📋سلام سایه ی سرم
#سبک_شور
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_دهم
#واحد
@majmaozakerine
سلام سایه ی سرم
سلام یار و یاورم
تو ناخوشیا فقط
دلم خوشه به حرم
کربلا اینجاست
قلبم آرومه
چون از توو هیئت
گنبد معلومه
چیزی که مارو به تو میرسونه
همین حال و هوای خوبمونه
محرما سینه میزنیم آخه
همین فقط برای ما میمونه
من هواتو / دوست دارم
نوکراتو / دوست دارم
کربلاتو / دوست دارم
حسین
دلم هرجا که بره
آخر پیش تو میاد
اونی که تو رو داره
بهشت واسه چی میخواد
من تورو میخوام
ای بهشت من
با تو رقم خورد
سرنوشت من
منم گدای قدیمیه شما
که از تو غیر تو چیزی نمیخوام
روزای بیکسی زیاده ولی
شبای روضهی تو بسه برام
مستمندم / بیچارم
مثل بارون / میبارم
با خیالت / بیدارم
حسین
کدوم شبه که دلم
هوای تو نکنه
کدوم سره خودشو
فدای تو نکنه
بین این لشکر
رسمِ همیشه
هرکی بیسر شد
سردارت میشه
شکوه استقامت شیعه رو
باید توو چشم شهدا ببینی
شبیه محسن حججی باید
خودت رو محضر آقا ببینی
بیقرار / چشماتم
آقا گیر / امضاتم
تا قیامت / باهاتم
حسین
*شاعر: #حمید_رمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_دهم
#شور
@majmaozakerine
عاشق که باشی وضع من را تازه میفهمی
اینگونه سرگردان شدن را تازه میفهمی
پروانه را از نیمه شب ، زیرِ نظر داری
وقتی سحر شد سوختن را، تازه میفهمی
وقتی گناهانِ تو را با گریه میبخشند
آن لحظه، لطف پنجتن را، تازه میفهمی
زهرا برای روضهها ما را سوا کرده
ماه محرم حرف من را تازه میفهمی
شور حسین از شر معصیت خلاصت کرد
پس قدر این سینه زدن را تازه میفهمی
محشر لباس مشکیات وقتی شفیعت شد
خاصیت این پیراهن را تازه میفهمی
در کفن و دفن یک مسلمان خوب دقت کن
فرق حصیری با کفن را تازه میفهمی
گفتم مُرَمَّلٌ بالدِّماء، داد تو در آمد
چون بعد از آن وضع بدن را تازه میفهمی
آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد
چند روزی یکی از یاران امام صادق سر درس حاضر نشد آقا بهش فرمود کجابودی ، عرضه داشت آقا جان مجلس خصوصی روضه داشتم تو خونه ام برای جد غریب شما روضه برپا کرده بودم .. آقا فرمودن میدونم خبر دارم ، مگه دم در مارو نمیدیدی؟.. عرضه داشت آقاجان ببخشید سرم شلوغ بود دستم بند بود ندیدم شمارو بی ادبی کردم شما صاحب مجلس هستید باید بالای مجلس بشینید ..
شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی
تشنه آن بود که میگفت به لشگر جگرم
.
گودال کجا بوده؛ خیمهها کجا بود؟!انقد بلند بلند ابیعبدالله ناله میزد میگفت:« جگرم» که همه صداشو شنیدن .. برا همینم غروب فردا همچین که آب آزاد شد دیدن دخترش یه ظرف آبی برداشته گفتن:« کجا میری»؟!_گفت:« مگه نشنیدید بابام داد میزد میگفت:«جگرم»..
همچین که این کاروان برگشت مدینه امام سجاد قبل مدینه خیمه زد، همه میاومدن تسلیت میگفتن سوال میکردن:« آقاجان! چهجوری باباتون رو کُشتن»؟!
فقط یه جواب میدادن:«میگفتن آی مردم حتی حیوونا هم کربلا آب خوردن؛ اما بابای منو یه قطره آب بهش ندادن»..
