eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
370 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ایها الکریم ابن الکریم ما رو برسون به کربلا اهدنا الصراط المستقیم ما رو برسون به کربلا کربلا سفر نیست که سِیره عاقبتا با تو بخیره شاهدمم راهب دِیره حسین هیچکی نیست ندونه چه عشقی بینمونه نبض زندگیمون امام حسینمونه **** ای امید دلهای نا امید ما رو برسون به کربلا خوش به حال اونکه به تو رسید ما رو برسون به کربلا زندگی بی تو سوت و کوره بیچاره اونکه از تو دوره سیاهیات غرق نوره حسین باید از کنار همه به جز تو رد شم آرزومه آقا که عاشقی بلد شم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
342.1K
~ نام اثر : سبط نبی ... جدید 💯 ( واحد تند) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍️ 📝 ثارالله زیر پرچمت میشه زندگی ما روبراه ثارالله بابی انت و امی یااباعبدالله جانم حسین بخدا غیر تو از همه گریزانم حسین جانم حسین از غم دوریه کربلا پریشانم حسین فقط تویی آقام ابی عبدالله تو میشنوی صدام ابی عبدالله به مادرت قسم که دلم تنگه یه کربلا میخام ابی عبدالله عشق خدا حسینه همه زندگی سینه زنا حسینه اونکه میبره منو کرببلا حسینه پادشَهَم حسینه توی سختیا رفیق و همرَهَم حسینه اونکه حاضرم براش سر بدَهَم حسینه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 یامولا اباعبدالله 💢 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍️ 📝 جونم فدات غرق دریای گناهم و تو کشتی نجات جونم فدات گریه میکنم آخه تویی قتیل العبرات سبط نبی بین گودآلِ قتلگاه چرا تشنه لبی سبط نبی آخ بمیره نوکرت بزیر پای مرکبی سرت رو نیزه‌هاست (آه و واویلا) تنت تو قتلگاست (آه و واویلا) خولی بی حیا هم به دنبالِ گوشوارِ دختراست (آه و واویلا) مادر تو کجا بود لحظه ای که پیکر تو زیر دست و پا بود گمونم یه گوشه از گودی قتلگا بود غصه من همینه شمر پست و بی حیا نشسته روی سینه مادرت داره تموم اینا رو میبینه ... آه 😭 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💢 یامولا اباعبدالله 💢 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍️به قلم :
4_5996750264864867873.mp3
916.4K
*واحد سنگین شب ششم محرم* *بند اول* کار ما هر شب سینه زنیه دیوونگیمون توی دنیا علنیه دو شب توو ماه عزای ارباب حال و هوای هیئتامون حسنیه... مولا؛کرم با تو معنا میشه عشقت؛توی دلا کرده ریشه از تو؛میخونیم آقا همیشه... عمریه دخیلیم به ضریحی که نداری شده اسم تو روی دلامون آینه کاری... ///واویلا واویلتا.../// *بند دوم* از بعد اکبر آروم نداری ای یادگار حسنم چه بیقراری دل توو دلت نیست برای رفتن میخوای بری و عموتو تنها بزاری... قاسم؛ای پسر یل جمل میشه؛رزم تو روی لب مثل با تو؛معنا شد اهلا من عسل... حسن کرب و بلا داری میری به میدون میری و با رفتنت مادرت میشه گریون... ///واویلا واویلتا.../// *بند سوم* برات بمیرم له شده ابروت ای گل پرپر حسن شکسته بازوت تداعی شد توو خاطره ی من یاد مدینه وقتی خورد لگد به پهلوت... اسبا؛رد شدن از روو پیکرت قاسم؛بلاها اومده سرت ای وای؛یه وقت نبینه مادرت... ماشالله قد کشیدی ای نوجوون حسن یه بار دیگه صدام کن ای گل صد پاره تن... ///واویلا واویلتا.../// *مهدی ندرخانی-کرج*
1. من شهیدی نوجوانم 14.6.98.mp3
7.93M
