#مطاعن_مأمون_عباسی
#مطاعن_دشمنان
#17رجب
🔴 #تولد_شرم_آور_مأمون_عباسی_ملعون
👈🏼👈🏼 در نقلهای متقدّم اهلسنت نیز این حکایت آمده است:
مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده, مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی مینمود جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین زیر زبان سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔻 مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید؟! تا اینکه زبیده چنین گفت:
من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد! و آن ماجرا این است:
🔻 روزی با پدرت هارون، شطرنجبازی میکردیم، بهشرط آنکه هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند.
در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای گذاشت: هارون گفت: باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ وأوشَهَها خِلقَةً
او را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بَدبوترین کنیز، همبستر را بدهی!
🔻 پدرت هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که: خراج یکسال مصر را بهمن میدهد، ولی من قبول نکردم و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه، و خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔻 حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم بر زیر لب به خود میگفتم:
خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم!
مأمون ملعون هم گفت:
آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚 حیاة الحیوان، دمیری، ج۱، ص۱۱۵؛ نوادر الخلفاء، إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍ و چه زیبا و دقیق، رسولخدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ! لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَمُنَافِقٌ وَمَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَهِیَ حَائِضٌ.
یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده.
#مرگ مأمون عباسی _جنایت معاویه
#مطاعن_دشمنان
#17رجب
هرکس که بگوید که #تبری ضرر است
او را نه #دین و نه ز #ایمان خبر است
فرزند علی اگر تبری نکند
فرزند #علی نیست زِ نسل #عُمَر است
بسمالله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ....
#۱۲رجب
_سالروزمرگ معاویه (لعنت الله علیه)
شب به درک رفتن معاویه بن ابی سفیان لعنة الله علیه
معاویه ملعون هفتاد و پنج هزار منبر برای لعن امیرالمومنین بنا گذاشت!
شصت و یک سال امیرالمومنین را لعن گفتند.
اگر یک نفر به شما هتکی بکند تا روز مرگتان از او میگذرید؟
میخواهید از حق علی بگذرید؟ علی را مصالحه میکنید؟
مرحوم علامه امینی صاحب الغدير
🔴 #تولد_شرم_آور_مأمون_عباسی_ملعون
👈🏼👈🏼 در نقلهای متقدّم اهلسنت نیز این حکایت آمده است:
مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده, مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی مینمود جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین زیر زبان سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔻 مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید؟! تا اینکه زبیده چنین گفت:
من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد! و آن ماجرا این است:
🔻 روزی با پدرت هارون، شطرنجبازی میکردیم، بهشرط آنکه هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند.
در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای گذاشت: هارون گفت: باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ وأوشَهَها خِلقَةً
او را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بَدبوترین کنیز، همبستر را بدهی!
🔻 پدرت هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که: خراج یکسال مصر را بهمن میدهد، ولی من قبول نکردم و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه، و خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔻 حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم بر زیر لب به خود میگفتم:
خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم!
مأمون ملعون هم گفت:
آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚 حیاة الحیوان، دمیری، ج۱، ص۱۱۵؛ نوادر الخلفاء، إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍ و چه زیبا و دقیق، رسولخدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ! لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَمُنَافِقٌ وَمَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَهِیَ حَائِضٌ.
یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده.
حدیثی از دو لب مصطفی مراست به یاد
به آب زر بنویسم اگر رواست، رواست
تو گویی آنکه دو گوشم بوَد به گفتۀ او
كه گفت: خصمِ علی نسلِ حیض یا که زناست
خدا گواست پیِ دشمن علی نروم
حلالزاده رهش از حرامزاده جداست
#شعر_تبری
ز محکمات الهی لطیفه ساختهاند
ببین چه بتکدهای در سقیفه ساختهاند
#_ویژه_مداحان وسخنرانان
#برای_دیگران_بفرستید