بودن دیو و دَد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحت آب سلیمان کربلا
آقاجان! بیادبی کردم شما رو ندیدم؛ جای شما صدر جلسه ست چرا دم در؟!
آقا فرمودن:« زشته جای ما دم در روضۀ حسینه»…_چرا؟!_فرمود:« آخه روضه ای که مادر ما وارد میشه زشته؛ ما دم در دست به سینه نایستیم، خوش آمدی به مادرمون نگیم» .. از همون دم در که میاد هی به سینه میزنه میگه: «بُنَیَّ قَتَلوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوکَ»
آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد
حالا زینبی که پنجاه سال با این برادر بزرگ شده، من باورم نمیشه توو گودال گفته باشه ” اَ اَنتَ اَخی ” آیا تو برادر منی؟ شیخ جعفر شوشتری میگه:« کاری با این بدن کردن، دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده»..
“آنجا که در تشخیص او، زینب به مشکل خورد
تاثیر سمها روی تن را، تازه میفهمی
یک مشت نامحرم، که وقتی که دورهات کردن
آنگاه حال چند زن را، تازه میفهمی”
همچین که ابیعبدالله مثل امشبی راه افتاد تو این صحرا تنهایی، نافع ابن هلال میگه پشت سر ابیعبدالله راه افتادم، ترسیدم کسی تو این دل شب جسارتی کنه از پشت آروم آروم سر راه افتادم . دیدم ابی عبدالله هی خم میشه، یه چیزی از روزمین برمیداره!
_چه خبره؟!
اومدم جلوتر ببینم حسین فاطمه چه میکنه؛یهو ابیعبدالله برگشت گفت:« نافع برو خیمهها».روایت میگه همچین که ابیعبدالله سر و برگردوند یه جمله به نافع ابن هلال فرمود؛
_فرمود:« نافع برو میخوام تنها باشم، نافع خیلی دلم گرفته، برو منو تنها بذار»…_آقا میترسم آخه شما…_گفت:« نه میخوام تنها باشم»
میدونی یاد کجا افتادم؟! همچین که امیرالمومنین هم داشت این بدن و غسل میداد، دید از پشت در خونه صدا میاد؛_حسن جان اینا کیاند؟!_گفت:« بابا جان سلمانِ، مقدادِ، ابوذره، عماره»_گفت:« بگو برن میخوام تنها باشم»..امام حسن اومد در و بازکرد بابام میگه:« میخوام تنها باشم»..روایت میگه رفتن، فقط یکیشون پشت در موند؛ قید نکردن کی اما فکرکنم سلمان بود.سرشو به این در گذاشت شروع کرد داد بزنه…امیرالمومنین دوباره فرمود:« حسن جان مگه نگفتم برو بهشون بگو برن»._گفت:« آری گفتم اما سلمان نمیره میگه کجا برم»..
آخه ابیعبدالله اومد تو خیمه با زینب (س) دوتایی باهم خلوت کردن، خاطرات مدینه رو هی براهم تعریف میکردن، هی گریه میکردن..