( علیه السلام ) من شهیدی نوجوانم یا حسین گشته وِردِ زبانم تحتِ فرما نِ الهی در رکابِ امام زمانم از تبارِ شیری بت شکنم قاسمم من فرزند حسنم شد لباس رزم من کفنم ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار مانده ام در بینِ صحرا ای عمو جانم افتادم از پا گشته خونین ، جسم من از ضربه ی تیر وشمشیرِ اعدا کُشته ی ضربِ تیغ و کینه ام من شبیه یاسِ مدینه ام که شکسته گردیده سینه ام ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار در برت از پا نشستم از نفس رفته و دیده بستم ای عمو جا نم نظر کن مثل سقا جدا گشته دستم شد دل من لبریز شور و شین سرفرازم در کل عالمین ذکر لب هایم گشته یا حسین ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار حسیییییین ... اَحلی مِنَ‌العَسَل افتادم از روی فَرَس عمو به فریادم برس جانا اگر ناقابلم دیدار رویت مایلم ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار هیئت ثارالله ، قم
۲۵ عموجانم بده به حق عترت و قرآن بر من عمو اجازه ی میدان خواهم شود در ره تو قربان سرباز تو قاسم بی بدل است یتیم حسن مرد عمل است ای گل فاطمه عموی من مرگ از بهر من همچون عسل است ای گل فاطمه عمو حسین۴ دشمن بدان قاسم یتیم مجتبی هستم من از تبار مرتضی هستم فدایی خون خدا هستم این را بداند هر دشمن من پیراهن من شد جوشن من جانفدای دینم گرچه شود پامال سم اسبان تن من ای گل فاطمه عمو حسین۴ عموجانم ز تیغ کین از فرس افتادم عموی من برس به فریادم لب تشنه جان به راه تو دادم جانم به راه دین شود فدا جان می دهم من زیر دست و پا یکسان گشته بدن من به خاک قاسمت گشته کشته ی جفا ای گل فاطمه عمو حسین۴ قاسم من داغت شرر به جانم افکنده عمو ز تو گردیده شرمنده تو می روی عمو بود زنده تو در گلشن دین جوانه ای بین بنی هاشم یگانه ای جان می دهی در آغوش عمو سوی جنت قاسم روانه ای ای گل فاطمه عمو حسین۴
۲۳ در روی زمین ماه(هر انجمنم قاسم)۲ نور دل زهرا و(نجل حسنم قاسم)۲ من یتیم امام مجتبایم فدایی حسین در کربلایم واویلا واویلا آه و واویلا۲ جانبازی راه دین(خیر العمل است بر من)۲ جان دادن در راهت(شهد عسل است بر من)۲ از لطف و رحمت پروردگارم فدایی دینند ایل و تبارم واویلا واویلا آه و واویلا۲ گرچه به عموی خود(من روحم و ریحانم)۲ با دادن جان خود(من حامی قرآنم)۲ ای عموجان بده اذن میدانم رسیده یا حسین وقت جولانم واویلا واویلا آه و واویلا۲ گر کودکم اما من(چون حیدر کرارم)۲ حیران شود این لشکر(با جنگم و ایثارم)۲ من که برای تو همچون اکبرم فدایی شش ماهه ات اصغرم واویلا واویلا آه و واویلا۲ یا حضرت ثار الله(بر من تو نما احسان)۲ اذنم بده یا مولی(تا که بروم میدان)۲ از تبار حسن نجل بتولم عموجان حق حیدر کن قبولم واویلا واویلا آه و واویلا۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام ⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهم‌السلام... وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه می‌خواهم تا به جنگ این کفار بروم! فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ ▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم. پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد. قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشه‌ای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند. 🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است. پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود: يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ ▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای. پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد. امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود: ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم. 🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود: آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟ عرضه داشت نه آقا جان! امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود: صندوق را برایم بیاور. وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند. و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد. قاسم نگاه به دخترعمویش می‌کرد و گریه می‌کرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که می‌گویند: آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟! پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه می‌خواهی انجام دهی؟ قاسم گفت: می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز می‌کنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت. همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونه‌اش جاری شد و گفت: تو میگویی عروسی‌مان باشد برای آخرت. پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟ و در کدام مکان تورا ببینم؟ قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور. پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند. برگرفته از: 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵ 📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛ 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷
به خدا بعد ابالفضل علمداری تو چه کسی گفته که در بند گرفتاری تو تو چهل منزل چل تا دره خیبر کندی ذوالفقار دو دم حیدر کراری تو ای اسطوره ی وفا زینب ای کنز صبر و حیا زینب تو جانان مجتبایی و عشق شاه کربلا زینب شوکت علی و ثانی زهرا دختر شیر و دختر دریا خطبه خواندی و همگی دیدند کوفه را کردی محشر کبری سلام الله علی قلب زینب الصبور **** کوفه در زیر قدمهات به خود می لرزید گوئی انگار دوباره علی را می دید از جلال و جبروت تو همه می گفتند دختر شیر یل خیبره بیچاره یزید ای بانوی قهرمان زینب بانوی علی نشان زینب تالی تِلوِ حضرت زهرا عشق صاحب الزمان زینب دختر علی و ثانی زهرا دختر شیر و دختر دریا خطبه خواندی و همگی دیدند کوفه را کردی محشر کبری در حریم تو می کنم احساس عطر و بوی سیب عطر و بوی یاس تا ابد بی بی پرچمت بالاست عمه ی سادات خواهر عباس سلام الله علی قلب زینب الصبور ◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️نوحه شب ششم محرم قاسم گل حسن، دارد به لب سخن با ذکر یا حسین، كرده كفن به تن گوید که سرورم منّت بنه سرم من همچو اكبرم جانم عمو حسین جانم عمو حسين(۴) مولا نشسته و قاسم حنا كند با بوسه ای بر او دردش دوا كند باشد به گفتگو از سوز هجر او سوزد دلِ عمو جانم عمو حسین جانم عمو حسين(۴) در خيمه تازه شد داغ دلِ عمو شرح مدينه را او گفته مو به مو آتش به بر زند بر جان شرر زند حرف از پدر زند جانم عمو حسین جانم عمو حسين(۴) زينب حزین آن ماه جوان شده با يادِ مجتبی اشكش روان شده شد یوسف حسن شمعی به انجمن خواند در این چمن جانم عمو حسین جانم عمو حسين(۴) ✍حسن ثابت جو 〰〰〰〰〰〰
4_5935926046120479849.mp3
1.95M
