ نشکفته محسن را، به خونم غوطه ور دارم به پهلو می فشارد در، به سینه می گدازد میخ چه سازم بیتِ بابا را، در آتش شعله ور دارم پدر جان دخترت زهرا، میانِ درب و دیوار است که یک دستم به پهلو و، یکی را بر کمر دارم چنان شیون کنان زینب، پی ام می آمد و میگفت مزن ظالم تو مادر را، چو حیدر من پدر دارم چگونه کنده ام آخر، ز سینه میخِ سوزان را که روی سینه ام حتی، نشان از میخِ در دارم مرا با چادرِ خونین، به مسجد می برند امٌا دو دستِ بسته حیدر را، فقط در پشتِ سر دارم پدر جان سیرم از دنیا، بگو کی وقتِ دیدار است؟ ز بعدِ رفتنت بابا، منم عزمِ سفر دارم خَلاصم کن از این دنیا، دگر شد طاقتم تاریک مناجاتِ شبانگاهان، توسل بر سحر دارم من از داغِ فراقِ تو، فقط در بیت الاحزانم که بی تو آخر ای بابا، بسی خونین جگر دارم چه دیدم پشت در بابا، چه محنتها کشیدم من که من از گفتنِ آنها، دگر صرفِ نظر دارم! هستی محرابی میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند سفارش کرد بابایم، عجب حقش ادا کردند خدایا! جسمِ بابا را، نه تغسیل و عزا کردند به جای تسلیت بر ما، امامت ادّعا کردند ببین بابا که این امت، به حقِ ما چِها کردند مرا با پیکرِ خونین، به بستر مبتلا کردند جلویِ دیده ی طفلان چنان ظلم و جفا کردند میان کوچه جانم را، گرفتارِ بلا کردند امان از این همه غمها، ز بعدِ رفتنت بابا علی را جانبِ مسجد، طنابی از قفا کردند قسم بر زخمِ بازویم، که قلبم را جدا کردند همانا بدترین ظلم و، شقاوت بهرِ ما کردند برای اخذِ یک بیعت، چه آشوبی به پا کردند مرا با محسنِ زارم، میانِ خون رها کردند خدا داند که درحقٌم، چه ظلمِ ناروا کردند بسا این کودکانِ من پیمبر را صدا کردند که این جسم نحیفم را، ز میخِ در جدا کردند! امان از این همه غمها، ز بعدِ رفتنت بابا هستی محرابی
. ✍ این گریز اول روضه است، در آتش گرفت آنقدر هیزم فراهم شد گُذر آتش گرفت در مقاتل می‌نویسد شعله از در هم گذشت آنچنان که متن‌های معتبر آتش گرفت واژه‌ها دارند می‌سوزند پس حق می‌دهم برگ‌های دفتر شاعر اگر آتش گرفت دود از این ماجرا در چشم‌های خلق رفت تا ابد از این مصیبت خشک و تر آتش گرفت این که میخ داغ با پهلو چه کرده جای خود وای معجر بود، اما موی سر آتش گرفت گوش مادر سرخ شد از ضربت سیلی ولی در روایت آمده آنجا پسر آتش گرفت این خبر تا آسمان‌ها رفت شاید هم کسی گفت با فطرس نبودی بال و پر آتش .
. افتاده آتش در حرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم سوزد درِ بیت‌الکرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم تنها نه دربِ خانه سوخت ، شمع و گل و پروانه سوخت مثلِ دلِ غم‌پرورم ، وای‌مادرم وای‌مادرم بایک لگد هم در شکست ، هم پهلوی مادر شکست هم کشته شد برادرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم افتاد مثل محتضر ، میگفت با سوز جگر فضه بگو کو شوهرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم مادر به دنبال علی ، پشت سرش من با حسین فریاد میزد خواهرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم با خود علی را برده بود ، قنفذ اگر آنجا نبود از این حرامی نگذرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم با تازیانه با غلاف ، آنقدر زد بر مادرم که بازویش کرده ورم ، وای‌مادرم وای‌مادرم با کس نگفتم ای خدا ، من ماجرای کوچه را آنجا چه آمد بر سرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم در کوچه شد مویم سفید ، دیدم که نامردی پلید زد بی هوا بر مادرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم ای کاش قدّم میرسید ، تا می شدم آنجا سپر بر مادرِ بی یاورم ، ، وای‌مادرم وای‌مادرم یک ضربه زد نامردِ پست ، دو گوشوارش را شکست در پیش چشمانِ ترم ، وای‌مادرم وای‌مادرم سیلی اگر یک بار خورد ، یک ضربه از دیوار خورد نقش زمین شد در برم ، وای‌مادرم وای‌مادرم مادر دو چشمش تار شد ، کار حسن دشوار شد‌‌ چگونه مادر را برم ، وای‌مادرم وای‌مادرم عبدالحسین میرزایی ✍ ..................................................................... @majmaozakerine
خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است! کاش لولای در از سمت دگر باز شود! در اگر باز به داخل بشود دردسر است.. اتش! از در نرو بالا!دم در فاطمه است... حرمتش را تو نگه دار!ببین خون جگر است.. دخت پیغمبرتان است!مراعات کنید میزند فاطمه را هرکه در این دورو بر است.. آه مسمار حیا کن!سوی پهلوش مرو! صبر کن صبر !علی چشم براه پسر است فضه چادر برسان فاطمه افتاد زمین کمکش کن!همه هستی من در خطر است قنفذ اینقدر نخند!این که زدی یک زن بود تو نگفتی بخودت سوخته و بی سپر است؟! باز برخواسته و پشت علی می آید هرچه او را بزنی پای علی بی اثر است سیدپوریا هاشمی
دم میدم موقع سینه زنیه روضه ی فاطمه ناگفتنیه بچه ها بلند بلند گریه کنید به خدا مادرمون رفتنیه مرد میدونیم ولی گریه کنیم همه بی معطلی گریه کنیم بیشتر از فاطمه این روزا باید به حال و روز علی گریه کنیم مردم مدینه اکثرا بدن دست رد به سینه ی علی زدن بسکه بُردن علی دیدنی بود خیلیا برا تماشا اومدن من خودم فدای اشک چشماتون خدا پشت و پناه مادراتون بچه سیدا منو حلال کنین روضه ناموسی میخونم براتون اومدن به هر دلیلی بزنن گل یاسو رنگ نیلی بزنن فکرشو بکن چهل تا بی حیا توو کوچه زنت رو سیلی بزنن تو برو بیا میزد فاطمه رو خیلی بی هوا میزد فاطمه رو علی حق داره بمیره به خدا یه غلام سیاه میزد فاطمه رو خیلی بی عاطفه هستن به خدا راهشو توو کوچه بستن به خدا توی لفافه میگم غیرتیا بار شیشه شو شکستن به خدا علیرضا خاکساری
سلام‌الله‌علیها سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت آتش کشید شعله و دور مرا گرفت شکر خدا که دود به داد علی رسید امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در از بین دنده در وسط سینه جا گرفت چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون تا پــــــــــــــــاشدم زجا بغلم را خدا گرفت برخواستم زجا به هواخواهی علی برروی چادرم اثراز جای پا گرفت نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تادید بین کوچه علی نیست همرهم راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد معجر ز موی دختر من کربلا گرفت