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّلْمِ دَمُهُ
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى
نمیدونم چرا دلم آشوبه
دل نگرون حال بچههاتم
فکر نکنی، که زینبت بریده
تا آخر دنیا داداش، باهاتم
یه یاعلی بگو رو پا بلند شو
دشت و سر یزیدیا خراب کن
اصلا همین شبی بزن به مِیدون
اصلا داداش روی منم حساب کن
چادرم و دور کمر میبندم
خودم دفاع از حرم میکنم
غصه نخور هرکی بیاد این طرف
با ذوالفقار پاش و قلم میکنم
نمیدونم چرا دلم گرفته
بیا باهم یه ذره صحبت کنیم
به یاد روزای خوبِ مدینه
با همدیگه امشب و خلوت کنیم
نمیدونم چرا دلم آشوبه
دل نگرون حال بچههاتم
ف
کر نکنی، که زینبت بریده
تا آخر دنیا داداش، باهاتم
یه یاعلی بگو رو پا بلند شو
دشت و سر یزیدی ها خراب کن
اصلا همین شبی بزن به میدون
اصلا داداش روی منم حساب کن
یادمه شرط ازدواجم بودی
گفتم محاله از حسین جداشم
حتی اگه یه روز بیاد که با اون
مجبور بشم راهی کربلا شم
قرار نبود که تنهایی جایی بری
قرار نبود که من تنها بمونم
تو روی نیزهها سفر کنی و
منم با این نامحرما بمونم
اینقده حرف گودال و پیش نکش
اینقده روضه توی گوشم نخون
یه دل سیر میخوام تو رو ببینم
یه شب دیگه کنار زینب بمون
#.روضه شب دهم محرم #
@majmaozakerine
📋پیمانه خالی است و کرم بینهایت است
#سبک_مناجات / *بخش اول صوت*
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیمانه خالی است و، کرم بینهایت است
اما همین، گدایی ما، اوج عزت است
کودک به غیر خانهی، بابا نمیرود
یعنی همیشه خانهی عشاق، هیئت است
اینجا حسینیه است، در این خانهی حسین
حتی نفس کشیدن ما، هم عبادت است
آغوش اگر که باز کنی، خوبها چرا
هرکس گناه بیشتر آورده، دعوت است
خاکی شدم برای تو خاکم، درست شد
زحمت برای روضهی تو، عین رحمت است
ما پرورش گرفتهی، زهرای اطهریم
از مادر آنچه میرسد اصلا، محبت است
روی در، خون سر انگشت مرا، میبینی
خانهات را، کسی اندازهی من، در نزده
گر به زهرا برسد، نامهی من، نیست غمی
هرکسی بچهی بد را زده، مادر نزده
محشر همه به دور حسین، جمع میشویم
فردوس، بیحضور تو خاموش و، خلوت است
نزدیک اربعین شده، کاری بکن حسین
دیگر برات را بده، وقت زیارت است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋حلالم کن نبودی آب خوردم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همهی بچهها رو که جمع کرد بیبی، با یه دردسری با یه مکافاتی، همه رو زیر یه خیمه نیمسوخته جمع کرد، همه رو یکی یکی خوابوند.
برا همه یکییکی لالایی میخوند، این بچه ها نمیخوابند که.
چقدر امشب بیبی کار داره...
همه رو یکییکی خوابوند، تا همه خوابیدن رفتن استراحت کردن، بیبی هم اومد یه ذره استراحت کنه بشینه، همچین که نشست رو زمین گفت:« آخ کمرم؛ چقد از صبح تا حالا دویدم»...
همچین که اومد بشینه، یهو دید از پشت خیمهها صدای زجه، شیون، بلند شد.
گفت:« ای بابا من که همه رو خوابوندم صدا کیه؟!
اومد آروم آروم، سختم هست برا این بیبی که از صبح تا حالا هی این طرف اون طرف دویده، دولا دولا؛ بابا سنی هم ازش گذشته...
اومد آرومآروم پشت خیمهها
خانم جان! رباب جان، شما اینجا چکار میکنی؟
_گفت:« زینبم خوابم نمیبره»...
_چرا آخه؟!
رباب جان! کمک من باش، میبینی که من باچه مکافاتی این بچه هارو خوابوندم؛ یه کمکی هم به من بده، امشب اومدی گریه میکنی چرا؟!
حالا وقت گریه نیست که؟!
_گفت:« خانم جان! میدونم اما دست خودم نیست»...
از دم غروب که آب و آزاد کردن، حواسم نبود یکم آب خوردم...
"دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم"
خانم جان! سینههامشیر آورده
یادم اومد ظهر، همین چند ساعت پیش این بچه هی چنگ مینداخت؛ ولی شیر نداشتم بهش بدم.
حلالم کن، حلالم کن...