✅بند اول ای یله یله یل یل یلا یا قاسم (ع) آخر وفا آخر صفا یا قاسم (ع) با تو میگیره قلب ما جلا یا قاسم) ع) جانم به روی تو و موی تو و قدرت بازوی تو و ذکر هوالهوی تو و شیرینی شهد و عسل قاسم(ع) جانم به ماه دل آرای تو و قامت رعنای تو و زلف چلیپای توو ای پسر شیر جمل قاسم (ع) از عشق تو شدم دیوانه اسم تو میبرم مستانه تو شمعی و منم پروانه یا قاسم مدد مدد یا قاسم (ع) ✅بند دوم دلبره حسن یاوره حسین یا قاسم(ع) پهلوونه نام آوره حسین یا قاسم (ع) حیدره حسن لشکره حسین یا قاسم (ع) ایواالله بر وجنات مادری و سکنات اکبری و جلوات حیدری و رجز و چاوش تو قاسم(ع) جانم به صولت قرآنی تو سرعت طوفانی تو قدرت یزدانی و آن نيروی ازرق کش تو قاسم(ع) دو چشم مسیحا داری سالاری عجب سالاری چه اسم قشنگی داری یا قاسم مدد مدد یا قاسم (ع) 💠💠💠1⃣1⃣1⃣5⃣💠💠💠
4_5864023015070632039.mp3
4.89M
🔘🔘🔘🔘 ✅بنداول عموجون/ منم قاسم ابن الحسن بن حیدر عموجون/ منم مثل اکبر رشیدو دلاور عموجون/ منم زاده ی زاده ی شیر خیبر عموجون 🔘 عموجون/بده اذن میدون به من ای عموجون عمو جون بزار تا بریزم به پای تو من خون عمو جون بخون از چشام حال قلب پریشون 🔘 عموجون/ببین واسه ی تو چقدبیقرارم ببین که /برات ازباباجون حسن نامه دارم بزارتا/به زیرقدمهای توسربزارم .... بزار تا بشم فدای سرت قسم میدمت جون مادرت 🔘➖➖➖➖➖🔘 ✅بنددوم عمو جون/تو جون دادی و جون من شد به این لب عمو جون/چه ناجور تو افتادی از روی مرکب عمو جون/ می زد بر سرو صورتش عمه زینب (س) تو خیمه/دلش بی قرار دیگه مادر تو جای نقل /دارن سنگ می ریزن به روی سر تو شکستن/ زیر سم مرکب ها چه پیکر تو 🔘 ببخشم/تورو تنها بین یه لشگر می دیدم ببخشم /زیر سم مرکب صداتو شنیدم ببخشم /عزیزم اگه پیش تو دیر رسیدم 🔘 چه اندازه شد برات پیرهنت زیرمرکبا کش اومد تنت 🔘➖➖➖➖🔘 ✅بندسوم پریدی ولی ریخت عزیزم چه بال و پر تو می بینم یه لشگر که ریختن به روی سر تو نمونده چیزی قاسمم از تن و پیکر تو 🔘 عزیزم به داد دل من تو بودی رسیدی می مردم من و وقتی داشتی که ازدور میدیدی بمیرم زیر سم مرکب چقد قد کشیدی 🔘 تن تو/شبیه عسل شد به هم دیگه چسبید تن تو/چقد روی این خاک صحرا می چرخید تن تو/زیر نعل مرکب از هم دیگه پاچید 😭 جلوی چشام شکستش تنت عزیز دلم چه بد کشتنت 💠💠7⃣8⃣6⃣💠💠 🔘➖➖➖➖➖🔘
قاسم_رزمنده_ام__هادی_همتی2.mp3
5.82M
فرمان میدانم بده ای عمو جانم شمشیر دستانم بده ای عمو جانم حکمی ز قرآنم بده ای عمو جانم فرمانده فرمانم بده ای عمو جانم در خیمه دلتنگم من تشنه ی جنگم یار تو هستم با دندان و با چنگم من قاسم رزمنده ام ای عمو جانم دل را ز دنیا کنده ام ای عمو جانم من نوجوانی صف شکن در سپاه تو دریا دل و کوبنده ام ای عمو جانم ابی عبدالله یا حسین ابی عبدالله یا حسین بعد از علی اکبرت ای عموی من بعد از گلای پرپرت ای عموی من من آمدم در لشکرت ای عموی من قاسم به قربان سرت ای عموی من رخصت بده مولا میدان روم حالا گردم فدای تو فرمانده ی تنها مردن به کام من عمو چون عسل باشد کی در دل من وحشتی از اجل باشد بابای من برادرت مجتبی یعنی شیر دلیر و پهلوان جمل باشد ابی عبدالله یا حسین ابی عبدالله یا حسین یک نامه دارم از پدر ای عمو جانم او از دلم دارد خبر ای عمو جانم بخشیده جان این پسر ای عمو جانم قربانی ما را بخر ای عمو جانم در کربلای تو تیغ حسن هستم جای زره بر تن رخت کفن هستم روز شهادت آمده می روم میدان تا زنده باشد تا ابد نهضت قرآن تا مثل گل پرپر شوم در رکاب تو جان را فدایت می کنم ای شه خوبان ابی عبدالله یا حسین ابی عبدالله یا حسین
