son of man:
#اربعین
#اسارت
#مرثیه
#غزل
دوباره روضه گرفته دلم برای سرت
دمی نشد که نباشد به دل هوای سرت
چهل شبست که من قصه گوی مهتابم
چهل شبست که گفتم ز ماجرای سرت
شروع قصه من تل خاکی و وقتی
که بوسه زد لب آن دشنه برقفای سرت
وناگهان شب تاریک ما چراغان شد
دمی که لب به لب نی گذاشت نای سرت
تو راهی سفر کوچه های کوفه شدی
و من چقدر دعا خوانده ام برای سرت
اگرچه یاس کبودم فدای روی مهت
اگر شکسته سرزینبت فدای سرت
بخوان دوباره بر این قوم خواب،مُزّمِّل
بخوان که قول ثقیلاست آیه های سرت
شکست نافله ام در قنوت وقت سحر
شنیدم از سر نی تاکه ربنای سرت
شبی به دیر مسیحی شبی به کنج تنور
چه حاجتی که روا گشت با دعای سرت
الا که دُرّ یتیمی و آشنای یتیم
روا نبود شود سنگ آشنای سرت
در ازدحام سرت زیر دست و پا گم شد
دویدم و نرسیدم به گرد پای سرت
هنوز خاطره ای مایه عذاب من است
نهیب چوب به لب خورده و صدای سرت
چه کرد با سرتو آنقدر بگویم که
رقیه گفت ببوسم من از کجای سرت
نیامدم که زیارت کنم مزار تورا
دوباره آمده ام جان دهم به پای سرت
توای که خون خدایی تو ای که ذبح عظیم
خدا نوشته برای تو و منای سرت
🔹 #یاسر_رحمانی
حُبُّ الحُسین یجمعنا:
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#فاطمیه
#مرثیه
#غزل
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کهکشان را کشان کشان بردند
( آسمان را به ریسمان بردند)
صاحب ذوالفقار را آن روز
پیش چشمان این و آن بردند
جان پیغمبر گرامی را
سوی مسجد به قصد جان بردند
کس و کار و امان عالم را
بی کس و یار و بی امان بردند
شیر حق را میان حیرت خلق
از در بیشه بزدلان بردند
برکت سفره خلایق را
به امیددو تکه نان بردند
مرغ بسمل به خاک افتاد و
با بسمل از آشیان بردند
مادری در میان آتش سوخت
با لگد طفلش از میان بردند
چار فصل بهار حیدر را
چل نفر تا خود خزان بردند
میخ در را گداختند و سپس
داغ را تا به استخوان بردند
گل یاس سپید حیدر را
عاقبت سوی ارغوان بردند
شد سپر تا زیان نبیند یار
دست آنجا به تازیان بردند
بانی شر غلاف بود اگر
دست روزی به خیزران بردند
#یاسر_رحمانی
#صلوات
〰〰〰〰〰〰〰〰
#اشعار_مهدوی
#در_فراق_یار
شعر امام زمان(عج) -(آقا دلم چقدر گرفته براي تو)
آقا دلم چقدر گرفته براي تو
اين جمعه هم گذشت و نيامد صداي تو
تقويم من پر است از این جمعه های سرد
طي شد بهار زندگي من به پاي تو
آشفته ام چنان که به فردا نمي رسم
دیگر اميد وصل ندارد گداي تو
از من نمانده است بجز این دو روز عمر
اين روزهاي آخر من هم فداي تو
مردن هزار مرتبه بهتر از این فراق
ای کاش پر زند نفسم در هواي تو
یا تو قدم به دیده من نِه سحرگهی
یا من به دشت سر بگذارم برای تو
شاعر: #یاسر_رحمانی
#اربعین
#اسارت
#مرثیه
#غزل
دوباره روضه گرفته دلم برای سرت
دمی نشد که نباشد به دل هوای سرت
چهل شبست که من قصه گوی مهتابم
چهل شبست که گفتم ز ماجرای سرت
شروع قصه من تل خاکی و وقتی
که بوسه زد لب آن دشنه برقفای سرت
وناگهان شب تاریک ما چراغان شد
دمی که لب به لب نی گذاشت نای سرت
تو راهی سفر کوچه های کوفه شدی
و من چقدر دعا خوانده ام برای سرت
اگرچه یاس کبودم فدای روی مهت
اگر شکسته سرزینبت فدای سرت
بخوان دوباره بر این قوم خواب،مُزّمِّل
بخوان که قول ثقیلاست آیه های سرت
شکست نافله ام در قنوت وقت سحر
شنیدم از سر نی تاکه ربنای سرت
شبی به دیر مسیحی شبی به کنج تنور
چه حاجتی که روا گشت با دعای سرت
الا که دُرّ یتیمی و آشنای یتیم
روا نبود شود سنگ آشنای سرت
در ازدحام سرت زیر دست و پا گم شد
دویدم و نرسیدم به گرد پای سرت
هنوز خاطره ای مایه عذاب من است
نهیب چوب به لب خورده و صدای سرت
چه کرد با سرتو آنقدر بگویم که
رقیه گفت ببوسم من از کجای سرت
نیامدم که زیارت کنم مزار تورا
دوباره آمده ام جان دهم به پای سرت
توای که خون خدایی تو ای که ذبح عظیم
خدا نوشته برای تو و منای سرت
#یاسر_رحمانی
#صلوات