حالا چرا اینجا پشت خیمهها؟! بیا توو خیمه بشین.
_گفت:« نه؛ آخه دیدم اون لحظه هم خیلی خودم رو گرفتم کنترل کردم، دیدم آقام، مولام، این بچه رو زیر عبا پنهان کرد، منم نمیخواستم اربابم آقام، مولام خجالت زده بشه نرفتمجلو،
اما از لای پردهی خیمه میدیدم اومد همینجا پشت خیمهها نشست.
دیدم یه قبر کوچولو کَند، خودم دیدم زینبجان همینجا خاک کرد؛ اما هرچی میگردم پیداش نمیکنم»...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شام_غریبان
#روضه
@majmaozakerine
📋وقتش شده داداش باید برم
#سبک_زمینه
#سبک_روضه
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شام_غریبان
#زمینه
@majmaozakerine
وقتش شده، داداش باید برم
پاشو ببین، چی اومده سرم
«جونم بره، نمیره معجرم» ۲
من مسیر آزاده توام، وقتشه راهی شم
من انعکاس فریاد توام، وقتشه راهی شم
راهی که مونده پابست منه، وقتشه راهی شم
«پیام کربلا دست منه، وقتشه راهی شم» ۲
میبینم، حواست از رو نی، به دختراته
«میبینم، چه غصهای داداش، توی چشاته» ۲
" واویلا، واویلا، واویلا، واویلا "
دشمن مارو، با تازیونه زد
هی بین راه، به هر بهونه زد
«روزا زد و، بازم شبونه زد» ۲
با کعبه نی میزد خواهرتو، کاشکی نمیدیدی
چه بیهوا میزد دخترت و، کاشکی نمیدی
ما رو تو کوچهی یهودیا، کاشکی نمیدیدی
میون اون همه نامحرما، کاشکی نمیدیدی
غمگینم، برا خودم که نه، برا رقیه
«کاش میشد، که جون بدم داداش، بجا رقیه» ۲
" واویلا، واویلا، واویلا، واویلا "
دلخون شدم، واسه غم رباب
غم پشت غم، اومد چه بیحساب
«ما رو چیکار، به مجلس شراب» ۲
باور نمیکنم، سنگ بلا، ببوسه لبهاتو
باور نمیکنم، چوب جفا، ببوسه لبهاتو
باور نمیکنم، که لخته خون، ببوسه لبهاتو
«باور نمیکنم، که خیزرون، ببوسه لبهاتو» ۲
درد داره، مارو جلو چش، یهودیا زد
*شاعر: #محسن_ناصحی
#شام_غریبان
#زمینه
@majmaozakerine
📋امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است
#سبک_واحد
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امشب به صحرا بیکفن
جسمِ شهیدان است
شام غریبان است
امشب نوای کودکان
بر بام کیوان است
شام غریبان است
بر خاک و بیغسل و کفن
رعنا جوانان است
خوابیده عریان است
بر غربت اجسادشان
عالم پریشان است
شام غریبان است
امشب به صحرا بیکفن
جسمِ شهیدان است
شام غریبان است
امشب به دشتِ کربلا
نالان یتیمانند
تا صبح گریانند
امشب به روی کُشتهها
در ناله مرغانند
چون نِی در افغانند
امشب عیال مصطفی
ثدر گوشهی صحرا
بیمنزل و مأوا
اموالشان، تاراج کین
از فرقهی، اعداء
ای آه و واویلا
امشب به صحرا بیکفن
جسمِ شهیدان است
شام غریبان است
خون میرود امشب
ز چشم دختر زهرا
اُف بر تو ای دنیا
آل علی ویران نشین
اندر بیابان است
شام غریبان است
امشب یتیمان جهان
درگوشهی هامون
غلتان به بحر خون
اندر هوای خاتم
او بر دل ملعون
دیوانه و مجنون
امشب به صحرا بیکفن
جسمِ شهیدان است
شام غریبان است
#شام_غریبان
#واحد
@majmaozakerine
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