893.2K
در خیمه نمی مانم اینک من و این میدان دل بی تو به تنگ آمد ای پادشه خوبان جانم به فدای تو ای سرور مظلومان من بی تو نمی خواهم این زندگی و این جان پور حسنم قاسم از آل بنی هاشم بعد از علیِّ اکبر دنیا شده زندانم طاقت ز کفم رفته در خیمه نمی مانم ای سید و مولایم لبیک حسین جانم جانم به فدای تو دلتنگ شهیدانم پور حسنم قاسم از آل بنی هاشم این نامه ی بابایم این خطِّ اَمان من شد صحنه ی عاشورا پایان جهان من چون حکم پدر باشد از دادن جان من شمشیر تو می گردد نیرو و توان من پور حسنم قاسم از آل بنی هاشم جان را به کف آوردن خیرالعملم باشد مردن به لبان من اهلا عسلم باشد در راه تو جان دادن حکم ازلم باشد تنهایی تو مولا تیر اَجلم باشد پور حسنم قاسم از آل بنی هاشم این پیکر پر خونم قربان تو ثارالله قربان تو و کامِ عطشان تو ثارالله ماندم به سَرِ عهد و پیمان تو ثارالله شادم که سپر گشتم بر جانِ تو ثارالله پور حسنم قاسم از آل بنی هاشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اومده پیش عمو ، سر به زیر و غمینه بغضی داره تو سینه میگه راهیم کن نم نم میباره بارون ، میگه زاده ی عشقم من مدینه سرشتم یه نگاهیم کن عمو ، دیگه جونم به لب رسیده عمو ، ببین چقد رنگم پریده عمو ، مادرت با قد خمیده میگه ، واغربتا حسین غریبه بزار منم فدات بشم ، عمو عمو عمو شریک غصه هات بشم ، عمو عمو عمو شهید کربلات بشم ، عمو عمو عمو بزار منم فدات بشم ، عمو عمو عمو شریک غصه هات بشم ، عمو عمو عمو شهید کربلات بشم ، عمو عمو عمو واغربتا واغربتا حسین حسین حسین شده تموم تنت ، همه تاب و تب من جای مرکب دشمن پاشو جان عمو جواب مادر تو ، چی بدم غصه داره مثل ابر بهـاره پاشو جان عمو عمو ، پاشو کم کم دارم می میرم عمو ، با دیدنت به غم اسیرم پاشو ، بازم به آغوشت بگیرم پاشو ، اگه بری منم میمیرم تو یادگار حسنی ، عمو عمو عمو برات نمونده بدنی ، عمو عمو عمو بگو تو با من سخنی ، عمو عمو عمو دیدی تو هم فدا شدی ، عمو عمو عمو شهید کربلا شدی ، عموعموعمو آخر مثل بابا شدی ، عمو عمو عمو واغربتا واغربتا حسین حسین حسین 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰〰〰〰〰〰〰〰 تا که از چهره ات نقاب افتاد رونق بزم آفتاب افتاد چهره ی مجتبائیت گُل کرد در دل دشت التهاب افتاد دید عباس رزم شاگردش دید صحرا در اضطراب افتاد 🔹وقتی اومد شروع کرد با اون ملعون ازرق شامی جنگیدن،با پسراش جنگیدن،عباس بالا بلندی ایستاده بود،هی قاسم رو تشویق میکرد،مرحبا به قاسم،نمی دونم مادرش کربلا اومده یا نه،اما اگه اومده اون لحظات با صدای تشویقات عباس،چه حالی پیدا میکرد نجمه خاتون،قاسمم بارک الله،بارک الله،احتمال به قریب به یقیق،اومده کربلا،آخه اومد دید پشت خیمه ها قاسم نشسته زانوهاش روبغل گرفته بود،داره گریه میکنه،قاسمم براچی داری گریه میکنی گفت:مادر دو تا منظره یادم اومد الان،اول یادم افتاد،وقتی لحظات آخر،بابام داشت جون میداد،عموم حسین کنار بابام نشسته بود،یوقت دست من و تو دست حسین گذاشت،صدا زد گفت:حسین جان،این امانت من دست تواست تا کربلا،فهمیدی برا چی ابی عبدالله با تأمل اجازه میدان رفتن به قاسم داد به قاسم بر خلاف  علی اکبر،علی اکبر که میخواست بره میدان،معطل نکرد ابی عبدالله،وقتی اومد بی معطلی گفت:بابا برو،علی جان برو میدان،اما قبلش برو یه بار زینب تو رو ببینه،بچه ها تو خیمه تو رو ببینند،اما قاسم اومد ابی عبدالله این پا اون پا کرد،معطل کرد،چرا؟ چون لحظات آخر،امام حسین دست قاسم رو گذاشت تو دست برادرش،داداش این امانت پیشت باشه،میدونی دلم کجا رفت؟تا علی اومد بدن فاطمه رو تو خاک بذاره،گفت: تا ابد مجروح زخم کاری ام وای من از این امانت داری ام ▪️مادر یادم نمیره اون منظره رو،بابام گفت کربلا،برا عموت جان فشانی کن،من خودمو آماده کرده بودم،برا امروز،دیشب ام که از عموم پرسیدم،آیا من به شهادت میرسم،یا نه؟عموم گفت:قاسمم مرگ در ذائقه ات چه طوره؟ گفتم: احلی من العسل،از عسل شیرین تره”بچه رزمنده ها با این جمله خیلی انس دارند”اما امروز رفتم از عموم اذن بگیرم،اجازه نمیده من برم میدان،چیکار کنم،پس چی شد،که گفت:به بلای عظیمی دچار میشی،کو اون بلای عظیم،عموم که اجازه میدان رفتن به من نمیده، حالا یابازوبند،یاصندوقچه،گفت: قاسمم این و بردار به عموت نشون بده،اگه عموم این دست خط رو ببینه،دست رد به سینه ات نمیزنه،تا قاسم دست خط پدر رو داد خدمت ابی عبدالله،ابی عبدالله رو چشماش کشید،گفت:بوی حسنم رو داره میده،بوی برادرم رو داره میده،وقتی خواست بره میدان،روایت میگه دست در گردن عمو انداخت،اینقدر حسین و قاسم با هم گریه کردند،وغُشی علیهما،دوتایی رو زمین افتادند همه از نعره ی تو فهمیدند کار با پور بوتراب افتاد تا حریف نبرد تو نشدند بارش سنگ در شتاب افتاد گفت:نمی تونید با این نوجوان بجنگید،سنگ بارانش کنید،چند نفر رو کربلا سنگباران کردند،اول حر بود عابس بود،قاسم بود،اما سنگ باران چهارم،اصلاً قابل قیاس با کسی نبود،دور حسین رو تو گودال گرفتند،امام باقر فرمود:اینقدر سنگ به بدن بابام زدند گوئیا زخم آتشین خوردی یا عمو گفتی و زمین خوردی به سرت سر رسیده ام برخیز شاخه ی یاس چیده ام برخیز سیزده سال انعکاس حسین پسر قد کشیده ام برخیز خاطرات قدیمی یثرب اشک های چکیده ام برخیز تا نفس های آخرت نشود تا کنارت رسیده ام برخیز من جوان مرده ام بمان پیشم خسته ام قد خمیده ام برخیز با تنت در برابرم چه کنم شرمگین از برادرم چه کنم که زده شانه ات به پنجه ی خویش که چنین تاب داده مویت را حیف مشتی زکاکُلت مانده گیسویت دست قاتلت مانده بیشتر مثل مجتبی شده ای ولی افسوس بی صدا شده ای مثل آیینه ای که خورده زمین تکه تکه،جداجدا شده ای قد کشیدی شبیه عباسم هر کجا تیر خورده وا شده ای صدای قاسم که بلند شد،یا عمّا،بازم بر خلاف علی اکبر،که صدای علی اومد،زینب میگه دیدم زانوهای داداشم داره می لرزه،آروم سوار بر مرکب شد،حسین دیگه رمق نداره،اما تا صدای قاسم اومد،روایت میگه،عقاب آسا اومد وسط میدان،اون نانجیبی که اومده،قاتلی که کنار قاسمِ،ابی عبدالله بعضی از روایات میگن:اون نانجیب رو به درک واصل کرد،بعضی ها میگن دستش قطع شد رو زمین افتاد،امدن اینو نجات بدن،بدن قاسم زیر سُم اسب ها بود،مجسم کنی،بیچاره ات میکنه،این ناجیب ها رو که ابی عبدالله فراری داد،دید قاسم پاهاشو داره رو زمین،میکشه،آروم میگه یا عما، گفت:برا عموت خیلی سخته صداش بزنی،نتونه کاری برات انجام بده،عزیزبرادرم. سئواله برا من،چرا به قاسم گفتی آقاجان به بلای عظیم،دچار میشی؟بلای عظیم هم بود،تنها بدنی است که دو بار پامال سُم مرکب ها شده،اما عرضم اینه،هر جوری بود بدن رو از زمین برداشت،درسته سینه به سینه قاسم پاها رو زمین میکشید،اون نوجوانی که پاهاش به رکاب مرکب نمی رسید،پاها رو زمین میکشید،بلاخره بدن رو آورد به خیمه،اما بدن علی اکبر رو هرچی نگاه کرد،دید تنهایی نمیتونه برداره،گفت:جوانهای بنی هاشم بیایید. بلند بگو یا حسین...